تشکيل حکومت يا امر به معروف و نهی از منکر
هدف امام حسين(ع) تشکيل حکومت يا امر به معروف و نهی از منکر
قيام حضرت ابا عبدالله الحسين كه موجب احياء سنت رسول اكرم و تجديد حيات دين گرديد و بدعت گزاران و نابودكنندگان دين را رسوا نمود، تاكنون از سوي انديشمندان زيادي مورد بررسي و كاوش قرار گرفته است. در اين ارزيابيها، برخي اصلاً انكار كرده اند كه اين قيام جنبه سياسي داشته است وگفته اند هر چه بود شهادت طلبي بوده است.[1] برخي ديگر آن را حركت سياسي دانسته و در راستاي برپايي حكومت اسلامي تحليل كرده اند. خود اين گروه دو دسته اند. دسته اي به علم امام نسبت به شهادت و عاقبت قيام كاري ندارند و آن را انكار مي كنند.[2] اما دسته اي ديگر، قيام امام را با علم امام به شهادت سنجيده اند.[3]
به عبارتي گروه اخير مي گويند امام بين تكليف ظاهري و تكليف واقعي جمع كرد و در حركت به كوفه هر دو وظيفه را انجام داد. از حيث واقعي او مأموريت داشت در راه مبارزه با منكر و حكومت جور قيام كرده و در بر پايي حكومت عدل بكوشد و خون خود را نثار آن كند. و از حيث ظاهري و براي پاسخ گويي به دعوت مردم كوفه، به عنوان وجود حجت، به آن جا رود و برنامه ي خويش را عملي سازد.[4]
اما بر اين مطلب كه امام حسين انگيزه ي تشكيل حكومت داشته است قرائن تاريخي چندي وجود دارد كه به آنها اشاره مي كنيم.
1. امام ابتدا مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند و بيعت بگيرد تا حكومت اسلامي تشكيل دهد و حكومت يزيد را از بين ببرد،[5]چنانچه آن حضرت در نامه اي خطاب به كوفيان نوشتند: «اگر مسلم براي من بنويسد كه بر همان اعتقادي هستيد كه در نامه هايتان نوشته بوديد، به سويتان خواهم آمد».[6]
اين حركت امام در حالي صورت مي گيرد كه او به عاقبت قضيه عالم بود و شهادت را در پيش چشمان مباركش مي ديد. آن گونه كه موقع اعزام مسلم بدو فرمود:
«تو را به كوفه مي فرستم در حالي كه خدا آنچه را مي خواهد انجام مي دهد، و اميد دارم كه من و تو در درجه ي شهدا باشيم».[7]
2. در بين راه كه امام ـ عليه السلام ـ فرزدق را ديدار كردند، و وضعيت كوفه را از او پرسيدند او جواب داد: قلبهاي مردم با توست اما شمشيرهايشان عليه تو. اما امام كه با قصد و انگيزه ي قبلي در راه كوفه بودند، فرمودند:«راست گفتي همواره امر به دست خداوند است. هر چه بخواهد مي شود و هر روز خداي ما در كاري است،[8] اگر قضاي او چنان باشد كه ما دوست داريم و مي پسنديم او را بر نعمتهايش سپاس گوييم و او ما را ياري مي دهد تا سپاس گزارش باشيم و اگر قضاي او چيز ديگري باشد، كسي كه حق و راستي، نيت و انگيزه ي اوست و تقوي پشتوانه اش، ضرري نمي كند».[9]
3. در مسير بين مكه و كوفه امام حسين به بزرگان بصره نامه اي نوشت و توسط غلام خود سليمان براي آنها فرستاد. كه در آن بصريان را به اطاعت از خويش و كمك و ياري در قيامش دعوت كرده بود، كه حاكي از قصد امام به مبارزه اي جدي با حكومت وقت مي باشد.[10]
4. در ملاقاتي كه بين امام ـ عليه السلام ـ و حر بن يزيد رياحي در ابتداي ورود به عراق اتفاق افتاد .حضرت بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، خطاب به او و يارانش چنين فرمود:
«اي مردم اگر تقوا كنيد و حق را به اهلش وا گذاريد، رضايت الهي را به دست آورده ايد. ما اهل بيت محمد، اولي به سرپرستي مقام خلافت و امر هستيم از آن كساني كه ادعاي آن را دارند و بر شما ستم روا مي دارند».[11]
باري با تمامي اين شواهد كه حتماً بيشتر از اين هم مي توان شاهد يافت، مي توان گفت امام ـ عليه السلام ـ متوجه بودند كه چكار مي كنند، او آمده بود و حكومت هم مي خواست تشكيل دهد. اصلاً به خاطر همين نيت آمده بود. چرا كه حكومت بايد در دست امثال سيد الشهداء باشد.[12]
با تمامي اينها امام خود به عاقبت قضيه مطلع بود و علم به شهادت خويش و يارانش داشت و مي دانست كه با اين عدد كم نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند مقابله كند. لكن تكليف خود را تشخيص داده بود كه بايد نهضت كند و اظهار مخالفت و استنكار نمايد.[13]
در اين مورد هم شواهد و قرائن تاريخي بسياري وجود دارد كه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم:
1. در جايي حضرت با قاطعيت چنين فرمودند: اما يقيناً مي دانم كه آن جا محل به خاك افتادن من و اصحاب من مي باشد كه از آن نجات نمي يابيم جز پسرم علي ـ عليه السلام ـ .[14]
2. بعد از منزل «ثعلبيه» در بين راه امام را بر روي اسب لختي خواب ربود پس بيدار شد و چند مرتبه فرمود: انا لله و انا اليه راجعون، در اين حال جناب علي اكبر پرسيد: پدر جان سبب گفتن اين جملات چه بود؟ حضرت فرمود: لحظه اي چشمانم را خواب ربود، پس شنيديم كه منادي مي گفت: اين كاروان مي روند و مرگ به دنبال آنها مي رود. دانستم كه او، خبر مرگ ما را مي دهد.
پس علي اكبر گفت: مگر ما بر حق نيستيم. امام فرمود: چرا سوگند به خدايي كه بازگشت بندگان به سوي اوست. لذا علي اكبر گفت: بنابراين ما از مرگ باكي نداريم.[15]
3. امام ـ عليه السلام ـ در نامه اي به بني هاشم چنين مي نويسد: هر كس به من ملحق شود، شهيد مي شود و هر كس بماند به فتح و پيروزي دست نخواهد يافت.[16]
گفتني است اين هر سه مورد كه ذكر شد، قبل از رسيدن خبر شهادت مسلم بوده است لذا كسي نمي تواند ادعا كند كه قضيه شهادت و يقين بدان، بعد از شهادت مسلم و خيانت كوفيان بوده است.
در نهايت بايد گفت: حضرت سيد الشهداء به همه آموخت كه در مقابل ظلم و حكومت جائر چه بايد كرد. با اين كه از اول مي دانست كه در اين راه بايد همه اصحاب و خانواده اش را فدا كند.[17]ايشان به ما آموخت که بايد فرد، فداي جامعه شود، جامعه بايد اصلاح شود. بايد عدالت در بين مردم و جامعه تحقق پيدا كند، ليقوم الناس بالقسط.[18]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . كسانی چون علی پناه اشتهاردی، در كتاب «هفت ساله».
[2] . كسانی چون صالحی نجف آبادی در كتاب شهید جاوید.
[3] . كسانی چون امام خمینی در بیاناتشان و صافی گلپایگانی در كتاب شهید آگاه.
[4] . شوشتری، جعفر، الخصائص الحسینیه، ترجمه محمد حسین شهرستانی، قم، جزایری، چاپ پنجم، 1378، ص 132.
[5] . بیانات امام خمینی، صحیفه نور، مركز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، ص 174.
[6] . مفید، الارشاد، قم، آل البیت، چاپ اول، 1413، ج 3، ص 39.
[7] . عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین، بیروت، دار الكتاب الاسلامی، 1399ق، ص 145.
[8] . آیه شریفه:« كل یوم هو فی شأن».
[9] . مفید، پیشین، ص67.
[10] . سید بن طاوس، الملهوف، قم، اسوه، 1375، چاپ دوم، ص 115.
[11] . شیخ مفید، پیشین، ص 79.
[12] . بیانات امام خمینی، پیشین، ج20، ص191، نقل به تصرف.
[13] . بیانات امام خمینی، همان، ج 4، ص 15.
[14] . سید بن طاوس، پیشین، ص 126.
[15] . سید ن طاوس، پیشین، ص 131.
[16] . مهاجرانی، سید عطاء الله، پیام آوری عاشورا، تهران، اطلاعات، 1371، ص 138.
[17] . بیانات امام خمینی، پیشین، نقل با تصرف.
[18] . همان، ج15، ص148 (نقل با تصرف).
براهین اثبات ولایت فقیه از منظر بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره)
براهین اثبات ولایت فقیه از منظر بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره)
نویسنده: علی ابوالعلی اقدسی مدرس دانشگاه
مقدمه:
از نگاه امام خمینی (ره) اصل ولایت فقیه از موضوعات بدیهی است یعنی از موضوعاتی است که تصدیق آنها با تصورشان همراه است و لذا نیاز به ارائه دلیل و برهان ندارند:
به این معنی که هرکس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالا دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور درآورد ،بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت.(امام خمینی،بی تا، ص ۹). و اگر احتیاج به استدلال پیدا کرده ، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموما و حوزه های علمیه خصوصا می باشد.
و بر همین اساس ایشان در تایید موضوع به مبادی دلیل و برهان می پردازد.
از دیدگاه امام براهین و دلایل تایید و اثبات ولایت فقیه به دو بخش عمده براهین وعقلی و ادله ی نقلی تقسیم می گردد. بعضی از شاگردان و پیروان او نیز ضمن توجه به تقسیم فوق، قسم سومی از براهین را که مرکب از عقل و نقل است مطرح کرده و بر دو دسته فوق افزوده اند. و آن را دلیلی دانسته اند که برخی از مبادی و مقدمات آن را نقل و برخی دیگر را عقل تامین نماید.(رجایی تهرانی،۱۳۷۹،ص ۱۲۶ )
همچنین می توان گفت که برخی از این براهین از جهتی دلایل فقهی است و بعضی دیگر دلایل کلامی محسوب می شود. بررسی تفاوت این دو نوع برهان و ارتباط آنها با یکدیگر خود نیازمند پژوهشی دیگر است، اما تذکر این نکته در اینجا مفید است که هرچند هر دلیل عقلی را نمی توان برهان کلامی و یا هر دلیل نقلی را برهان فقهی دانست ولی براهین عقلی اقامه شده در این مبحث رنگ کلامی دارند و با شیوه استدلالی جدلی بیان می شوند و ادله نقلی مطرح شده در حوزه فقه قرار می گیرند و به شیوه حقوقی مورد بحث قرار می گیرند.
امام خمینی ضمن اشاره به هر دو قسم از براهین با توجه به اینکه برهان عقلی را برهان تام دانسته است، از دلیل نقلی به عنوان مؤیدی بر آنچه از عقل به دست می آید استفاده می کند. برای نمونه در کتاب البیع می نویسد:
به تحقیق، لزوم برقراری حکومت برای بسط عدالت و تعلیم و تربیت و رفع ظلم و حفظ مرزها و منع از تجاوز اجانب از واضحترین داوریهای عقل است… و با این همه دلایل شرعی نیز بر این مسأله دلالت می کند. (کتاب البیع، ۱۳۷۹ ، ص ۴۶۲)
نگرش کلی به حکومت اسلامی و طرح نظریه ولایت فقیه و ضرورت آن به عنوان یک ضرورت عقلی در مجموعه های کلامی و فقهی متکلمان و فقیهان برجسته ای چون ملااحمد نراقی، صاحب جواهر و … قبل از طرح این نظریه از سوی امام مطرح شده بود، ولی حضرت امام اهتمام و توجیهی خاص به دلایل عقلی ولایت فقیه داشته اند و جایگاه روشنی به لحاظ عقلی و برهان نظری برای نظریه ولایت فقیه مطرح کردند که مورد توجه گذشتگان نیز بود. در این نظریه ایشان به بررسی جزئی تر و دقیق تر آن پرداخته است و ما در اینجا دلایل و براهین مورد نظر ایشان را در دو بحث کلی براهین عقلی و نقلی مورد بحث قرار می دهیم.
