اندیشه های سیاسی در اسلام (ابراهیم غلامی)
اندیشه های سیاسی عارفان و بزرگان و دانشمندان در اسلام از ابتدا تا کنون

راههای شناخت خدا

برای این که بتونیم یک موجود و یا یک چیز را بشناسیم . راه های گوناگونی برای شناخت آن وجود داره . اگر راه رو درست تشخیص بدیم انتخاب مون نیز درست از آب در میاد .

به نظر شما یکی از راه های شناخت خدا چه چیز می تونه باشه ؟ آری درست تشخیص دادید. آن چیزی که حدس زدید. درست بود . راه فطرت .

این راه و روش یکی از راه هایی است که تمامی دانشمندان و متفکران برای شناختن خداوند متعال ، آن رو مورد توجه قرار دادن . و پیامبران خدا نیز این راه رو برای شناخت خداوند به پیروان خود سفارش کردن .   

مقصود مان از راه فطرت این است که شعور و کشش درونی مان ، ما را به خداوند متعال رهبری می کنه ، و ما بدون هیچ دلیلی خدا خواه و خداجوی می شیم . و حس خداخواهی در درون مان به صورت یک امر غریزی و فطری وجود داره .

حس خداجوئى مانند سایر احساسات درونى ، بدون آموزش در درون مان پیدا مى ‏شه ، همانطور كه افراد انسان در مواقع مخصوص از عمر خود به یك سری از اموری مانند مقام و ثروت و پول متوجه می گردن، و توجه به این امور بطور ناخودآگاه و بدون تعلیم و آموزش كسى، در درون انسان پدید میآن ، حس خداجویی نیز این گونه است . حس خداجوئى در انسان وجود داره بدون اینكه نیاز به تعلیم و یاد گرفتن داشته باشه . توجه کردن به خدا در انسان ، بدون تعلیم و آموزش ، نشانه فطرى بودن آن است .

اگر ما مى ‏گیم كه احساس فطرى مان نیازمند تعلیم و آموزش نیس ، منظورمون اینه كه در پیدایش آن مربى و معلم دخالت نداره ، ولى در عین حال باید قبول کنیم كه استفاده صحیح از اون ، بدون مراقبت معلمان و مربیان آگاه صورت نمى‏ گیره. به هر حال راه فطرت یکی از بهترین راه خداشناسیه و ما می تونیم با استفاده صحیح از آن راه خداوند عالم هستی رو به خوبی بشناسیم و به قدرت و حکمت او پی ببریم .

 

خداوند متعال می فرماید :

فاقم وجهك للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك الدین القیم و لكن اكثر الناس لا یعلمون

« به آئین راست خدا روآور آئینى كه خدا آفرینش انسان را بر روى آن نهاد ، خلقت خدا تغییرپذیر نیست.
شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و درباره وجود خداوند پرسش نمود. امام صادق علیه السلام از او پرسید: « ای بندۀ خدا! آیا تاکنون سوار بر کشتی شده ­ای؟
 مرد پاسخ داد:  آری .
امام علیه السلام دوباره پرسید : آیا تا به حال اتفاق افتاده که کشتی بشکند؛ به گونه ­ای که گرفتار امواج خروشان دریا بشوی و در آن نزدیکی نه کشتی دیگری باشد که تو را نجات دهد و نه شناگر توانایی که تو را برهاند و امید نجات کاملاً در تو از بین رفته باشد؟
آن مرد پاسخ داد : آری ، چنین اتفاقی برایم روی داده است.
 امام علیه السلام فرمود: در آن لحظه خطرناک ، آیا دلت به حقیقتی متوجه نشد که بتواند تو را از آن ورطه هولناک نجات بخشد؟
آن مرد پاسخ گفت: «بلی».
 امام علیه السلام  فرمود: همان چیز، حقیقت خدای توانا است و آن‏ جا که نجات­ دهنده­ ای نیست، و خداوند تنها نجات­ دهنده به نظر می ‏آید و پناه بی‏ پناهان اوست »

 

خدا از راه های گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه هایی که بعضی بسیار ساده و در خور فهم عموم است و بعضی در حدّ متوسط و بعضی بسیار دشوار و پیچیده اند. براهین خداشناسی به سه طریق برهان فطرت و برهان نظم و برهان علیت تقسیم شده اند.