۱- براهین عقلی (برهانی – جدلی)
امام خمینی در بیانی اساسی، تصور ولایت فقیه رابرای تصدیق آن کافی و ضروری می داند. یعنی او با نگرش کلامی ولایت فقیه را از احکام بدیهی عقلی محسوب می نماید. بنابر این می توان گفت ولایت فقیه هم در زمره مطالب بدیهی و ضروری دینی و هم در سطح مطالب نیازمند استدلال – حداقل برای تأیید – قرار دارد یا به عبارت دیگر دلیل عقلی نسبت به مسأله ای ضروری و بدیهی تأییدی بیش نیست و تصور ولایت فقیه خود به خود باعث تصدیق آن می گردد.
او در بیان بداهت مسأله ولایت فقیه می فرمایند:
پس ولایت فقیه بعد از تصور دقیق این حکم مسأله ای نظری که نیازمند به برهان باشد نیست. (همان، ص ۴۶۷) و یا
ولایت فیقه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. (ولایت فقیه، ص ۹)
البته منظور از بدیهی در اینجا بدیهی کلامی است یعنی پس از تصدیق اصول دین یعنی توحید و معاد، ضرورت نبوت و رسالت مطرح می گردد. ضرورت نبوت خود به خود و بدیهاً ضرورت امامت را به مثابه ادامه نبوت در پی دارد و در اثر پذیرش ضرورت امامت است که می توان به ضرورت ولایت فقیه رسید، پس بدیهی بودن ولایت فقیه به معنای بدیهی بودن رهبری شرعی در جامعه دینی و ناشی از بداهت نبوت و امامت است و این یک مسأله کلامی است و خود برهانی جدلی محسوب می شود نه برهانی فلسفی یا فقهی.
این است که امام در بحث از دلایل و براهین عقلی ولایت فقیه به همان دلایل و براهین نبوت، امامت و ضرورت حکومت و رهبری در جامعه بشری استناد می کند.
برای نمونه می فرماید:
همان دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می کند، عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت ولی عصر (عج) را در بردارد… و آیا خردمندانه است که بگوییم خداوند حکیم به هرج و مرج میان مسلمین و پریشانی احوال آنها رضا داده است. (کتاب البیع، همان، ص ۴۶۱)
و در تفصیل این بحث ضمن یک نگرش کلی به احکام شرعی سیاسی، اقتصادی، حقوقی، جزایی، نظامی و جز آن می فرماید:
باقی ماندن این احکام مقتضی ضرورت حکومت و ولایتی است که والایی قوانین الهی را حفظ کند و متکفل اجرای آن گردد. از آن گذشته حفظ نظام از واجبات مؤکد است و این واجب جز با وجود والی و حکومت به انجام نخواهد رسید. افزون بر ان حفظ مرزهای مسلمین از تهاجم و حفظ شهرهای مسلمین از غلبه متجاوزان در دیدگاه عقل و شرع واجب است و ترک این امور از جانب حکیم صانع معقول نیست. (همان.)
پس از آن نیز ایشان شرایط والی و حتی اختیارات او را در پرتو دلیل عقلی روشن می سازد و می فرماید:
عقل و نقل با همان متحدند در اینکه والی باید عالم به قوانین (فقیه) و عادل در میان مردم ودر اجرای احکام باشد. بنابراین امر حکومت به عهده فقیه عادل نهاده می شود و هم اوست که صلاحیت ولایت مسلمین را دارد. (همان، ص ۴۶۵)
همان طور که بیان شد پیش از امام خمینی این مسأله مورد توجه بسیاری از فقیهان، بویژه مرحوم احمد نراقی و آیت ا… بروجردی نیز واقع شده است برای نمونه احمد نراقی در این مورد می نویسد:
بی تردید در هر امری از امورات که اینگونه با زندگی انسان آمیخته باشد، بر خداوند رئوف حکیم است که والی و سرپرست و متولی بر آن را معین سازد (استناد به قاعده لطف) و فرض این است که از جانب شارع دلیلی بر نصب « شخص معین » یا بیان « کلی و غیرمعین » و یا نصب گروهی خاص جز شخص فقیه نداریم و این در حالی است که برای فقیه صفات زیبا و فضایل نیکویی وارد شده و این همه برای آنکه وی از طرف شارع مقدس به این مقام منصوب شده باشد کافی است.
بعد از آنکه ثابت شد که باید برای اداره این امور سرپرستی باشد و امکان ندارد که این امور بدونه ولی و حاکم بماند خواهیم گفت: در میان کسانی که امکان دارد ولایت داشته باشند فقیه قدر متیقن است. (نراقی، ۱۳۷۸، ص ۱۸۸)
شاید بتوان تفاوت میان دیدگاه امام و نراقی را در این بیان دانست که امام خمینی حکم عقل و مرحوم نراقی یک نوع نظر عقلایی را مطرح ساخته زیرا امام شرایط والی (فقیه و عادل بودن) را نه از باب قدر متیقن بلکه به حکم عقل می داند، ولی مرحوم نراقی ترجیح فقیه از غیر را از باب قدر متیقن دانسته است و تعیین این مسأله را می توان نوعی تشخیص عقلایی و عرفی دانست، هر چند استدلال امام تأکید بر حکم عقل دارد.
آیت اله بروجردی در بیان خویش نه تنها به دنبال کشف حکم که در پی کشف استدلال کلامی و جدلی از روایات می باشد. یعنی ضرورت حکومت را به مثابه یک مسأله عقلی ولی ضرورت نصب فقیه را براساس حکم عقل از روایات اخذ می کند. ( منتظری، بی تا، صص ۷۲-۷۸٫)
لذا و ابتدا مطرح می سازد در اجتماعی وظایف خاصی است که مربوط به حکومت است و به افراد مربوط نیست، وظیفه تک تک افراد نیست بلکه وظیفه قیم و نماینده اجتماع است و پس از آن این مقدمه را مطرح می کند که اسلام به مسأله حکومت توجه کرده و به دلیل جامعیتش آن را مهمل نگذاشته زیرا دین اسلام دین سیاست و جامعه است و احکام آن منحصر به عبادات نیست و اسلام امور اجتماعی را رها نکرده است. آنگاه می فرماید:
در صدر اول سائس مسلمین پیامبر (ص) و پس از آن ائمه اطهار (ع) و منصوبین آنها بوده اند. پس حتماً زراره و امثال او از امامان (ع) در باره حاکمیت زمان غیبت سؤال کرده اند و ائمه نیز جواب به نصب فقها داده اند، اما آن روایات مفقود شده است و فقط روایت مقبوله و مرفوعه مانده است.
پس از این مقدمات امر بین سه مسأله دایر است: ۱- نصب غیرفقیه ۲- عدم نصب ۳- نصب فقیه. و چون دو امر اول بطلانش واضح است پس حتماً فقیه را نصب کرده اند. (همان.)
به طور کلی دلایل عقلی مورد نظر امام خمینی علاوه بر حکم عقل، قواعد کلی نبوت و امامت، قاعده لطف، اصل عدل و اصل حکمت الهی است. (البیع، همان، ص ۴۶۲)
پس دلایل عقلی عمدتاً عبارتند از:
۱) حکم عقل.
۲) قاعده لطف.
۳) اصل عدل.
۴) اصل حکمت الهی.
۵) ضرورت اجرای قانون اسلام.
مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد. ( ولایت فقیه، ص ۲۵)
و یا
اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان پذیر نیست. (البیع ، ص ۴۶۲)
۶) ضرورت اجرای احکام دین و استمرار آن در دوران غیبت امام معصوم (ع)
طبق آیه شریفه احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابد باقی و لازم الاجراست… (ولایت فقیه، ص ۲۶)
بنابراین به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم (ص) و زمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) لازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان و در زمان ما لازم است.
۷) اصل غیبت امام عصر (عج) و فقدان مجری و رهبر در جامعه اسلامی
… ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کاری خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ … ( همان، ص ۲۷٫)
ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام حکومتی و انتظامی) مرتبط با مصالح عمومی
ماهیت و کیفیت این قوانین می رساند که برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است. (همان، ص ۲۸).
۹) ضرورت وحدت در جامعه اسلامی
ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تأمین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران … آزاد کنیم، راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم. ( همان ، ص ۳۶)
۱۰) لزوم نجات مردم مظلوم و محروم و انقلاب در برابر ستمگران و طاغوتها
علمای اسلام موظفند با انحصارطلبی و استفاده های نامشروع ستمگران مبارزه کنند و نگذارند عده کثیری گرسته و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند… (همان، ص ۳۷٫)
۱۱)حفظ نظم جامعه و جلوگیری از بی نظمی و پریشانی امور
… بی نظمی و پریشانی امور مسلمانان نزد خدا و خلق امری نکوهیده و ناپسند است و پر واضح است که این حفظ نظام و سد طریق اختلال جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمی پذیرد.
۱۲) حفظ مرزها
حفظ مرزهای کشور اسلامی و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن عقلاً و شرعاً واجب است. (البیع، همان، ص ۴۶۲٫)
۱۳) بسط عدالت و تعلیم و تربیت
لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت … از بهترین اموراست. (همان.)
بنابراین در می یابیم که امام خمینی همان دلایل اثبات حکومت را در اثبات نظریه ولایت فقیه به کار می برد.
۱۴) سایر دلایل نبوت و امامت
۲) دلایل نقلی ولایت فقیه (کتاب و سنت)
یکی از اساسی ترین مستندات مباحث فقهی ادله نقلی است. ادله نقلی در مقابل دلیل عقلی شامل دو دلیل کتاب و سنت است، می توان گفت در مورد برخی از شئون فقیه نظیر قضاوت یا تصرف در برخی از امور حسبیه اجماع محقق است، اما آنچه مورد بحث این مقال است یعنی اثبات منصب ولایت فقیه به مفهوم وسیع مورد نظر حضرت امام، مورد اجماع قرار نگرفته و او نیز به آن تمسک نکرده است.
امام به آیات شریفه قرآنی نیز در موضوع مورد پژوهش استدلال نکرده است. (البته در ذیل تمسک به مقبوله عمر بن حنظله به آیات ۵۷ تا ۵۹ سوره نساء اشاره کرده اند، اما سیاق کلام ایشان در استفاده از مضمون آیات فوق برای فهم بهتر مقبول است و این آیات را دلیل مستقلی برای اثبات ولایت فقیه قرار نداده اند. ) هر چند بعضی دیگر با تمسک به آیه شریفه « ولا رطب ولا یا بس الا فی کتاب مبین » ( انعام (۴): ۵۹) سعی در اثبات وجود دلیل بر ولایت فقیه از قرآن را داشته اند (آذری قمی، ۱۳۷۳، ص ۷۰ به بعد.) اما کمتر فقیهی یافت می شود که از آیات در اثبات اصل ولایت فقیه مدد جسته باشد. استفاده از آیات در نفی بعضی از صفات یا اثبات شرایط ولی امر مطلبی دیگر است.
تنها آیه ای که گاه از سوی برخی مورد تمسک قرار گرفته آیه زیر است: « یا ایها الذین امنوا أطیعوا… و أطیعوالرسول و أولی الامر منکم.» (نساء (۴): ۵۹؛ ولایت فقیه، صص ۹۲-۱۰۰؛ البیع، همان. )
آیه شریفه فوق با تفاسیر مختلفی در باره مفهوم و چیستی « اولی الامر » یعنی والیان امور رو به رو شده است. عموم مفسران شیعه « اولی الامر » را بر حسب روایات مأثوره (سید طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، دارالمکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۷ ق، ۲۰ جلدی، ج ۴، صص ۴۱۳- ۴۱۵٫) و گاه نیز بر حسب قراین آیه شریفه آن را منحصراً به پیشوایان معصوم (ع) پس از پیامبر (ص) تفسیر کرده و اهل سنت نیز به طور عمده آن را طبق بعضی از روایات به هرگونه امیر و حاکم و به صورت مطلق تفسیر نموده اند. (السیوطی، ۱۴۰۴ ق، ص ۱۷۶٫)
در این میان نظر سوم نیز وجود دارد که بیان می کند « اولی الامر » شامل همه حاکمان عادل است و لذا آیه شریفه لزوم تبعیت از فقهای جامع الشرایط را نیز در بر می گیرد. این نظر مورد قبول بعضی از متفکران شیعی معاصر است، ( منتظری، ۱۳۷۰، صص ۴۳۷، ۴۳۸٫)
اما تفسیر اولی داری اغلبیت و ارجحیت است و صحیح تر از دو نظر دیگر می باشد.