راه فطرت مطمئن ترین راهی است که هر انسان بی غرضی را مستقیماً به سوی معبود رهنمون می کند.
راه فطرت به چند دلیل بهترین راه خدا شناسی است:

1ـ این راه به مقدمات فنی و پیچیده نیازی ندارد و نیز با ساده ترین بیان، می توان آن را مطرح کرد، علاوه بر این، برای همه مردم و در همه سطوح قابل فهم و درک است.

2ـ این راه مستقیماً به سوی خدای دانا و توانا رهنمون می کند.

3ـ اگر این راه با تأمّل و تفکّر همراه شود، حالت عرفانی و شناخت خاصی نسبت به معبود پیدا می شود.

به همین جهت است که اولیای الهی و رهبران دینی برای شناساندن خدا از این راه استفاده کرده و همگان را به پیمودن آن دعوت کرده اند.

شخصی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: خدا را به من آن چنان معرفی کن که گویی او را می بینم،‌حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟ (گویا حضرت توجه داشتند به این که قضیّه برای او اتفاق افتاده است) گفت: آری. گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی در دریا بشکند؟ گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیّه ای واقع شد. گفتند: به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببینی؟ گفت: بلی چنین شد. گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟ گفت: آری. گفتند: در آن جا که وسیله ای برای نجات تو وجود نداشت، برای چه کسی امیدوار بودی؟

آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته، در حدّی که گویی او را می دیده است. این همان حالتی است که گفتیم گاهی به اضطرار توجه انسان از همه قطع می شود و آن حالت به انسان روی می دهد که رابطه قلبی خود با خدا را در می یابد.(1)

راه دیگر، برهان علیت است. به این نحو که:

هیچ یک از موجودات وجودشان از خودشان نیست،‌چون اگر وجودشان ذاتی بود،‌دستخوش تغییر و نابودی نیم شدند، از همین جا می فهمیم که وجودشان را دیگری داده و آن دیگری خدا است.

این برهان تمام عیار و در عین حال همه کس فهم است.

هر چیزی که بتوان آن را "موجود" دانست،‌ از دو حال خارج نخواهد بود: یا وجود برای آن ضرورت دارد و خود به خود موجود و به اصطلاح "واجب الوجود" است و یا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود دیگری است و بر اصطلاح "ممکن الوجود" می باشد. بدیهی استکه اگر تحقق چیزی محال باشد، هرگز وجود نخواهد یافت و هیچ گاه نمی توان آن را موجود دانست. پس هر موجودی یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود با دقت در مفهوم "ممکن الوجود" روشن می شود که هر چیزی مصداق این مفهوم باشد، معلول و نیازمند به علت خواهد بود، زیرا اگر موجودی خود به خود وجود نداشته باشد، ناچار به وسیله موجود دیگری به وجود آمده است. چنان که هر وصفی که بالذات نباشد. ثبوت آن بالغیر خواهد بود و مفاد قانون علیّت هم همین است که هر موجود وابسته و ممکن الوجودی نیازمند به علت است، نه این که هر موجودی نیاز به علت دارد تا گفته شود: پس خدا هم احتیاج به علت دارد، یا گفته شود: اعتقاد به خدای بی علت، نقض قانون علیت است.

از سوی دیگر اگر هر موجودی ممکن الوجود و نیازمند به علت باشد، هیچ گاه موجودی تحقق نخواهد یافت و چنین فرضی نظیر آن است که هر یک از افراد یک گروه، اقدام خود را مشروط به شروع دیگری کند که در این صورت هیچ اقدامی انجام نخواهد گرفت.

پس وجود موجودات خارجی، دلیل آن است که واجب الوجودی موجود است.

برهان یا قانون نظم:

یکی از راه هایی که انسان می تواند خدا را بشناسد و به عظمتش اعتراف کند، قانون نظم در جهان هستی است. همه می دانیم که اگر انسان حتی در کارهای روزمّره و ساده زندگی،‌ نظم را سرلوحه کار خود قرار ندهد، هرگز به هدف نخواهد رسید و زندگیش دچار هرج و مرج عجیبی خواهد شد. اما جهان هستی با تمام وسعتش که از حدّ و اندازه و تصور ما به دور است، چگونه می تواند بدون آن که ناظمی قدرتمند داشته باشد، به حیات خود ادامه دهد؟! در همین کره خاکی که زیستگاه بشر است، تمام امور روی حساب و دقت نباشد است. روز شب می شود، شب روز، آفتاب از مشرق طلوع می کند و در مغرب فرو می رود. فصل های چهارگانه به ترتیب و بدون کم و کاست می آیند و می روند. بدنی که انسان دارد،‌ ترکیب از آفرینشی به بهترین شکل است. هر نظمی نشانگر ناظم و دارای علم و ادراک است که آفریننده آن است.