بنابراین اجماع نظر عام بین فقها راجع به نظریه ولایت فقیه به مفهوم مورد نظر امام وجود ندارد. از آیات قرآن نیز مستقیماً استنادی در این باره صورت نگرفته؛ بنابر این به طور عمده دلایل نقلی بر روایات و احادیث تمرکز دارد و امام نیز به روایاتی چند تمسک کرده است که در اینجا به آنها اشاره می شود. این روایتها عبارتند از:
مرسله شیخ صدوق (البیع، صص ۳۷، ۴۰٫) در من لایحضره فقیه
این روایت در کتاب البیع، ولایت فقیه (ولایت فقیه، همان، صص ۶۴، ۷۰٫) و رساله الاجتهاد و التقلید آمده است.
قال امیرالمؤمنین (ع) قال رسول ا.. (ص): اللهم ارحم خلفائی. قیل یا رسول ا… (ص) و من خلفائک؟ قال (ص): الذین یأتون من بعدی یروون عنی حدیثی و سنتی. (الحرالعاملی، ،۱۳۷۸ ، ص ۳۷) یعنی امیرمؤمنان حضرت علی (ع) فرمودکه رسول خدا (ص) فرمودند: بار خدایا جانشینان من را مورد رحمت خویش قرار ده. پرسش شد: ای فرستاده خدا جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که پس از من می آیند و گفتار مرا بازگو می کنند و سنت و روش مرا روایت می نمایند.
استدلال به روایتها نیازمند صحت سند یا سندیت و قوام برهان یا دلالت است. امام خمینی نیز خود گفته که این روایت مرسله است. لذا سلسله سند نقل روایت بر ما روشن نیست و در نتیجه سندیت آن مخدوش است، ولی او با توجه به مستفیضه بودن روایت و ویژگی مرسله های شیخ صدوق که با اسناد قطعی همراه است (یعنی صدوق فرموده است: قال رسول ا… نه اینکه بگوید روی عن رسول ا… ) روایت را از لحاظ سندیت مورد اعتماد دانسته، بویژه که صدوق آن را در دو اثر خود (من لایحضره فقیه، قم: مؤسسه انتشارات اسلامی، ۴ جلدی، ج ۴، چاپ سوم، ۱۴۱۳ ق، ص ۲۰؛ شیخ صدوق، همان، ج ۲، ص ۳۷٫) ذکر نموده است. ایشان همچنین ضمن بررسی متن روایت، مفهوم خلیفه به معنای جانشین را مورد بررسی قرار داده و ظهور آن را در ولایت و حکومت و لااقل قدر متقین مدلول آن را ولایت و حکومت دانسته است.
پس احتمال اینکه مراد از خلیفه فقهای جامع الشرایط نباشد (مثلاً مراد یا معصومان (ع) یا مطلق راویان احادیث و سایر دانشمندان باشد) در نظر امام خمینی مردود است. او برای اثبات استظهار خویش از قراین داخلی روایت استفاده کرده ولی در مورد اینکه اگر خلفا در ولایت و حکومت ظهور نداشته باشند الاقل قدر متیقن آن ولایت و حکومت است توضیح بیشتری نداده است. در نهایت می نویسد:
و اما دلالت حدیث شریف بر « ولایت فقیه » نباید جای تردید باشد، زیرا « خلافت » همان جانشینی در تمام شئون نبوت است؛ و جمله الله ارحم خلفائی دست کم از جملع علیّ خلیفتی ندارد. ( ولایت فقیه، ص ۶۵٫)
ناگفته نماند که یکی از شاگردان ایشان ضمن بحث مستقلی که در این موردکرده است، با اشاره به مناصب سه گانه پیامبر (ص) که عبارت است از:
الف) تبلیغ آیات و احکام الهی و ارشاد مردم.
ب) فصل خصومت و داوری بین مردم.
ج) سرپرستی و ولایت بر مردم و تدبیر امور آنها.
آورده است که اطلاق لفظ خلافت از پیامر مقتضی عموم است نسبت به جمیع شئون سه گانه، اگر نگوییم که منصب سوم قدر متیقن است، چرا که در زمان پیامبر، معهود از لفظ خلافت مفهوم ولایت بوده است. (منتظری، ۱۳۷۰، ، ص ۴۶۳)
بنابراین دلیل شمول مفهوم خلفا نسبت به منصب حکومت و ولایت، نحوه استعمال و تبا در عرفی این مفهوم از اطلاق خلیفه در دوران صدور نص دانسته شده است.
روایت علی بن ابی حمزه بطائنی به نقل از کافی
قال: سمعت اباالحسن موسی بن جعفر علیهاالسلام یقول: اذا مات المؤمن بکت علیه الملائکه و بقاع الارض التی کان یعبدا… علیها و ابواب السماء التی کان یصعد فیها باعماله و ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدها شئ لان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سورالمدینه لها. (کلینی، همان، ج ۱، ص ۳۸، « کتاب فضل العلم » )
یعنی: از امام کاظم شنیدم که فرمود:
هنگامی که مؤمن از دنیا می رود فرشتگان و مکانهایی از زمین که او در آنها خدای را پرستش کرده است و درهای آسمان که وی به سبب اعمال نیکش در آنها بالا می رفت همگی بر او می گریند و رخنه ای در پیکره اسلام پدید می آید که هیچ چیز آن را پر نمی کند، چرا که فقهای مؤمن دژهای اسلامند، همان گونه دیوارهای شهر دژ مستحکم آن هستند. (همان، ج۱، ص ۳۸٫)
استناد در مورد ولایت فقیه از این روایت در گرو تفسیر و تبیین خاصی است که حاصل نگرش کلی امام خمینی به اسلام و جامعیت آن است. اینکه چگونه و در چه شرایطی شخص حصن اسلام است، متوقف بر آن است که بنیانهای دین اسلام را چه چیزهایی بدانیم. جمله زیر از امام در تفسیر او از اسلام و بیان حقیقت آن استدلال به این روایت را موجه می سازد:
اسلام حکومت است در جمیع شئون آن و احکام شرعی (فرعی) قوانین اسلام هستند و احکام جلوه ای از جلوه های حکومت هستند، بلکه احکام مطلوب بالعرض وسایلی هستند که در جهت اجرای حکومت و بسط عدالت به کار گرفته می شوند. پس اینکه فقیه حصن اسلام است معنایی ندارد مگر اینکه او سرپرست اسلام است. همچنان که پیامبر (ص) و ائمه (ع) سرپرست اسلام بوده اند در جمیع امور حکومتی. (البیع، ج ۲، ص ۴۳۷٫)
حضرت امام با آنکه راوی اصلی یعنی علی بن حمزه را بنا بر قول معروف ضعیف می داند، قائل است که منافاتی میان وثاقت او و عمل به روایاتش نیست. (همان، ص ۴۳۶٫) و در استنباط از روایت نیز می گوید:
اینکه فرموده اند « فقها حصون اسلامند » یعنی مکلفند اسلام را حفظ کنند، و زمینه ای را فراهم آورند (یعنی حکومت تشکیل دهند. ) که بتوانند حافظ اسلام باشند و این از اهم واجبات است. (ولایت فقیه، صص ۶۷ – ۶۸٫)
موثقه سکّونی:
… عن ابی عبدا… علیه السلام: الفقهاء امنا الرسول ما لم یدخلوا فی الدنیا، قیل یا رسول ا… و ما دخولهم فی الدنیا؟ قال اتباع السلطان. فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی دینکم. (کلینی، همان، ج ۱، ص ۴۶٫)
فقیهان امانت داران رسولان هستند مادام که داخل در دنیا نشده اند. پرستش شد که ورود آنها در دنیا چیست؟ فرمود تبعیت از سلطان اگر چنین کنند در دین خود از آنها بر حذر باشید.
وجه استدلال امام با آنچه در روایت سابق ذکر شد شباهت تام دارد بدین معنا که امانت را در تمام شئون مربوط به پیامبر می داند که روشن ترین شأن آن، رهبری امت و گسترش عدالت در جامعه و انجام همه مقدمات و لوازم و شرایط آن است. (شئون ولی فقیه، ص ۴۴٫ بعلاوه امام این روایت را در تأیید روایت قبلی آورده است. )
توقیع منسوب به حضرت بقیه ا… ، امام زمان (عج)
… و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا (در برخی موارد « احادیثنا » آمده است.) فانهم حجتی علیکم وانا حجت ا… (عاملی، همان، ج ۱۸، ص ۱۰۱٫)
و در باره حوادث واقعه (حوادث روز و مسائل جدید) به راویان حدیث و سنت ما رجوع کنید، به تحقیق که آنان دلیل و حجت من بر شما و من دلیل خداوند هستم.
حضرت امام وجوهی چند در استدلال به متن روایت فوق ذکر کرده اند اما سند آن را معتبر ندانسته و شاید بتوان گفت که آن را به عنوان یکی از ادله معتبر نپذیرفته است. او مطرح می سازد:
ظاهر حدیث دلالت بر آن دارد که فقها در مورد برخی از رویدادها که از قبیل بیان احکام نیست، مرجعیت دارند… ثانیاً … تمام اختیاراتی که برای امام، به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد، عیناً برای فقها، که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شده اند، نیز جاری است، بنابر این در دلالت حدیث بر ولایت فقیه تردید نیست، جزء آنکه حدیث از نظر سند ضعیف است. (شئون و اختیارات ولی فقیه، صص ۴۵- ۴۶٫)
امام خمینی دو روایت دیگر در تأیید این روایت و بیان اینکه همه اختیارات امام برا فقها ثابت است آورده است که عبارتند از:
روایت شریح
حضرت علی (ع) به شریح فرمود:
یا شریح قد جلست مجلساً لایجلسه الا نبی او وصی نبی او شقی. (عاملی، همان، ج ۱۸، ص ۶، ح ۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴٫)
یعنی: ای شریح تو بر جایگاهی تکیه زده ای که جز پیامبر یا وصی پیامبر یا انسان نگون بخت کسی دیگر بر آن تکیه نمی زند.
بر اساس دیدگاه امام این روایت بیان می کند که قضاوت از شئون فقیه است و منصب قضا از مناصب فقهای عادل است. « از روایت بر می آید که تصدی منصب قضا با پیغمبر (ص) یا وصی اوست. در اینکه فقهای عادل به حسب تعیین ائمه (ع) منصب قضا (دادرسی) را دارا هستند و منصب قضا از مناصب فقهای عادل است اختلافی نیست… » (ولایت فقیه، ص ۷۵٫) و چون فقیه عادل نه پیامبر است و نه شقی پس وصی است و وصی از تمام اختیارات وصیت کننده برخوردار است. این روایت نیز مرسله می باشد.
حدیث التقواالحکومه
عن ابی عبدا… (ع) قال: اتقوا الحکومه، فان الحکومه انما هی للأمام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین، لنب او وصی نبی. (عاملی، همان، ص ۷٫)
امام صادق (ع) فرمود: از تصدی مقام حکومت و داوری بپرهیزید زیرا حکومت، برای پیشوایی است که دانشمند به قضاوت و در میان مسلمانان عادل و دادگر باشد، چنین امری برای پیامبر یا جانشین اوست.
امام خمینی استناد می کند که چون حق قضاوت برای فقیه ثابت است، پس ریاست و حمایت او نیز محرز می باشد. ( شئون و اختیارات ولی فقیه، ص ۴۷، ولایت فقیه، ص ۷۸٫)
مقبوله عمربن حنظله (همان، صص ۴۸- ۵۲؛ همان، صص ۸۸- ۹۲٫)
امام صادق علیه السلام پس از آنکه در جواب پرسش عمربن حنظله رجوع به حاکمان طاغوت را در موارد منازعه در قرض و میراث حرام دانسته اند در جواب این سؤال که شیعیان در این موارد چه کنند، فرموده اند.:
… ینظر ان من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا … فلیرضوا به حکماً. فانی قد جعلته علیکم حاکماً … فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخفّ بحکم ا… و علینا ردّ و الرّادّ علی ا… و هو علی حدّ الشّرک با… . ( وسائل اشیعه، ج ۱۸، ص ۹۹٫)
یعنی: آن دو اهل نزاع و شکایت به فردی از شما که حدیث ما را روایت می کند و در حلال و حرام ما می نگرد و احکام ما را می شناسد توجه کنند و باید او را به قضاوت داوری بپذیرند، چرا که من چنین فردی را بر شما حاکم قرار دادم. پس اگر به حکم ما قضاوت کرد و از او نپذیرفتند حکم الهی را کوچک شمرده و ما را رد کرده اند و هر کس حکم ما را مردود داند، حکم الهی را مردود دانسته و چنین کسی در حد شرکت به خداست.