امام صادق(ع) می فرماید: "شگفت از آفریده و مخلوقی که فکر کند خدا از بندگانش پنهان است، در حالی که آثار آفرینش را در وجود خود با ترکیبی که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می کند می بیند. قسم به جانم! اگر منکران در نظام عظیم خلقت فکر می کردند... قطعاً آن‌ها را با دلائلی قانع کننده به آفریدگار جهان راهنمایی می نمود".(3)

آیات قرآن نیز می توان به براهینی برای شناخت خدا و اثبات وجود او دست یافت مثلاً این که: آیا بدون علت آفریده شده اند یا خودشان، خود را آفریده اند.

هیچ کدام از این رو فرض نمی تواند صحیح باشد. بنابراین،‌ این آیه می تواند اشاره به برهان علیت باشد.

راه هاي شناخت خدا

براهین و راه‌ های اثبات وجود خدا بسیار زیادند تا جایی که میرزا مهدی آشتیانی نقل می‌کند فخر رازی تعداد این براهین را به هزار برهان رسانده است.

در یک دسته‌بندی کلی شهید مطهری [2]این براهین را به سه قسم تقسیم کرده است:1- براهین فطرت یا براهین انفسی (راه دل و حسّ خداجویی(

در این راه، انسان به وسیله شهود بی‌واسطه، خدا را درک می‌کند و در واقع، وجود خدا برای انسان بدیهی است. فطرت خداجویی و خداشناسی و خداپرستی در عمق وجود انسان قرار دارد و آیاتی از قرآن بر این حقیقت دلالت دارند. از جمله:


«
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا » (روم/

"روی خود را به سوی دین پاک خدای بازگردان، همان فطرت خداپرستی که خداوند همه انسان‌ها را بر آن آفریده است."

نام "راه" شاید نسبت به "برهان" بر این طریقه ترجیح داشته باشد. زیرا راه فطرت، برهان فلسفی نیست. البته می‌توانیم به وسیله براهین فلسفی وجود فطرت را در انسان اثبات کنیم.

2-
براهین خداشناسی از راه آثار یا خلقت خدا
این نوع برهان، از راه‌های گوناگونی قابل تقریر است. برخی از این تقریرها عبارتند از:
الف) از طریق حدوث عالم و مخلوقات
ب) از طریق وجود نظم و تشکیلات فوق‌العاده جهان خلقت
ج) از طریق توجه به غایات و اهداف موجودات
در این نوع براهین، نوعی استدلال وجود دارد که خدا را به وسیله آیات و نشانه‌ها، اثبات می‌کند. در حقیقت همان آیات و نشانه‌ها واسطه اثبات وجود خدا قرار می‌گیرند.

 

3- براهین فلسفی خداشناسی
این راه عقلی و فلسفی محض و از طریق وجود و موجود به طور کلی طی می‌شود. در این راه هم اگر چه نوعی استدلال وجود دارد و خدا با واسطه اثبات می‌شود لکن آنچه واسطه قرار می‌گیرد آیات و نشانه‌ها نیستند (چنان‌که در براهین نوع دوم بود) بلکه واسطه‌ها، یک سلسله اصول عقلی (بدیهی یا نظری) هستند
براهین فلسفی نیز خود به دو دسته تقسیم می‌شوند:
1-
براهینی که از طریق غیر خدا، وجود خدا را اثبات می‌کنند مانند براهینی که تکیه بر ابطال دور و تسلسل دارند.
2-
براهینی که از طریق غیرخدا وجود خدا را اثبات نمی‌کنند بلکه با تکیه بر اصل هستی خدا را اثبات می‌کنند که از آنها به "براهین صدیقین" یاد می‌شود
اگر بخواهیم تقسیم فوق‌ را به نحو حصر عقلی بیان کنیم به گونه‌ای که شامل همه انواع براهین از جمله براهین وجود نیز شود چنین می‌گوئیم:
براهین اثبات وجود خدا به دو دسته تقسیم می‌شوند:
1-
براهینی که مستقیماً به وجود خدا نمی‌پردازند بلکه به اثبات وجود فطرت خدا‌جویی می‌پردازند و این نکته را متذکر می‌شوند كه خدا از استدلال بی‌نیاز است. (براهین فطري(
2-
براهینی که مستقیماً به اثبات وجود خدا می‌پردازند که این نوع براهين خود به دو قسم تقسیم می‌شوند:
1.
براهيني كه از صرف تعريف و مفهوم خدا، وجود خدا را اثبات مي­كنند و براي اثبات وجود خدا بر هیچ شی‌ در خارج تکیه نمی‌کنند. (براهین وجودی(
2.
براهینی که بر وجود شیء یا اشیائی در خارج از ذهن تکیه می‌کنند و با وجود آن خدا را اثبات می‌کنند که خود دو دسته‌اند:
الف) براهینی که خدا را با تکیه بر وجود چیزی غیر از وجود خدا، اثبات می‌کنند به طوری که اگر آن شیء انکار شود براهین قادر به اثبات وجود خدا نیستند مانند براهین حدوث و امکان یا براهینی که به واسطه بطلان دور و تسلسل، وجود خدا را اثبات می‌کنند.
ب) براهینی که وجود خدا را اثبات می‌کنند اما نه با تکیه بر وجود غیر او بلکه فقط با تکیه بر اصل واقعیت وجود خدا را اثبات می‌کنند. به طوری که اگر همه چیز (غیر از اصل هستی و واقعیت ) انکار شود باز هم وجود خدا اثبات می‌شود که این دسته را "براهین صدیقین" می‌نامند.