این روایت از جهت وجود عمربن حنظله در سلسله سندش ضعیف است ولی امام خمینی نظر دارد که: « این روایت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسه ای نیست. .. » (امام خمینی ، ولایت فقیه، همان، ص ۹۲٫)
در بیان دلالت نیز با مراجعه به آیات ۵۸ و ۵۹ سوره نساء و اینکه منظور از طاغوت، سلاطین جور هستند، مفاد آیه اعم از دادخواهی از قضاوت و زمامداران هر دوست.
به طور کلی حاصل استدلال امام این است که:
قول و گفته سؤال کننده « فتحاکما الی السلطان او الی القضاه » به این جهت که فصل خصومات از وظایف قاضیان است و سایر احکامی که متوقف بر اعمال قوت و قدرت است از شئون والیان ا ست و همچنین کلام (ص) که فرموده است « فانما تحاکم الی الطاغوت » که هم لفظ طاغوت را به کاربرده و هم به آیه شریفه سوره نساء تمسک کرده (در اول روایت ) و اینکه فرموده است: « انی قد جعلته علیکم حاکما » به جای « علیکم قاضیا » همه قرینه است بر اینکه مقصود تعیین مرجع برای جمیع امور مرتبط به والیان است که از جمله آنها نیز قضاوت است. پس مراد زا « حاکم » « قاضی » نیست، بلکه مطلق کسی استکه برای « حکم » و « قرار » به او رجوع می شود. ( ر.ک. ولایت فقیه، صص ۸۹ – ۹۳٫)
در خور ذکر است که حدیث مقبوله که سندش با توجه به مقبوله بودن مورد اعتماد برخی از فقهاست، کاربردهای مختلفی در فقه و اصول داشته است: در تعارض بین دو روایت و شیوه های حل تعارض، فقها در منصب قضاوت فقها یا در مورد قاضی تحکیم بدان استدلال کرده و در مجموع از این روایت شئونی را برای فقها استنباط نموده اند. اما آنچه در استدلال امام دیده می شود، همچنان که در روایات پیشین نیز گذشت، برداشت وسیع تری از مفهوم روایت و تسری آن به شئون حکومتی جامعه است.
امام خمینی همچنین در ذیل این روایت به شبهاتی که مانع برداشت وسیع از روایت می شده پاسخ داده است و ضمن تحلیل از جایگاه طرح و برنامه حکومت می نویسد:
امام صادق علیه السلام با این « نصب ولایت » اساس استواری برای ملّت و مذهب می نهد به طوری که اگر این طرح در جامعه اسلامی منتشر شود و مردم آن را از فقها بشنوند… موجبات بیداری و توجه مردم، خصوصاً جوانان فراهم می آید. پس شاید (بدین وسیله ) موجبات قیام برای تشکیل حکومت فراهم گردد. (کتاب البیع، همان، ص ۴۸۱٫)
روایت ابی خدیجه
… اجعلوا بینکم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا فانی قد جعلته علیکم قاضیاً و ایاکم ان یخاصم بعضکم بعضاً الی السلطان الجائر. (عاملی، همان، ج ۶، ص ۱۰۰٫)
فردی را که بخوبی حلال و حرام ما را می شناسد (برای فصل خصومت و داوری) تعیین کنید، زیرا من او را بر شما داور (قاضی) قرار دادم و مبادا که بعضی از شما علیه برخی دیگر به زمامدار ستمگر برای شکایت مراجعه کند.
هر چند امام خمینی خود مطرح می سازد که بحث مورد نظر در اینجا اختلافات حقوقی و لذا بحث داوری و قضاوت است ولی از بخش پایانی روایت استفاده می کند که در اموری که مربوط به قدرتهای اجرایی است به آنها (ستمگران) مراجعه ننمایید. (ر. ک. ولایت فقیه، ص ۹۳٫) و از دید او منظور از سلطان جائر همه حکومت کنندگان غیراسلامی اعم از قاضیان، قانونگذاران و مجریان همین سه نهاد اصل حکومت است، لذا این روایت نیز مؤید روایت پیشین است.
صحیحه قداح و روایت ابوالبختری
عن ابی عبدا.. (ع) قال: قال رسول ا… (ص): … ان العلما ورثه الانبیاء و ان الانبیاء لم یورثوا دیناراً ولا درهماً ولکن ورثواالعلم : فمن أخذ بحظ وافر. (کلینی، همان، ص ۲۴، ۳۲٫)
عالمان وارثان پیامبران هستند. به درستی که انبیاء درم و دینار از خود به ارث نمی گذارند ولکن ارث آنان « علم » است. پس هر کس از ان (علم) بهره گیرد، بهره فراوان برده است.
در سندیت روایت امام خمینی، همه رجال حدیث را ثقه می داند جز ابوالبختری که او را ضعیف می داند. (تفاوتی چند در دو نقل از این روایت وجود دارد. منتهی عبارت « ان العلماء ورثه الانبیاء » در هر دو یک یاست. ر. ک. ولایت فقیه، صص ۹۷- ۹۹٫)
او همچنین در وجه استدلال بر این دو روایت می فرماید:
مقتضی اینکه فقها وارثان انبیاء هستند- و از جمله انبیا، پیامبر خاتم است و انبیای دیگری که ولایت عامه داشته اند – انتقال هر آنچه برای آنان بوده به فقها است مگر اینکه ثابت شود انتقال ممکن نیست. و شبهه ای نیست که سلطنت قابل انتقال است. (کتاب البیع، همان، صص ۴۸۲- ۴۸۳٫)
پس از آن نیز اشکالات دلالتی حدیث را مورد نقد و بررسی قرار داده است. او منظور از علما را نه امامان معصوم که علمای امت می داند و وراثت را نیز در تمام شئون پیامبران دانسته و اینکه ذکر شده آنها دینار و درهم بجای نمی گذارند.
کنایه از این است که آنان با اینکه ولی امر بوده و حکومت بر مردم دارند رجال الهی هستند، افرادی مادی نیستند تا در پی جمع آوری زخارف دنیوی باشند. (ولایت فقیه، ص ۱۰۳٫)
در ادامه ادله روایی امام خمینی به ذکر روایاتی پرداخته است که در دیدگاه او دارای سند تمام و کمال نبوده و فقط به عنوان مؤید مطلب ذکر شده اند. (کتاب البیع، همان، ص ۴۸۶ به بعد؛ ولایت فقیه، صص ۱۳۳- ۱۳۸٫ )
روایت منزله الفقیه از کتاب فقه الرضا
منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء من بنی اسرائیل. (امام علی بن موسی الرضا (ع) (منسوب به )، فقه الرضا، مشهد: کنگره جهانی امام رضا (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۶ ق، ص ۳۳۷؛ علامه مجلسی، همان، ج ۷۸، ص ۳۴۶٫)
منزلت و جایگاه فقیه در این زمان، همچون جایگاه منزلت پیامبران بنی اسرائیل است.
روایت علما و امتی از کتاب جامع الاخبار
عن النبی (ص) انه قال: افتخر یوم القیامه بعلماء امتی فاقول: علماء امتی کسائر انبیاء قبلی. (شعیری، ۱۳۶۳، ص ۷٫)
پیامبر (ص) فرمود: من در روز قیامت به دانشمندان امت خود مباهات می کنم و می گویم: دانشمندان امت من همچون پیامبران پیش از من هستند.
روایت حکام از غررالحکم و دررالحکم از حضرت علی (ع)
العلماء حکام علی الناس٫ (آمدی، غرراحکم و دررالحکم، قم: انتشارات دفتر تبلیغات، یک جلدی، ۱۳۶۶، ص ۴۷٫) یعنی دانشمندان رهبران مردم هستند.
در مورد روایت می گوید:
این روایت هم اگر سندش معتبر بود، دلالتش واضح و یکی از مؤیدات است. (ولایت فقیه، ص ۱۰۶)
روایت مجاری الامور از تحف العقول از امام حسین (ع)
مجاری الامور و الاحکام علی ایدالعلماء بالملیه الامناء علی حلاله و حرامه … . (حرانی، ۱۳۹۸ ق، ص ۲۴۲)
یعنی جریان امور و احکام به دست دانشمندان الهی است که به حلال و حرام خدا امین هستند.
این حدیث را مرسل دانسته ولی می گوید صاحب وسائل الشیعه بر آن اعتماد ندارد بعلاوه متن حدیث نیز مطابق مبانی عقلی و عرفی می داند. (شئون و اختیارات ولی فقیه، ص ۶۲٫) این روایت بخشی از منطق امام حسین (ع) است که از نظر امام خمینی.
دو مطلب مهم به دست می آید: یکی « ولایت فقیه » و دیگری اینکه فقها باید با جهاد خود و … حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومی مسلمانان بیدار، حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامی را برقرار سازد. (ولایت فقیه، صص. ۱۰۷)
۴- تحلیلی بر روایات مورد استناد امام خمینی
روایاتی که مورد تمسک امام واقع و در مباحث دیگران نیز به کرات مورد ذکر و نقد و بررسی قرار گرفته است. به عنوان نمونه این روایات و روایات دیگری افزون بر آن در عوائدالایام نراقی به طور مجمل آمده است.
در اوایل فصل مربوط به ولایت فقیه در بخش اول وی روایات مربوط به مقام علما و فقهای اسلامی را بیان داشته است. تمام روایاتی که امام خمینی به عنوان دلیل نقل کرده اند در میان ۱۹ روایتی که مرحوم نراقی نقل کرده است وجود دارد. ( نراقی، ، ۱۳۶۳، صص ۱۸۷- ۱۸۸٫) شیخ انصاری نیز در کتاب المکاسب غالب این روایات را آورده است. (انصاری، ۱۴۱۰ (هـ – ۱۹۹۰ م.)، ص ۴۸٫)
آنچه در این میان مهم است و امام خمینی نیز بر آن بسیار تأکیده کرده است و شالوده تفاوت دیدگاه او با دیگران را تشکیل می دهد چگونگی برداشت او از این روایات و نحوه تحلیل و بررسی آنها می باشد.
به عنوان نمونه همان طور که بیان شد امام خمینی وراثت پیامبران را مسأله ای بسیار گسترده می داند یا از عبارت « الفقهاء امناء الرسل » مفهوم امانت را بسیار گسترده می داند به گونه ای که شامل حکومت و ولایت نیز می شود و یا از اینکه ازحدیث « دانشمندان حصن اسلام هستند. » حفظ مجموعه دین اسلام را استنباط کرده است و طبیعی است که مجموع دین جزء در پرتو یک حکومت دینی صیانت می شود.
همچنین در بحث از حاکم یا قاضی علاوه بر گستردگی معنا به ارتباط شأن قضاوت تا اقتدار تحقق آن یعنی برخورداری از حاکمیت و … اشاره کرده است یا منظور از سلطان را کلیه نظام سیاسی جامعه دانسته و اینها بیان کننده برداشتی وسیع و بسیار گسترده از روایات و مفاهیم مندرج در آنها چون عالم، حاکم، قاضی، سلطان، امانت، وراثت، خلیفه و روایت حدیث و … است.
این در حالی است که بررسی آثار برخی از فقیهان و دانشمندان دین از اینگونه روایات مؤید مطلب دیگری است و آن اینکه آنها در عین قائل بودن به مسأله ولایت برای فقیه آن را منحصر به برخی از شئون چون بیان احکام، قضاوت، برخی از امورات حسبیه یا امور حسبیه معطل مانده و جز آن می دانند و قائل به گسترده حوزه و اختیارات فقیه و به عبارت دقیقتر شأن ولایت سیاسی و حکومتی برای فقیه نیستند. بعلاوه ضمن تردید در اطلاق، سندیت یا دلالت اینگونه احادیث، قدر متقین را برای فقیه و عالم دین در افتاء قضاوت، امور حسبیه و جز آن می دانند.
به عنوان مثال: شیخ مرتضی انصاری پس از نقل اینگونه روایات در مکاسب می نویسد:
اما انصاف این است که پس از ملاحظه سیاق و صور و ذیل روایات فوق پیدا می کنیم که این روایات در بیان وظیفه عالمان دینی از جهت بیان احکام است، نه اینکه آنان مانند پیامبر (ص) و ائمه (ع) اولی نسبت به مردم در اموالشان باشند. ] تا چه رسد به سرنوشتشان[. (همان، ج ۲، ص ۵۱٫)
منابع:
۱)-آذری قمی، احمد،پرسش و پاسخ مذهبی-سیاسی، اجتماعی فرهنگی،قم: دارالعلم،۱۳۷۲ ،—–قرآن و ولایت فقیه،قم: دارالعلم، ۱۳۷۳ )۲)-عیون اخبار الرضا، تهران: انتشارات جهان، چ دوم، ۱۳۷۸ ق)
۳)-عیون اخبار الرضا، قم، دارالعلم، ۱۳۷۷ ق)
۴)-السیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الدرر المنثور فی التفسیر الماثور و هو مختصر تفسیر ترجمان القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه،۱۴۱۱ ق)
۵)-انصاری،مرتضی، کتاب المکاسب، بیروت: موسسه النعمان للطباعه و النشر و التوزیع ، ۱۴۱۰ ق، ۱۹۹۰ م ،۲ جلدی )
۶)-حر عاملی،محمد بن حسن،وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه،بیروت: دار احیا التراث العربی ،۱۴۱۲ ق،۲۰ جلدی.)
۷)-حرانی حسن بن شعبه ابو احمد،تحف العقول،ترجمه علی اکبر غفاری،تهران:کتابفروشی الاسلامیه،۱۳۹۸ق )
۸)-کتاب البیع ، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، چ اول، ۱۳۷۹ ، ۵ جلدی)
۹)- رجایی تهرانی،علیرضا،ولایت فقیه در عصر غیبت، قم : انتشاراتنبوغ،چ اول،۱۳۷۹۸ )
۱۰)- سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدرر المنثور ، قم: مکتبه آیت الله المرعشی، ج ۳ ، ۱۴۰۴ ق )
۱۱)- شعیری، تاج الدین، جامع الاخبار، قم: انتشارات رضی، ۱۳۶۳)
۱۲)-طباطبایی ، سید محمد حسین،بررسی های اسلامی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی،ج ۱ ، بی تا،)
۱۳)-ترجمه تفسیر المیزان ،ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،قم: دار العلم، ۱۳۶۴ )
۱۴)-المیزان فی تفسیر قرآن ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، ذچ سوم، ۱۳۹۷ ق،ر۲۰ جلدی)
۱۵)- منتظری ، حسینعلی،البدر الزاهرفی صلاه الجمعه و المسافر، تقریرات درس آیت الله محمد حسین بروجردی، قم: بی تا )
۱۶)- دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه ، قم: انتشارات تبلیغات اسلامی، چ دوم، ۱۳۷۰)
۱۷)-نراقی، احمد بن محمد مهدی، حدود ولایت حاکم اسلامی، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب عوائد الایام : مرتضی حاجعلی فرد ، تهران:نشر کنگره، ویرایش دوم، ۱۳۷۸)
۱۸)-عوائد الایام ، قم: مکتبه بصیرتی، چ سوم،۱۳۶۳
زندگي نامه مقام معظم رهبري – بخش سوم
دوران مبارزات سياسي
مقام معظم رهبري، مجاهدي شجاع و با تقواست كه در سراسر زندگي پر بركتش همواره در جهاد به وسيله قلم و سخن و سلاح بوده و به خصوص از سال 1341 كه امام بزرگوار نهضت عظيم اسلامي را اغاز نمود، دقيقه أي از تلاش و جهاد بازنمانده است. رهبر عزيز در اين باره مي فرمايند: در ارتباط با ورود به ميدان مبارزه و مسائل سياسي، سالهاي 32-31 بود كه شنيدم مرحوم نواب صفوي آمدند به مشهد كه كه در اين ارتباط يك جاذبه پنهاني مرا به طرف مرحوم نواب مي كشاند و خيلي علاقه مند شدم نواب را ببينم، تا اينكه خبر دادند نواب مي خواهد به مدرسه سليمان خان جزو روزهاي فراموش نشدني زندگي من است.
وقتي ايشان با يك عده از افراد فدائيان اسلام كه كلاه پوست مخصوص به سر داشتند، وارد مدرسه شد، به هيات ايستاده و با شعار كوبنده شروع به سخنراني كرد.
محتواي سخنراني اش هم اين بود كه بايد اسلام زنده شود و اسلام حك.مت كند و در اين ارتباط پرخاشگرانه،شاه،انگليس و مسئولين مملكتي را متهم به دروغگويي كرد و گفت: اين مسئولين مسلمان نيستند !
من كه براي اولين بار اين حرفها از زبان مرحوم نواب به گوشم مي خورد؛ آن چنان حرفهايش در دلم نشست كه دوست داشتم هميشه با او باشم و همانجا اعلام شد كه فرد آقاي نواب از مهديه به مدرسه نواب خواهد رفت و فرداي آن روز مرحوم نواب صفوي به هيئت اجتماع از مهديه به سوي مدرسه نواب حركت كرد و در بين رله خطاب به مردم با صداي بلند شعار مي داد و مي گفت:
برادر غيرتمند مسلمان، بايد اسلام حكومت كند تا اينكه به مدرسه نواب وارد شد و آنجا هم با تمام وجود يك سخنراني مفصل و هيجان انگيزي ايراد كرد و بعد از سخنراني به ايشان پيشنهاد اقامه نماز جماعت شد كه قبول كردند و نماز را به امامت ايشان خوانديم و بعد از آن كه مرحوم نواب از مشهد رفتند، ما ديگر از او خبر نداشتيم تا اينكه خبر شهادتش به مشهد رسيد و وقتي خبر شهادت ايشابه مشهد آمد ماها از روي خشم و غيض منقلب بوديم، به نحوي كه در صحن مدرسه شعار مي داديم و از شاه بدگوئي مي كرديم و نكته قابل توجه اين است كه مرحوم آيه الله حاج شيخ هاشم قزويني در مشهد تنها روحاني أي بود كه بر اساس همان آزادگي و بزرگ منشي اش در مقابل شهادت مرحوم نواب عكس العمل نشان دادو در مجلس درس از شهادت مرحوم نواب صفوي و يارانش به وسيله دستگاه حاكم انتقاد شديد كرد و تاثر خودش را از شهادت آنها ابراز داشت و گفت مملكت ما كار به جاي رسيده كه فرزند پيغمبر را به جرم گفتن حقائق مي كشند!! و لذا از همان وقت جرقه اي انگيزش انقلابي اسلامي به وسيله نواب صفوي در من به وجود آمد.
هيچ شكي ندارم كه اولين آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن كرد. بنابراين آن حالت رنگ پذيري از مرحوم نواب سبب شد كه در همان سال 34 يا 35، اولين حركت مبارزاتي ما شروع شود، به اين شكل كه يك استانداري به نام فرخ براي مشهد آمده بود و اين شخص به هيچ يك از مظاهر و ضوابط ديني احترام نمي گذاشت؛ از جمله اينكه در ماه محرم و صفر كه معمول بود سينماهاي مشهد تعطيل مي شد، ابتدا تا چهاردهم محرم اعلام تعطيلي كرد و بعد يك قدري سرو صدا شد تا بيست محرم تجديد كرد و لذا ما چند نفر بوديم كه نشستيم يك اعلاميه در ارتباط با امر به معروف و نه از منكر نوشتيم و با پست به اين طرف و آن طرف فرستاديم. (مرجعيت حضرت آيت الله العظمي خامنه أي از ديدگاه فقها و بزرگان.ص 42و43)
همگام با امام خميني
مبارزات سياسي از سال 1341
حوزه علميه قم در سال 1341 با نداي امامت امام به پا خاست و شور ديگري در اين مركز علم و تقوي و جهاد و شهادت پديد آمد.مقام معظم رهبري در سال 1342 از طرف امام ماموريت يافت، سه پيام را به مشهد ببرد. سه پيامي كه با محرم سرنوشت سازي كه پانزده خرداد در آن اتفاق افتاد، ارتباط داشت.
پيام اول، براي علماء، خطباء منبريها وسران هياتهاي مذهبي، راجع به حمله به اسرائيل و مساله فيضيه.
پيام دوم و سوم، براي مرحوم آيه الله العظمي ميلاني (قدس) و يكي از علماي مشهد راجع به شروع مبارزه علني از هفتم محرم.
اين رسالت به خوبي به انجام رسيد و پيامها توانست موجب تشديد مبارزات در استان خراسان گردد.
سهم مقام معظم رهبري شهرستان بيرجند شد كه مركز قدرت و سيطره رژيم و به اصطلاح تيول اسدالله علم، نخست وزير وقت بود.
ايشان در بيرجند از روز سوم محرم، منبر مي روند و با آگاه بخشيدن به مردم، نهضت را شروع مي نمايند. ايشان روز هفتم محرم كه جمعيت كثيري شركت كرده بوند، قضاياي مدرسه فيضيه را با حالي پرشور و بياني گيرا گفته و مردم عجيب گريه مي كنند.

دوران رنج
مقام معظم رهبري در ادامه خاطراتش مي فرمايد:
آن روز منبري اولي، مطلب را طول داد و دير پايين آمد و براي من حدود نيم ساعت وقت ماند. مطلب را كه شروع كردم از شدت هيجان مي لرزيدم، هر چند به هيچ وجه نمي ترسيدم وحال مردم نيز در من اثر مي گذاشت. مردم عجيب اشك مي ريختند و هنگامي كه از منبر پايين آمدم دور مرا گرفتند كه مبادا دستگير شوم .
اين منبر در شهر خيلي صدا مي كند و فردا صبح در مجلس ديگري كه در منزل شخصي بود، جمعيت عظيمي مي آيند و آنجا نيز مسائل روز مطرح مي گردد.
مقام معظم رهبري در اين باره مي گويد:
روحاني مشهوري در بيرجند به نام تهامي كه آن روز به من گفت: با اينكه من در اين شهر از همه مطلع ترم اما اين گونه مسائل را نمي دانستم و اگر غير از شما كس ديگري مي گفت باور نمي كردم و در هيچ جرياني اين همه گريه نكرده ام.
معظم له صبح روز نهم روز تاسوعا منبر داغي مي روند و بعد از ان دستگير مي شوند و دو روز در بيرجند نگه مي دارند و سپس به مشهد برده و تحويل ساواك مشهد مي دهند و از آنجا به زندان مخروبه در دژبان مي برند كه حتي از وسايل اوليه زندان هم محروم باشد.
حدود ده روز اين دوره زندان طول كشيد. ايشان در اين مورد مي گويند:
بد نبود، تجربه جديدي بود، يك دنياي جديدي بود با ساواك، با بازجوئيها و دعواها و اوقات تلخيها ، اهانتهاي شديد وخلاصه ناراحتيهاي مبارزه معظم له فعاليت هاي خود را بعد از آزادي مي فرمايد :
بعد از آزادي نشستيم و با دوستان قرار گذاشتيم كه اين دفعه با قرار درست و حسابي و حساب شده، هركدام به يك نقطه كشور برويم و حقايق را بيان كنيم، البته اختناق زياد بود. دستگاه هم آماده سركوبي بيشتر شده بود در آن موقع هنوز هم مردم از تاثير پانزده خرداد بيرون نيامده بودند. سركوبي شديد مردم وجنايات رژيم، برخي را به محافظه كاري كشانده بود؛ هر چند برخي ديگر را به مقاومت بيشتر وجهاد بزرگتر مي خواند.
ماه رمضان سال 1342 مصادف با بهمن و سالگرد رفراندم قلابي شاه بود، امام خميني در حصر بودند و امكان برنامه ريزي براي ماه مبارك از طرف ايشان نبود لذا از طرف مراجع و روحانيت به خصوص شاگردان نزديك امام با برنامه حساب شده راه افتادند.
معظم له در اين باره مي فرمايد:
از قم كه راه اقتاديم با يك اتوبوس كه حدود سي نفر طلبه داشت، حركت كرديم. داخل اتوبوس طلبه ها با رتبه هاي مختلف نشسته بودند. همان طور سر راه پياده مي شدند. من آخرين نفر بودم كه بايد كرمان پياده مي شدم.
ايشان در كرمان دو سه روزي به سخنراني و مذاكره با علماء و طلاب و افراد مبارز پرداخته و سپس با ماشين به زاهدان مي روند بالاخره روز پانزده رمضان كه تولد حضرت امام حسن مجتبي(ع) است سخنراني داغ و پر محتوا و پر شوري را ايراد مي كنند كه ساواك آنجا، شب همان روز يعني شب شانزدهم ماه رمضان دستگير مي كند و با هواپيما به تهران مي فرستد يك شب در پادگان سلطنت آباد نگاه مي دارند و فرداي آن روز ايشان را به زندان قزل قلعه تحويل مي دهند و حدود دو ماه هم اين زندان طول مي كشد و پس از آزادي به ديدار امام در منزل واقع در قيطريه كه در حقيقت زنداني محترمانه بود مي رود و به قول خودشان:
خستگي را از تنم دور كرد و به قدري ذوق زده بودم كه گريه مي كردم و امام خيلي ملاطفت فرمودند به امام عرض كردم از اين ماه رمضان به علت نبودن جنابعالي آن طور استفاده نشده كه بايد بشود لذا از اين ماه رمضان به علت نبودن جنابعالي آن طور استفاده نشده كه بايد بشود لذا از حالا بايد به فكر محرم آينده بود.
خلاصه اين كه در روز چهاردهم فروردين 1346 مقام معظم رهبري را در مشهد براي چندمين بار به بهانه ترجمه كتاب آينده در قلمرو اسلام دستگير مي كنند و به زندان مي برند چهار ماه زندان مي مانند با فشارهاي شديدي كه ساواك وارد مي ساخت، اما با تاييدات الهي ساواك را فريب مي دهند و ساواك نمي تواند مطالبي را از ايشان بدست اورد.
مقام معظم رهبري در همان سال 1346 در قم در ارتباط با اين كتاب صلح امام حسن (ع) و آينده در قلمرو اسلام و مسلمانان در نهضت هندوستان براي چندمين بار دستگير شدند اكما همان روز ازاد گشتند.
تلاشي ديگر
در سال 1349 پس از فوت مرحوم آيت الله العظمي حكيم كه دوباره فرصت براي تبليغ خط امام و مرجعيت ايشان و اظهار وفاداري نسبت به رهبر انقلاب اسلامي بدست آمده بود، دوباره ايشان دستگير شدند بعد از آزادي از زندان ، دائم مشغول تربيت افراد و سازمانده عناصر مورد اطمينان و ارتباط با گروههاي فعال و مبارز بودند و برا سهولت اين كار تدريس و امامت جماعت مسجد را هم پذيرفتند. (اصولا سالهاي 47 تا 1350 فعاليتهاي فرهنگي انقلابي و تلاش آرام بود كه مقام معظم رهبري اين سالها را سالهاي پرشور فعاليتهاي مخفي مي نامند)
ابتدا در مسجد صديقيها، مشهور به مسجد تركها در بازار مشهد درس تفسير را شروع كردند و بعد از مدتي كوتاه چون جمعيت زياد بود به مدرسه ميرزا جعفر در طبقه دوم سالن كتابخانه منتقل شده و تدريس را اداكمه دادند در اين تفسير،طلاب و برخي از مردم متدين و وارد به مسائل مذهبي مشهد شركت مي كردند دستگيري سال 1349، موقتا اين تدريس را متوقف كرد.
زندان سال 1349 بيش از چهار ماه طول كشيد و پس از آزادي دوباره به فعاليت پرداختند. و در سال 1350 پس از عمليات انفجار دكلهاي برق هنگام جشنهاي دو هزار و پانصدمين سال ستمشاهي معظم له را دستگير مي كنند و اين بار ايشان را تحت شكنجه هاي شديد قرار مي دهند و در سلول تاريك و نمور بدون هيچگونه روشنايي زنداني مي كنند و پس از پنجاه وچند روز حدود دو ماه وي را آزاد مي سازند.
معظم له دوباره در مسجد امام حسن (ع) مشغول فعاليت مي شوند و بعد از مدتي از ايشان براي امات جماعت مسجد كرامت نزديك باغ نادري مشهد كه يكي از شلوغ ترين و حساسترين نقاط اين شهر است دعوت به عمل مي آيد كه به علت ازدحام مردم و استقبال شديد توده هاي انبوه، از طرف ساواك مسجد را براي مدتي تعطيل مي نمايند.
اين فعاليتها موجب شده بود كه ساواك ايشان را تحت مراقبت ويژه بگيرد و همواره يا احضار به ساواك كرده، بازجويي كند و يا منزل ايشان را محاصره و از رفت آمد افراد ممعانت به عمل آورد و به تدريج درسهاي ايشان را نيز با زور تعطيل نمايد.
و بالاخره هم در دي ماه سال 1353 ايشان را دستگير و به تهران آورده، در زندان و شكنجه گاه مخوف ساواك يعني كميته مبارزه با خرابكاري به طور انفرادي محبوس مي كنند.اين دوره از زندان حدود دو ماه به طول انجاميد و تمام اين مدت در سلولهاي انفرادي يا دو سه نفره همراه با شكنجه هاي شديد گذشت.
بعد از آزادي از زندان معظم له دوباره به مشهد رفته و با مبارزه و جهاد خستگي ناپذيرش را دنبال كردند. اين بار مسئوليتها بسيار شديدتر از گذشته بود.
با اوج گرفتن مبارزات در سال 1356 احساس روحانيت و مردم به لزوم تشكلي اسلامي، در مشهد هسته اوليه تشكلي اسلامي با رهبري امام و مديريت روحانيت متعهد و انقلابي شكل گرفت.
معظم له در اين باره مي فرمايد:
تابستان سال 1356 در مشهدبا دو نفر از برادران نشسته بوديم، مرحوم آقاي رباني املشي و آقاي موحدي كرماني، صحبت اين شد كه مبارزين و مخصوصا روحانيت كه عمده ترين مبارزين بودند چرا متشكل نيستند؟
پيشنهاد شد كه بياييم تشكيلاتي را به وجود آوريم. درهمان جلسه گفته شد كه اگر آقاي بهشتي در اين تشكيلات باشند، اين تشكيلات عاقبت به خير خواهد شد و به جايي خواهد رسيد.
از حسن اتفاق ، شهيد بهشتي و شهيد باهنر هم در همان موقع در مشهد بودند، و لذا جلسه با شركت اين عزيزان تشكيل و سنگ بناي تشكل اسلامي گذاشته مي شود. خبر اين تشكيلات را هم به زندان براي علماي در بند از جمله آقاي هاشمي رفسنجاني مي فرستند و آنها هم تاييد مي كنند. شهيد مطهري هم درهمان سال در پيامي كه از نجف از طرف امام آورده بودند مبارزين سابقه دار را به گردهم جمع شدن، دعوت مي كنند و همين ارتباطات باعث گرديد كه تظاهرات عظيم سال 56-57 سازمان يابد و نقش مقام معظم رهبري در پايه گذاري اين تشكل بسيار قابل توجه است آنهم تشكلي كه به خاطر خدا و جهاد و شهادت پديد آمده بود نه براي قدرت طلبي و به دست آوردن موقعيت و مقام .
تبعيدي ديگر
درگير و دار اين فعاليت ها در سال 1356 رژيم ستمگر با نهايت خشونت ايشان را دستگير مي كند و پس از چند شب زندان ايشان را به ايرانشهر تبعيد مي نمايد و تا سال 1357 طول مي كشد و در اين سال با اوج گيري انقلاب و بيرون رفتن كنترل اوضاع از دست رژيم،معظم له به مشهد باز مي گردند وبه دستور امام براي شوراي انقلاب اسلامي دعوت مي شوند و به تهران مي آيند.
هفت ساعت تمام سروپا ايستاد و سخنراني كرد و توطئه كمونيستها خنثي شد.
در روزهاي آخر نظام ستمشاهي، كمونيستها به فكر افتادند از فرصت استفاده كرده با سازمانده عناصر خويش، انقلاب اسلامي را تبديل به يك انقلاب به اصطلاح دمكراتيك خلقي نمايند.
به همين منظور بهترين جا را براي كار،كارخانه جنرال موتورز در جاده كرج تشخيص دادند،زيرا آنجا هم از تهران دور بود كه مركز قيام مردم متدين و مسلمان بود و هم مي توانستند نيروهاي كمونيست و عناصر ديگر ضد انقلاب را به دور از چشم مردم مذهبي در آنجا متمركز كرده،به تصور خام خودشان يك حمله به تهران نموده،مراكز حساس را اشغال نمايند و حكومت كمونيستي را برقرار سازند. البته اين نقشه به جايي نمي رسيد،اما در روزهاي حساس 19تا22 بهمن ممكن بود بالاترين كمك را به رژيم در حال اضمحلال بنكايد و موفقيت مردم را به تاخير اندازد و اين فرصتي به استكبار بدهد تا نقشه هاي جديدي طرح نمايد.
آنها حدود پانصد دانشجو و كارمند و افراد ديگر از مشاغل مختلف را كه داراي افكار كمونيستي بودند به كارخانه كشاندند و با نطقهاي محرك، كارگران را نيز به دور خويش جمع كردند و در روزنامه ها اعلاميه دادند و از همه نيروهاي به اصطلاح دمكراتيك و خلقي دعوت كردند كه به اين جمع و حركت انقلاب توده هاي خلق!! بپيوندند.
خبر كه به دفتر تبليغات امام رسيد، چند نفر از علماء و شهيد ديالمه از شهداي هفتم تير به آنجا اعزام شدند؛ اما كاري از پيش نبردند.
مقام معظم رهبري نيز دوبار به آنجا رفتند،بار دوم ظهر، با ماشين خودشان كه رانندگي مي كردند در حالي كه نهار نخورده بودند به طرف كارخانه حركت مي كنندو در راه كمي نان و پنير خريده در همان حال رانندگي، مي خوردند و به كارخانه مي روند و سخنراني كوتاه كرده برمي گردند؛ اما روز بيستم بهمن قضيه به مرحله خطرناكي مي رسد، پانصد كمونيست به علاوه هشتصد كارگر اين كارخانه جمع قابل توجه را تشكيل مي دادند كه كاملا داشتند مجهز مي شدند و بيم اين مي رفت كه اينان مسلح شوند و در آن گير و دار نبرد آخرين با رژيم، ايجاد جنگ داخلي كنند و اين از خيانت كمونيستها بعيد نبود. به همين علت شهيد ديالمه به دفتر تبليغات امام آمد و با نگراني گفت وضع خطرناك است و بايد چاره أي جدي انديشيد و كسي به آنجا برود كه بتواند از عهده اين مهم بر آيد .
مقام معظم رهبري شخصا اين كار را به عهده گرفت و به سرعت به كارخانه رفتند.
يك گروه حزب الله هم از مدرسه رفاه براي پشتيباني اعزام شدند. مقام معظم رهبري عصر كه به كارخانه مي رسند با زحمت وجسارت به پشت تريبون مي روند و شروع به سخنراني كرده،به سوالات پاسخ مي دهند .
در پاسخ به سوالات،كمونيستها را به شدت محكوم مي كنند و لذا آنها براي رهائي از بن بست دستجمعي شروع به خواندن سرودهاي كمونيستي مي كنند و دستهاي خود را بالاي سر برده، محكم به هم مي كوبند. اما معظم له تريبون را رها نمي كند به سخنان خود ادامه مي دهند. نزديك مغرب اعلام اذان و نماز جماعت مي كنند .
كمونيستها مي بينند اوضاع دارد به ضرر آنها تغيير مي كند؛لذا براي اينكه سخنان ايشان به گوش كارگران نرسد و آنها متوجه حقايق نشوند ، برقها را خاموش مي كنند .
در تاريكي مقام معظم رهبري بلندگو را به يكي از دوستان سپرده، خود بلند فرياد مي زنند كه ناراحت نباشيد،چيزي نيست،به حرفهاي من گوش كنيد. سپس از روي ميزها، از ميزي به ميز ديگري رفته و در هر ميز شروع به شعار و صحبت و تهييج و آگاه بخشيدن به كارگران مي كنند. ايشان مي فرمايند :
در هر حال ما نماز را به جماعت خواهيم خواند. آنها به مجادله بر مي خيزند دانشجويي با لباس كارگري به نام يك كارگر به سوال مي پردازد.ايشان مي گويند:كارتت را نشان بده او نمي تواند و مساله روشن مي شود. چند نفر ديگر را به همين ترتيب افشاء مي كنند سپس فكر مي كنند كه موقع آن رسيده كه كارگران را كه اكثر مسلمان و داراي معتقدات مذهبي هستند از كمونيستها جدا كنند و بهترين راه نماز جماعت است.
لذا اعلام مي كنند كه هر كس مسلمان و اهل نماز است به نماز جماعت در صحن كارخانه بيايد. و بالاخره حدود ساعت 30/8 شب حدود دو ساعت پس از مغرب نماز جماعت در صحن كارخانه به امامت معظم له تشكيل مي گردد و كارگران براي نماز مي ايند و كمونيستها در سالن كارخانه باقي مي مانند،صداي دلنشين و رساي معظم له حال كارگران را تغيير مي دهد و دعاي بعد از نماز كاملا صحنه را عوض مي كند. با استفاده از اين فرصت، ايشان كارگران را به مسجد دعوت مي كند و انها به مسجد كارخانه مي روند و در آنجا همراه با حزب الهي هايي كه از مدرسه رفاه آمده بودند،تجمعي ايجاد مي شود كه با ارشاد و راهنمايي معظم له عليه كمونيستها مي شورند و فردا خودكارگران آنها را از كارحانه با كتك بيرون مي كنند و توطئه أي بزرگ كه مي رفت تا جنگ داخلي را در آن بحبوحه انقلاب پديد آورد به رژيم فرصت تجديد قوا دهد با درايت و فداكاري معظم له خنثي گرديد .
نكته مهم اين است كه ان شب آيت الله خامنه اي هفت ساعت تمام سرپا ايستاد و سخنراني كرد و تا صبح به فعاليت پرداخت تا اين خطر را توانست دفع نمايد. (مرجعيت حضرت آيه الخامنه أي از ديدگاه فقها و بزرگان-(ص61-63))
مقام معظم رهبري درباره ي خاطره ي آن روز مي فرمايد :
ما يك ستاد جديدي هم در دبيرستان علوي اسلامي تشكيل داديم براي كارهاي تبليغات و اعزام افراد به كارخانه ها ؛ براي اين كه كارگرها را توجيه نمايند و از نفوذ بعضي از عناصر مخرب كه داشت در كارخانه ها صورت مي گرفت، جلوگيري كنند، و كارهاي تبليغاتي گوناگون ديگر كه دفتر تبليغات امام و سازمان تبليغات اسلامي و مدرسه ي شهيد مطهري، همه از همان تشكيلات كوچك آن روز سرچشمه گرفت و منشعب شد.
يك روزي كه من داشتم بين اين دو، سه مقر براي انجام يك كاري با عجله مي رفتم ،يكي از دوستان مرا نگهداشت ،گفت: شماها اين جا مشغول كارهاي خودتان هستيد ؛ لكن عوامل كمونيست در كارخانه ها رفتند و دارند كارگرها را تحريك مي كنند و كارهاي مخرب انجام مي دهند. و چون آن روزها لحظات آن قدر پرحادثه بود كه قدرت ذهني وحتي چشم انسان قادر نبود همه ي اين حوادث را ببيند و تمام مشكلات و فتوحات و حوادث و تازه هاي كشور در اين محدوده هاي مكاني كوچك ، در ان چند روز داشت خودش را نشان مي داد و بر يك عده معدودي تحميل مي شد كه بايد آنها را حل و فصل كنند ، و واقعا چنين قدرتي براي هيچ كس وجود نداشت ، خيلي روزهاي دشوار و پرحادثه أي بود،لذا مطلب به نظرم خيلي جدي نيامد و حساس نشدم ، و رفتم در آن محلي كه داشتيم ، همان دبيرستان علوي ، كه يك نفر ديگر با همان برادر آمد ، يك گزارش مفصل تري داد. من احساس كردم يك حادثه اي هست. تصميم گرفتم بروم از نزديك ببينم . پرسيدم كجا بيشتر حساس است؟يك كارخانه اي را اسم آوردند و گفتند: در اين كارخانه هشتصد نفر بودند . همان طور كه مي دانيد ، وقتي در يك بخشي از مناطق كارگري تهران كه كارخانه هاي زيادي نزديك هم هستند، اگر هر حادثه أي در يكي از اين كارخانه ها اتفاق مي افتاد ، مي توانست با سرعت به جاهاي ديگر سرايت كند و معلوم شد اينها مي خواستند يك پايگاه براي خودشان درست كنند كه همين جا را پايگاه قرار دادند . و مسئولان آن جا را تهديد به قتل و ارعاب مي كردند تا كارگرها احساس پيروزي بكنند و آنها هم نقطه نظرهاي خاص خودشان را اعمال نمايند.
من وقتي رفتم آن جا ديدم وضع آن طور است. مشغول حل و فصل قضايا شدم.
مام(ره)زندگینامه ومبارزات سیاسی(بررسي نهضت امام خميني | ![]() |
![]() |
موضوعات: امام (ره) زندگینامه و مبارزات سیاسی به نقل از کتاب: بررسيوتحقيق از نهضت امامخميني
شرح : امامخميني در تاريخ بيستم جمادي الثاني / 1320 هجري قمري ـ مصادف با سال روز ميلاد بانوي بزرگ اسلام حضرت فاطمه (ع) ـ در شهرستان «طين» چشم به جهان گشود پدر ايشان آيتالله شهيد، مرحوم سيد مصطفي موسوي ـ فرزند برومند علامهي جليل القدر مرحوم سيد احمد موسوي است که بنا به دعوت و درخواست مرد نيکوکار و بزرگوار به نام «يوسف خان کمرهاي» که براي زيارت به عتبات مقدسه مشرف شده بود ـ به منظور ارشاد و پيشوايي اهالي «خمين» به آن سامان ميروند و با دختر مرحوم «يوسف خان» ازدواج ميکنند. از فرزندان ايشان يک دختر و پسر به نامهاي «صاحبه» و «مصطفي» باقي ميمانند.
... مرحوم سيد مصطفي نيز تحصيلات خود را در نجف اشرف و سامرا» در عهد ميرزاي شيرازي دنبال کرده در زمرهاي علما و مجتهدين عصر خود قرار ميگيرند و پس از بازگشت از نجف اشرف زعامت و پيشوائي اهالي خمين و حومه را عهدهدار ميشوند.
در تاريخ ذيحجهي 1320 قمري در بين راه خمين ـ اراک مورد سوء قصد بعضي از اشرار قرار ميگيرند و بر اثر اصابت چند گلوله به کتف و کمر ايشان در سن 47 سالگي به شهادت ميرسند. جنازهي آن مرحوم به نجف اشرف منتقل گرديده و در آنجا دفن ميشود.
آيتالله شهيد سيد مصطفي داراي سه پسر و سه دختر بودهاند که پسرهاي ايشان عبارتند از:
1ـ سيد مرتضي (معروف به پسنديده) که از علماي جليلالقدر و ساکن قم ميباشد.
2ـ سيد نورالدين که از محترمين مقيم تهران بودند و در تاريخ شعبان 1396 به رحمت ايزدي پيوستند.
3ـ سيد روح الله و امام خميني که آخرين فرزند آن مرحوم ميباشند.
مادر امامخميني بانو «هاجر» زني از خاندان علم و تقوا و معاريف است پدر آن مرحوم حضرت آيتالله مرحوم ميرزا احمد از علما و مدرسين والا مقام است و بعضي از اساتيد فن و معاريف مناطق کربلا و نجف در محضر ايشان تلمیذ کردهاند.
عموهاي مرحومهي بانو هاجر به نامهاي
1ـ آخوند ملا محمدجواد
2ـ آقا نجفي ملايري
3ـ آقا شيخ فضل الله
و برادرهاي آن مرحومه.
1ـ حاج ميرزا مهدي
2ـ ميرزا عبدالحسين
3ـ حاج ميرزا زين العابدين
4ـ آقا حبيب
همگي از روحانيون و بعضي از آنان از بزرگان و رؤساي روحانيت عمل بودند.
.... با شهادت مرحوم سيد مصطفي، خواهر والاقدر ايشان، سرکار عليه مرحومهي بانو «صاحبه» به خانهي برادر شهيد خود رفته سرپرستي کودکان خردسال آن مرحوم را عهدهدار ميگرديد.
در صفات و خصايص حميدهي اين بانو داستانهايي نقل کردهاند. امام خميني از پنج ماهگي تحت سرپرستي عمهي عزيزش بانو (صاحبه) و مادربزرگوارش (بانو هاجر) قرار گرفت. در دامن پاک آن دو بانوي پرهيزگار پرورش يافت.
ضمناً دايهاي نيز به نام «نه نه خاور» براي ايشان بود که در نگهداري و پرستاري ايشان کمال کوشش را مبذول ميداشت.
... امام خميني که داراي هوش و استعداد سرشاري بود در همان اوان کودکي آغاز به درس کرد و داخل منزل خود، نزد معلمي به نام «ميرزا محمود» به خواندن و نوشتن مشغول گرديد و سپس قدم به مکتب گذاشت و نزد و پيش استاد ديگري بنام «شيخ جعفر» به درس و آموزش ادامه داد و آنگاه به مدرسهي جديد ـ که در آن روز تازه تأسيس شده بود قدم گذاشت و پيش شخصي به نام «آقا حمزهي محلاتي» که استاد خط بود به تمرين و تعليم خط پرداخت.
و بالاخره پيش از آنکه 15 سال را تمام کرد. تحصيلات فارسي آن روز را به پايان رسانيد و در خواندن و نوشتن از استاد بينظير گرديد. آنگاه به تحصيل علوم اسلامي پرداخت و در محضر برادر بزرگوارش حضرت آيتالله (پسنديده) صرف و نحو و منطق را آغاز کرد و تا سال 1338 ق به تحصيل مقدمات در محضر ايشان ادامه داد و آنگاه که نباشد براي ادامهي تحصيل به حوزهي علميهي اصفهان رهسپار گردد، نغمهي دلانگيز و روحاني حوزهي علميه اراک که در آن روز تحت زعامت استاد بزرگ مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي رونق به سزائي داشت.
ايشان را به آن سو جذب کرد و در سال 1339 ق به اراک شتافت و در محضر اساتيد به آموختن ادبيات گرديد و در سال 1340 ق که مرحوم آيتالله حائري حوزهي علميهي اراک را به شهر مقدس قم انتقال داد. ايشان نيز که تازه کتاب معلول را شروع کرده بود به قم رفت و در مدرسهي (دارالشفاء) مسکن گزيد و در حوزهي جديدالتأسيس قم تحصيلات خود را با جديت بيشتري دنبال نمود.
... با پشتکار و کوششهاي شبانهروزي موفق شد که تا سال 1345 ق سطوح عاليه را به پايان رسانيده در حوزهي درس مرحوم شيخ عبدالکريم حائري شرکت نمايند و در محضر آن استاد بزرگ، پايههاي علمي و مباني فقهي و اصولي خود را تحکميل و تکميل کرده به درجهي اجتهاد فايق کرد و در سال 1355 ق که آيتالله حائري از جهان رخت بربستند امام خميني داراي مبناي متقن، مستقل و محکم بوده در زمرهي مجتهدين مبرز و نوابغ علمي قرار داشت و همانند ستارهي درخشاني درآسمان علم و فضيلت حوزهي قم ميدرخشيد و از برجستهترين علماي حوزهي قم به شمار ميآمد.
... امام خميني علاوه بر مقام ممتاز فقاهت، در علوم هيئت، فلسفه، حکمت و عرفان نيز داراي مهارتي ويژه و تخصصي کامل ميباشد. استاد ايشان در علم هيئت مرحوم شيخ علياکبر يزدي (معروف به حکيم) ميباشند و متون مختلفهي کتب عرفان، حکمت، فلسفه را از عالم مهذب مرحوم شيخ محمد علي شاه آبادي فرا گرفته است.
امامخميني که به حق ميدانست علم حقيقي ثمره و نتيجهي تقوا ميباشد از همان آغاز جواني، همزمان با تحصيل علوم اسلامي درمقام تهذيب نفس و خودسازي برآمده به تحصيل معنويات و کسب فضايل انساني و روحاني پرداخت و در مدتي بسيار کوتاه در اين رشته موفقيت بزرگ و درخشاني کسب کرد تا آنجا در همان اوان جواني سرآمد پارسايان و پرهيزکاران عصر خويش قرار گرفت و در ميان شخصيتهاي بزرگ علمي و روحاني، محافل مذهبي و عامهي مردم قم مقام و منزلت ويژه و پرارجي کسب کرد و أبهت و عظمت شگرفي از ايشان در دلها بوجود آمد.
امام خميني در سايه خودسازي و تهذيب نفس موفق شد که از بسياري صفات و شيوههاي ناموزون و رذايلي که دامنگيز بعضي از مقامات روحاني ميباشد دور بماند و دامان والاي خود را از آلودگيهاي نامجوي، خودنمائي، جاه طلبي، رياکاري و ديگر صفات رذيله، پاک و مبرا نگه دارد و به مشتهيات دنيا بياعتنا باش.
از روز جواني به مقام اجتهاد رسيد تا به امروز که بر کرسي قيامت و امامت نشسته است در راه شناساندن خود به دست آوردن مقام و مسند کوچکترين گامي برنداشته است و وجوهات شرعيه و حقوق نيازمندان و رنجبران را صرف نامجويي، مسنديابي و تبليغات شخصي نکرده است.
... امام خميني تا سال 1348 ق تنها ميزيست.
ولي در آن سال زمينهي ازدواج ايشان فراهم آمد و دخت مکرمهي آيتالله آقاي حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني به عقد ايشان درآمد. آيتالله آقاي حاج ميرزا محمد ثقفي ـ فرزند مرحوم آيتالله آقاي حاج شيخ ابوالفضل کلانتر ـ که در آن روز در حوزهي علميهي قم ميزيستند به واسطهي مرحوم آيتالله لواساني با امام خميني آشنائي پيدا کردند و در همان برخوردهاي اوليه، شيفتهي فضايل علمي و اخلاقي و مجذوب روح با عظمت ايشان قرار گرفتند و از اين رو بيدغدغه و تأمل پيشنهاد ايشان را در امر ازدواج پذيرفته، دختر خويش را به عقد ايشان درآوردند.
... ثمرهي اين ازدواج با ميمنت، دو پسر و 3 دختر بود که پسران ايشان عبارتند از:
حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد مصطفي... آقاي حاج سيد مصطفي که اولين فرزند ايشان ميباشد در ماه رجب 1349 ق مطابق آذرماه 1309 شمسي به دنيا آمد. در سن 15 سالگي به تحصيل علوم اسلامي پرداخته تا حدود 22 سالگي را به پايان رسانيد و تقريباً در سن 27 سالگي به درجهي اجتهاد رسيد.
استاد ايشان در مرحلهي اول امامخميني و در مرحلهي دوم مرحوم آيتالله بروجردي ميباشند. چند سالي نيز از حوزهي درس آيتالله مرحوم حاج سيد محمد داماد استفادهي علمي کرده است.
حضرت علامه آقاي حاج سيد مصطفي اکنون در حوزهي علميهي نجفيي (تبعيدگاه خود) به تدريس خارج اصول و تأليف و تصنيف مشغول است و در رشتههاي مختلف علوم کتابهايي نوشته که هنوز به چاپ نرسيده است و از آن جمله:
«القواعد الحکميه» ـ «القواعد الرجاليه» ـ «القواعد الاصوليه» کتاب اجاره ـ کتاب البيع که 3 جلد است ـ دو جلد کتاب در فقه (مکاسب محرمه) که در تبعيدگاه ترکيه به رشتهي تحرير درآورده است. يک دوره اصول مختصر و مفصل که مفصلش هنوز به پايان نرسيده ضمناً ايشان در سال 1335 شمسي با دخت والاگرام حضرت آيتالله آقاي حائري ازواج کرده است.
ساير : بررسي و تحقيق از نهضت امام خميني
محمد خوانساري
ني
سوم
1372
شماره صفحه : 20-32
عنوان ماخذ : بررسي تحقيق از نهضت امامخميني
دوره : حکومت رضا شاه از کودتا تا انقلاب اسلامي (از سال 1332 تا 1357)
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند:

ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.

«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.

٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.
عقاید |
|||||||||||||||||||
نماز • روزه • خمس • زکات • حج • جهاد • امر به معروف • نهی از منکر • تولی • تبری |
|||||||||||||||||||
مهدویت: غیبت(غیبت صغری، غیبت کبری) و انتظار و ظهور و رجعت • بداء • شفاعت و توسل • تقیه • عصمت • مرجعیت و حوزه علمیه و تقلید • ولایت فقیه • متعه • شهادت ثالثه • جانشینی محمد • نظام حقوقی |
|||||||||||||||||||
شخصیتها |
|||||||||||||||||||
محمد • فاطمه • علی • حسن • حسین • سجاد • باقر • صادق • کاظم • رضا • جواد (تقی) • هادی (نقی) • عسکری • مهدی |
|||||||||||||||||||
سلمان فارسی • مقداد بن اسود • ابوذر غفاری • عمار یاسر • بلال حبشی • جعفر بن ابیطالب • مالک اشتر • محمد بن ابوبکر • عقیل • عثمان بن حنیف • کمیل بن زیاد • اویس قرنی • ابوایوب انصاری • جابر بن عبدالله انصاری • ابن عباس • ابن مسعود • ابوطالب • حمزه • یاسر • عثمان بن مظعون • عبدالله بن جعفر • خباب بن ارت • اسامة بن زید • خزیمة بن ثابت • مصعب بن عمیر • مالک بن نویره • عبدالله بن جحش |
|||||||||||||||||||
مکه مکرمه و مسجد الحرام • مدینه منوره و مسجد النبی و بقیع • بیت المقدس و مسجد الاقصی • نجف اشرف و حرم علی بن ابیطالب و مسجد کوفه • کربلای معلی و حرم حسین بن علی • کاظمین و حرم کاظمین • سامرا و حرم عسکریین • مشهد مقدس و حرم علی بن موسیالرضا |
|||||||||||||||||||
عید فطر • عید قربان(عید اضحی) • عید غدیر • محرّم(سوگواری محرم)، تاسوعا و عاشورا و اربعین) • عید مبعث • میلاد پیامبر • تولد ائمه • ایام فاطمیه |
|||||||||||||||||||
رویداد مباهله • غدیر خم • سقیفه بنیساعده • فدک • رویداد خانه فاطمه • قتل عثمان • جنگ جمل • جنگ صفین • جنگ نهروان • واقعه کربلا • مؤتمر علماء بغداد • حدیث ثقلین • حدیث کساء • آیه تطهیر • شیعه کُشی |
|||||||||||||||||||
قرآن • نهجالبلاغه • صحیفه سجادیه |
|||||||||||||||||||
شاخهها |
|||||||||||||||||||
, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام
مقدمه هند سرزمین هزار ادیان و دموکراسی ترین کشور جهان، یکی از دیدنی ترین مناطق این کره خاکی است، که عموما آن را کشور هفتاد و دو ملت می خوانند . تعدد ادیان و مذاهب اقوام و فرهنگ ها، این کشور را در جهان بی نظیر کرده است . . کتاب سبز (هند)، وزارت امور خارجه، تهران 1379، ص 134) در کشور هند، روزانه اکثریت مردم به آیین و مناسک دینی موجود در ادیانشان می پردازند . این آیین و مناسک که بیشتر مدیون گذشته است دائما در حال تکامل است . بدین ترتیب می توان گفت، دین یکی از مهم ترین وجوه تاریخ و زندگی معاصر هند است . هندویزم محصول فرهنگهای بسیاری است و این رادر غالب رسوم وجشنهای اجتماعی روشن میشود روزانه اعمالی شامل نمازها عبادتها و ایین گوناگون است هیچ عمل خاصی برای هیچ کس اجبارنیست (کتاب ماه دین شماره 146|اذر 1388 ص42) آئین هندو، از حیث قدمت، کهن ترین مذهب زنده جهان است و اکنون بالغ بر پانصد میلیون تن پیرو دارد. این آیین شارع و پیامبر ویژه ای ندارد و اساساً دین بومی و ارثی است و تاریخ آن مانند پیروانش در طول زمان و اعصار، به گونه ای دستخوش انقلاب و دگرگونی شده و با افسانه های گذشتگان و رسوم و عادات نیاکانی و قومی در آمیخته که اصول و فروع آن را به آسانی از یک دیگر نمی توان تشخیص داد( . جلالی نائینی، سیدمحمدرضا، هند در یک نگاه، انتشارات شیرازه، صفحه 73 جلد اول 1375) ایین هندوئی این آیین که ریشه ای بسیار قدیمی دارد بر خلاف ادیان الهی که اغاز و انجام مشخصی دارند این ایین در طی زمانها و اعصار در حال جذب عقاید و اصولی و ترک عقاید و اصول دیگر بوده و تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است آثار توتم پرستی از نشانه های ادیان بدوی است که دیده میشود مثل پرستش گاو. در ایین ودای فدیه و قربانی مهم است معتقدند الهه میافریند و خدایان گذشته از اهمیت میافتند و خدایان جدید جای ان را میگیرند (کتاب سبز هند.عباس ملکی21-24) در سرودهای ریگ ودا نه تنها ستایش یاما و روان مردگان فراوان است بلکه از پدران و نیاکا ن یاد شده است و این جزی مهم از ایین دینی ایشان بوده و همواره بر روی زمین خوانی به نام اموات میگسترده واز نانهای گندم و برنج و حبوبات و ...می نهاده و سرودهای خطاب به ارواح نیاکان می سروده و از انها دعوت میکرده اند که بیایند و از ان خوان بخورند و بنوشند(تاریخ جامع جان ناس ص138) . جشن ها و اعیاد، نه تنها در ارتباط با رب النوع ها و ربه النوع ها هستند، بلکه در ارتباط با خورشید، ماه، گیاهان، رودخانه ها، اقیانوس ها، درختان و حیوانات اند . بعضی از اعیاد هند طرفداران زیادی دارد; نظیر عید دی والی، هلی، دسهرا، گنش چاتورتی . پنگال، جاناماساتی و شیوا راتری . این جشن ها به آیین هندوئیسم جاذبه محبوب کننده تری می دهد و سنت هندی را غنی و زنده می سازد . در اسطوره شناسی هند، قهرمانان حماسی شبیه موهاباهارات و رامایانا وجود دارند که زندگی جاوید به آنها بخشیده شده است و هنوز در زندگی روزانه مردم هند زنده اند . خدایان هندوئیسم زمانی ابرانسان و انسان هستند. (کتاب سبز هند.عباس ملکی26) در مواقع دراجرای مراسم آیینی یا مخصوص مانند عیدهای مذهبی یا از راه رسیدن میهمان غذای مفصلتری فراهم می اورند همراه با غذا سورا suraیا مدهوmadhu که نوشابه های سکر اور بود می آشامیدند .لباس مردم ساده بود .بیشتر لنگی بر کمر میبستند اما استفاده از زینت الات رواج داشت و برای صاحبان ان مطبوع و دلپذیر بود .ایام فراغت با نواختن آلات موسیقی و اواز خواندن و رقصیدن و قمار کردن میگذ شت .مسابقه گردونه رانی از ورزشهای با اهمیت و جالب بود که به عنوان بخشی از ایین های مراسم سلطنتی به شمار میامد(تاریخ هند ج1 .رومیلا تاچار .ترجمه همایون صفتی زاده48-49) نقش معبد در ایین و مراسم هند در روزهای جشن مربوط به خدای هر معبد غالبا آداب و مراسم و راه پیمایی های بسیار چشم گیر و مجللی انجام می شوند، به نحوی که افراد از مکان های دور به آن معبد می روند. از تکالیف الزامی هیچ فرد هندو نیست که به معبد برود، هر چند خیلی ها این کار را می کنند. پرستش و عبادت خدایان امری خصوصی (شخصی) به حساب می آید. فرد هندو به امید دریافت «دارشانا» (نظر یا تجربه) ای از خدای معبد اهدای نذورات و پیشکش ها، انجام دعا و طلب چیزی از خدای معبد و یا شاید انجام عهد و سوگند به معبد می رود. غالبا غذایی که به محضر خدای معبد پیشکش و بدین ترتیب مقدس و متبرک (پراسادا) شده است در اختیار زایرین معبد قرار می گیرد که این از نظر زایران سعادت بسیار بزرگ و مطلوبی است.
|