برخي از محققين براهين وجودي را « مفهوم محور» مي‏نامند. براهيني که تکيه بر وجودي غير از خدا و غير از اصل هستي تکيه مي‏کنند را براهين «مخلوق محور» و براهيني که با تکيه بر اصل هستي (و نه موجودي خاصّ) وجود خدا را اثبات مي‏کنند براهين «موجود محور» مي‏نامند.1 راز اين نام گذاري هم معلوم است که، براهين وجودي مبتني بر مفهوم هستند، براهيني که تکيه بر وجودي غير از اصل هستي مي‏کنند، تکيه بر مخلوق خاصّي مي‏کنند، حال آن مخلوق يا ممکن بالذّات است مانند براهين وجوب و امکان، براهين غايت شناختي، براهين حرکت و امثال آن و يا متکی بر دور وجودي، تسلسل وجودي و امثال آن مي‏باشد. نکته­اي که در اين قسم برهان وجود دارد اين است که اگر آن مخلوقي که حد وسط برهان قرار گرفته شود انکار شود ديگر آن برهان قادر نخواهد بود وجود خدا را اثبات کند و اين همان تفاوت اساسي اين قسم از براهين اثبات وجود خدا با براهين صدّيقين است که در براهين صدّيقين، «اصل هستي» يعني همان که مرز بين فلسفه و سفسطه بود و بديهي است، حدّ وسط برهان قرار مي‏گيرد، حتی اگر همه مخلوقات هم انکار شوند هيچ اشکالي به برهان صدّيقين وارد نمي‏شود. تنها اگر کسي اصل هستي را انکار کند در آن صورت فقط بايد او را بر اين امر بديهي آگاه کرد؛ زيرا «اصل هستي» حتي با تحقق پيدا کردن يک موجود، تحقق پيدا مي‏کند.

از جمله طرفداران براهین دسته نخست (براهين فطرت) می­توان علامه طباطبایی (در بين متفکّران مسلمان) و الوین پلنتینجا (از ايمان گرايان مغرب زمین  را نام برد.

بلکه مي‏توان گفت برهان صدّيقين علامه طباطبائي دليل اثبات واجب نيست بلکه خود دليل بي نيازي واجب به اثبات است. چنان که ايشان حتي آياتي از قرآن که به نحوي بر اثبات وجود واجب تکيه مي‏کند را به گونه­اي تفسير کرده است که در آن آيات هم، وجود خداوند مفروض گرفته شده است، نه اينکه آيات قرآن به اثبات وجود خداوند بپردازند.3

به طور خلاصه راه هاي پيش روي بشر براي خداشناسي سه قسم است :

الف ) راه دل يا فطرت ؛ يعني هر انساني به مقتضاي خلقت و ساختمان اصلي روح خود خدا را مي شناسد بدون اين كه نيازمند به اكتساب و تحصيل علوم مقدماتي داشته باشد .ناگفته نماند كه منظور از فطرت ، فطرت عقل نيست بلكه مقصودفطرت دل است . عرفا از آنجا كه به نيروي عشق فطري ايمان و عقيده دارند در تقويت اين نيرو مي كوشند .ما اگر بخواهيم بدانيم آيا چنين احساسي در آدمي هست يا خير؟ دو راه در پيش داريم :

1- خودمان شخصاً و عملاً دست به آزمايش در وجود خود و ديگران بزنيم.

2- ,

توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام