اندیشه های سیاسی در اسلام (ابراهیم غلامی)
اندیشه های سیاسی عارفان و بزرگان و دانشمندان در اسلام از ابتدا تا کنون

چگونگي پيدايش وهابيت و دليل خطرناك بودن آن

براي شناخت وهابيت و آگاهي از خطرات آنها نسبت به دين اسلام، بايد اين مسلك انحرافي را از زواياي مختلف مورد مطالعه قرار دارد.

 

پيدايش وهابيت‏

مسلك وهابيت، منسوب به محمد بن عبدالوهاب نجدي است و علّت اين كه آن را به خود شيخ محمد نسبت نداده‏اند، به اين جهت است كه مبادا پيروان اين مذهب، نوعي شركت در نام پيامبر را پيدا كنند.

محمد بن عبدالوهاب، در سال 1115 ق. در شهر «عيينه» چشم به جهان گشود. او از كودكي به كتاب‏هاي تفسير، حديث و عقايد، علاقه داشت و از همان دوران جواني، اعمال مذهبي مردم «به خدا» را زشت مي‏شمرد. وي به مدينه رفت و در آن جا توسل مردم به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏وآله را ناپسند شمرد. محمد بن عبدالوهاب، بعد از مرگ پدر، افكار و عقايد خود را كه قبلاً از سوي ابن تيميه و شاگردش ابن قيم پي‏ريزي شده بود، اظهار نمود و به تبليغ و ترويج و رسميت دادن آنها همت گماشت.

 

پندارهاي وهابيان

وهابيان معتقدند كه هيچ انساني، نه موحد است و نه مسلمان؛ مگر اين كه اموري را ترك كند. اين امور عبارتند از:

1. به وسيله هيچ يك از رسولان و اوليا، به خداوند توسل نجويد و در صورت توسل، در راه شرك گام نهاده، مشرك مي‏باشد.

2. زائران به قصد زيارت، به آرامگاه رسول خدا نزديك نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آن جا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روي قبر نسازند.

3. از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏وآله طلب شفاعت نكنند.

4. زيارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه براي آنان، شرك است.

5. وهابيان بر اين باورند كه مسلمانان، در طي روزگار، از آيين اسلام منحرف شده‏اند.

6. هر گونه مراسم تشييع جنازه و سوگواري حرام است.

اين منطق خشك و بي‏پايه، در تقابل با منطق وحي قرار دارد؛ زيرا قرآن در موارد ياد شده، نظراتي صريح و مخالف وهابيان دارد.

در قرآن آمده است:

1. «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القُربي».1

يكي از مصاديق ابراز علاقه به خاندان رسالت و اهل بيت و ذي القري، قبرهاي آنان و تعمير آنهاست و اين راه و رسم، در ميان ملت‏هاي مختلف جهان وجود دارد و يك نوع سنّت عرفي به حساب مي‏آيد.

2. «... فقالوا ابنوا عليهم بنيانا... قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذّن عليهم مسجدا».2

هنگامي كه واقعه اصحاب كهف بر مردم آن زمان روشن شد و مردم به دهانه غار آمدند، درباره مدفن آنان، دو نظر ابراز داشتند كه آيه متذكر آن مي‏شود و انتقاد يا لحن اعتراضي نسبت به نظر آنها ندارد. با توجه به اين آيه، هرگز نمي‏توان تعمير قبور اولياي الهي و صالحان را عملي حرام و يا حتي مكروه قلمداد كرد؛ بلكه اين آيه، به نوعي تشويق مي‏كند كه براي بزرگداشت اوليا و صالحان و حفظ قبرهاي آنان، بايد كوشا بود.

3. «و استغفر لذنبك و للمؤمنين».3

4. «وصلّ عليهم ان صلاتك سكن لهم».4

آيات فوق نيز بيان‏گر اين است كه طلب آمرزش پيامبر در حق افراد، كاملاً مؤثر و مفيد مي‏باشد و موضوع شفاعت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏وآله و دعاي آن حضرت، نه تنها در آيات صريح، بلكه در احاديث عامه و خاصه و سيره صحابه نيز مشهود است.

انديشه‏هاي سياسي و اجتماعي وهابيان‏

وهابيان قائل به جنگ با ديگر فرقه‏ها و مذاهب اسلامي هستند و مدعي‏اند كه يا بايد به آيين وهابيت درآيند و يا جزيه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به كفر و شرك مي‏كنند و اموال، نفوس و ناموس ديگران را حلال مي‏دانند و آيات مربوط به شرك و كفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق مي‏كنند كه اين، بزرگ‏ترين ضربه به پيكر جامعه اسلامي و مسلمانان است.5

با اين تفكر بسته و خشك وهابيت بود كه وقتي سعودي‏ها (در سال 1344 ق.) بر مكه و مدينه و اطراف آن تسلّط يافتند، مشاهده متبرك بقيع و آثار خاندان رسالت و صحابه پيامبر را شكستند و از بين بردند.6

براي عملكرد و كارهايي كه وهابيان در حوزه اجتماع و سياست انجام داده‏اند و نگرش آنان نسبت به مسائل اجتماعي، بايد به كتاب‏هاي تاريخي مراجعه كرد. چهره خشن و متعصب طالبان در افغانستان، در عرصه سياست، حكومت و مردم‏داري، نمونه‏اي از انديشه‏هاي وهابيان است.

بنابراين، وهابيت هم در نحوه پيدايش و انعقاد تفكّر، مغبوض عالمان فرقه‏هاي مختلف مسلمين بوده‏اند و هم در نگرش نسبت به مسائل ديني مورد مخالفت عالمان قرار گرفته‏اند و اولين كتابي كه در رد وهابيت نگاشته شده، كتاب «الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه» بود كه به وسيله برادر محمد بن الوهاب (سليمان بن عبدالوهاب) نوشته شده است.

در عرصه سياست نيز آنان جاده صاف كن دشمنان دين و اسلام بوده‏اند. اين آيين و مسلك، ساخته و پرداخته انگليسي‏ها است و همين ننگ براي اين مسلك و پيروان آن كافي است.

 

گسترش وهابيت‏

در ارتباط با گسترش اين فرقه، مي‏توان به اين عوامل اشاره كرد:

1. تشديد فعاليت‏هاي تبليغاتي و فرهنگي وهابيان در داخل ايران و حوزه‏هاي مسلمان نشين خارجي (نظير حوزه قفقاز، بالكان و ساير كشورهاي مجاور ايران) كه آمادگي تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي ايران را دارند، مشاهده مي‏شود. وهابيت به عنوان جرياني انحرافي در جهان اسلام و و ابسته به استعمارگران، وظيفه جلوگيري از تداوم و گسترش اسلام اصيل را بر عهده داشته، ازاين‏رو، تخريب و ايجاد تزلزل در مباني فكري و اعتقادي شيعيان، به عنوان محور اصلي اين جريان را دنبال مي‏كند. از اين رو در سال‏هاي اخير در جهت همسويي با تهاجم فرهنگي و نظامي آمريكا عليه كشورهاي اسلامي و به خصوص ايران، فعاليت‏هاي تبليغي خود را در ايران توسعه بخشيده است.

2. وهابيت به دليل افكار اعتقادي خاصي كه در باب شفاعت، توسل، شرك و مانند آن دارد، در تعارض كامل با مذهب شيعه است؛ هر چند كه اكثريت فرقه‏هاي اهل سنت با تفكرات اين گروه مخالفند از اين رو، گروه ياد شده همواره در تلاش است تا با تبليغات سازمان يافته (اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و مانند آن)، با شيعه مقابله كند.

3. خطر بزرگ‏تر اين گروه، روش‏هاي دور از منطق اسلامي است كه در مسائل سياسي و حكومتي در پيش گرفته است. ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبري ملاعمر و اسامه بن لادن) نمونه‏اي از اين فعاليت‏هاست. كه سبب بهانه جويي غربي‏ها شد تا مسلمانان را به تروريسم و خشونت و مخالفت با تمدن متهم كنند؛ تا جايي كه دست قدرت‏هاي استعماري غرب - به خصوص آمريكا - را در منطقه باز گذاشته، زمينه دخالت‏هاي نظامي و سياسي آنان در كشورهاي اسلامي را فراهم ساخته است كه افغانستان و عراق دو نمونه بارز اين دخالت‏ها به شمار مي‏آيند.

 

براي آگاهي بيشتر به كتابهاي زير مراجعه كنيد:

1. آيين وهابيت، جعفر سبحاني.

2. وهابيت، مباني فكري و كارنامه عملي، جعفر سبحاني.

3. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1430.

4. وهابيان، علي اصغر فقيهي.

5. خاطرات مسترهمفر (جاسوس انگليسي در كشورهاي اسلامي، ترجمه استاد علي كاظمي).

6. وهابيت از ديدگاه مذاهب اهل سنّت، خالصي خراساني.

7. تاريخ عقايد وهابي، قزويني.


 

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

زندگینامه سیاسی مهندس بازرگان       دکتر سعید برزین

بازگشت به قرآن                                      بازرگان

با پیشگامان آزادی                                  بازرگان

او بازرگان تا سردستی                              فروغ جهان بخشی

 

بسمه تعالی

با سلام و تحیات الهی

بنده تعدادی کتاب را ورق زدم و چند مقاله pdf را مطالعه کردم تا توانستم مطالبی را جمع آوری نمایم که بصورت کنفرانس ارائه دهم و در ارائه مطالب نه قصد ستایش ونه قصد بدگویی از ایشان رادارم.

معرفی :

مهدی بازرگان معروف به مهندس بازرگان که در تاریخ 1286 متولد در شهر تهران (5 پسر و 4 دختر) و تاریخ فوت 30/10/73 در فرودگاه شهر ژنو سوییس فوت کرد. وی عضو جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ایران.

از مهندس بیش از صد اثر مذهبی و 16 اثر قرآنی و بیش از400 مقاله بر جای مانده است.

فعالیت های اجتماعی و سیاسی بازرگان بسیار چشمگیر بود. وی در روزهای اول پس از کودتای 28 مرداد 1332 از نظر سیاسی فعال و در تشکیل نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی دوم نقش بسزایی داشت.

و به همراه آیت الله طالقانی و دکتر سحابی عضو نهضت آزادی ایران گردید.

* به حق مهندس بازرگان یکی از پایه گذاران مکتب خداپرستی خالصانه ، بشر دوستانه و آزادی خواهانه و از مشتاقان و مبارزان در راه احقاق حقوق انسان ها و ایجاد جامعه آزاد و توحیدی و پایه گذار جامعه مدنی ایران است.

* وی بیش از  عمر 86 ساله خود را صرف مبارزه برای استقرار آزادی و ایجاد جامعه قانون مدار و انسانی و مکتبی بر ارزش های الهی و رحمانی بسر برد.

* ویژگی های شخصیتی بازرگان :

1- وی در گفتار و عملش صداقت داشت ، او هرگز دروغ نگفت نه به دوست و نه به دشمن.

2- وی هدف جو و حق گرا بود ، وی در برابر هر کلام حقی تسلیم می شد.

3- وی همواره در حال یادگیری و خواندن و کسب اطلاعات جدید علمی و فرهنگی و اجتماعی بود.

4- وی انسانی متعادل و در همه امور میانه رو و اعتدال داشت.

5- وی یکپارچگی شخصیتی داشت. و انسجام فی ما بین پندار و گفتار و کردار داشت.

پیام اصلی بازرگان ، ایمان و خداپرستی خالصانه ، عمل صالح ، تقوی ، آزادی ، آخرت گری

از برجستگیهای اخلاقی بازرگان ، انضباط ، هوش ، دقت ، خلوص ، خداشناسی بود.

وی پرچمدار اولیه جریان  روشنفکری و آنچه که امروزه تحت عنوان روشنفکری دینی مطرح می شود بود.

بازرگان نماد مردم سالاری ، دینداری ، هویت ملی بود. او بیش از آنکه یک سیاستمدار باشد یک متفکر اسلامی بود. او اندیشمندی بود که هرگز در طول زندگی پرثمر خود لحظه ای از باورهای خود جدا نشد.

وی نخستین متفکر ایرانی اسلامی است که اسلام را متفاوت با برداشت های سنتی و از دیدگاه نو و منطق با علوم روز مطرح کرد. وی 60 سال زندگی سیاسی داشت.

بازرگان انسان را ذره  بی انتها می داند که کمال او را پیمودن راه طی شده انبیاء و هماهنگی های جهان هستی است.

بازرگان از بنیانگذاران عرف نوین تفسیر دین توسط غیر روحانیون در ایران است.

او فرزند تاجر مرفه تبریزی مقیم تهران به نام حاج عباس قلی معروف به آقا تبریزی بود. و مادرش صدیقه دختر حاج سید حسن طباطبایی پدرش ، مردی باهوش و زیرک و تاجری خود ساخته و ثروتمند مدتی پدرش رئیس تجارت و اطاق تجارت تهران بود.

آقا تبریزی پایبند فرایض دینی بسیار بود ، درس مکتب داشت و قرآن می خواند. در مبارزه با بی دینی و فحشا پیشگام بود.

آقا تبریزی در دین متعصبی کور نبود و فرزندانش را به زهر کتک مسلمان نکرد. بدین منظور مهندس را به فرنگ فرستاد.

دوران کودکی مهندس بازرگان ، همزمان بود با فروپاشی نظام قاجار در دوران پس از انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول و سه شورش شمال (شیخ محمد خیابانی در تبریز،کلنل پسیان در خراسان، میرزا کوچک خان در گیلان) که این موارد به تشنجات اجتماعی اش افزود.

همینکه مهدی پا به دبیرستان گذاشت رضاخان کودتایش را به فرجام رساند تا بتدریج حکومت مطلقه خود را زیر پرچم سازماندهی نوین دولت تجدد تمرکزگرایی و ناسیونالیسم مسلط کند.

* بعدازخانواده تأثیرعمده فکری بازرگان از مدرسه بود.تحصیلاتش استثنایی بود زیرا او به مکتب سنتی نرفت و در یکی از مدارس جدیدالتأسیس سبک اروپا به درس نشست. ابتدا دوران ابتدایی را در دبستان سلطانی و سپس در مدرسه دارالفنون تهران مشغول به تحصیل شد. رئیس مدرسه دارالمعلمین ابوالحسن خان فروغی نقش تعیین کننده ای در طراحی اندیشه بازرگان جوان داشت.

مهدی درامتحان اعزام به خارج رتبه 5 را آورد. و در میان رشته های علمی، فنی، حقوقی و مهندسی، مهندسی برق را برگزید.

* مهندسی در فرانسه:

در فرانسه مهندس به افکار مذهبی وفادار ماند به آنها شاخ و برگ داد، تحصیل و کار و زندگی در فرانسه تأثیرعمیقی براندیشه ی وی گذاشت.

بسیاری از افکارمذهبی، اجتماعی، سیاسی وی ریشه در این دوران دارد.

بی تردید محصلان جوان که در جامعه سنتی وعقب مانده ایران به اروپا سفرمی کردند تحت تأثیرتمدن اروپا قرارمی گرفتند و محصل جوان فکر می کرد ازفرق سرتا نوک پا فرنگی گردد. اما مهدی بازرگان با دیگران متفاوت بود. جامعه فرانسه برافکارو اندیشه اش تأثیرعمیقی گذاشت واو به مقدارقابل توجهی مقاومت کرد که مقاومتش نمونه بود.

دراولین سخنرانی برگشت خود از اروپا که به عنوان سوغاتی فرنگ در سفارت ایران در پاریس داشت او ازهمسالهای خود به خاطر ضعف و تسلیم در برابر راه و روش زندگی اروپایی انتقاد کرد و گفت بعضی با عبارت ساده: آنچه را که میان زمین و آسمان ایران می بینند به نام توحش و آنچه را که در زمین و آسمان اروپایی می بینند به چشم تمدن می نگرند.

وی براین ادعای بزرگ که ایران باید از سرتا پا ظاهراً و باطناً فرنگی شود سه اشکال بزرگ یافت:

اولاً: این حرف مهم است. ثانیاً: محال است.  ثالثاً: بی ثمر است.

اندیشه مذهبی بازرگان دراندیسه سیاسی و در حوزه سیاسی ایران نقش آفرین شد. واین نقش ریشه در آن ایام دارد. در آن ایام دو جریان فعال سیاسی در فرانسه وجود داشت یکی کاتولیک و دیگری جمهوری خواه.

که کاتولیک ها پرچمدار محافظه کاری بودند و جمهوری خواهان نماینده جناح میانه رو چپ بود که هر دو گروه بر فکراجتماعی و سیاسی بازرگان تأثیر گذاشت.

احیای فکرمذهبی درفرانسه و ایجاد انجمن کاتولیک دانشجویان باعث شدکه بازرگان اقدام به تأسیس و حمایت انجمنهای اسلامی بزند.

وجود این اندیشه مذهبی فرانسه سبب شد تا مهندس پیگیر مسایل مذهبی گردد.

جمله ای ازایشان که مردم در اروپا دین دارند، در واقع اشاره ای به حضور فعال خودش در میان فرانسوی های مذهبی است. استدلالش این بود اگر یک جامعه متجدد اروپایی به خدا اعتقاد داشته باشد دیگر نیازی نیست که مردم یک جامعه سنتی دین خود را از دست بدهند یعنی ریشه عقب ماندگی اجتماعی را در جامعه سنتی در خدا پرستی نمی دانست.

 

 

 

همکاری بازرگان با انجمنهای کاتولیک در فرانسه از چند جنبه مهم است:

1- وجود اندیشه مذهبی اروپا کمک کرد تا بازرگان پیگیر افکار مذهبی خود گردد.

2- وجود گروههای فعال مذهبی فرانسه برگ برنده ای بود برای بازرگان.

3- تعریف و تفسیر محافل کاتولیک فرانسه از مذهب، سکوی مقاومت و برگ برنده برای مهندس بود تا به تفسیر مذهب و دین خود بپردازد.

4- وی راز پیشرفت اروپا را وجود هدف مشترک در یک کمال مطلوب می دانست و آن محرک چیزی جز خدا و دین نمی تواند باشد.

وی جمله جالبی دارد که گفت: من کیسه ها وخورجین های خالی را طی هفت سال تحصیل بتدریج از افکار وارمغاان پر کردم واعتقاد وعلاقه ام به اسلام اصلی واجتماعی افزوده شدبه اسلام خرافی وانحرافی و تشریفاتی و فردی.

وی درجو سیاسی و اجتماعی فرانسه در اکثراجتماعات سیاسی دانشگاه ازجمله انجمنهای سوسیالیستی و سلطنت طلبی شرکت می کرد.

بازگشت و خدمت در دولت:

مهندس در سال 1313 به تحصل و کار در فرانسه پایان و به ایران بازگشت نخست به خدمت نظام رفت و سپس به استخدام دولت درآمد. در آن هنگام اندیشه درمیان اقشارتحصیل کرده و دست اندرکاران ایران حاکم بود. بازرگان نیز به این چارچوب گرایش پیدا کرد.

 

ماهیت و کیفیت اندیشه تجدد دارای سه جنبه است:

1- اندیشه شکل دادن به نهاد دولت    2- اندیشه ناسیونالیسم    3- اندیشه غیر مذهبی

در اندیشه شکل دادن به نهاد دولت ایجاد یک دولت نوین سراسری که ریشه درفکر تجدد دوران انقلاب مشروطه 1285 دارد و اندیشه ناسیونالیسم باعنوان وطن پرستی. و اندیشه غیرمذهبی در جریان فکری تجدد اوج جدیدی بود.

بازرگان و حکومت رضاشاه:

 بازرگان وقتی فرانسه را ترک کرد چند عنصر اساسی در ساختمان فکری اش نقش بست.

1- اندیشه مذهبی که همان هویت ملی است. 2- اندیشه جمهوری خواهی  3 اندیشه علمی

برای بازرگان کار در سیستم دولت به معنای تسلیم و دنباله روی کورکورانه از حکومت نبود.

در چشم او تغییرات و تحولات شاه قابل توجه نبود. واصلاحات رضاشاه در نظرش کاذب بود. گویی که رژیم می خواست خود را پس از آن تغییرات پنهان کند.

دو چیز بازرگان را رنج می داد: 1- حکومت رضاشاه 2- تنفرمتجددین از امور مذهبی که مذهب را علل عقب ماندگی ایران می دانستند.

در همین زمان بود که جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست. کشور توسط قوای بیگانه اشغال شد. سقوط رضاشاه ضربه شدیدی به بازرگان آنرا در کنار ملت حس کرد.

اولین تجربه ی های سیاسی بازرگان:

سقوط رضاخان موجب شد که هیئت حاکمه متزلزل گردد. و جنبشهای اصلاح طلبی و انقلابی فعال شد که جنبشهای اصلاح طلبی شامل چند گروه سیاسی از جمله حزب ایران،جبهه می که بازرگان در هر دو فعالیت داشت.

وی فعالیت سیاسی و اجتماعی خود را با شدت انجام و درچند گروه و سازمان از جمله  کانون اسلام، انجمن اسلامی دانشجویان، اتحادیه مهندسین، حزب ایران، جبهه ملی فعال شد.

وی در کانون اسلام به همراه آیت الله طالقانی روحانی30 ساله و دکترحسابی که استاد زیست شناسی فعالیت می کردند.این سه تن بر تحولات سیاسی ایران تأثیر گذاشتند.

اخلاق اجتماعی اسلامی بازرگان:

 بازرگان پس از سقوط رضاشاه سه جریان هم فکری را مورد خطاب قرار داد.

 1- تجددطلبان      2- کمونیستها        3- مذهبیون سنتی

عمده ویژگی فکری اجتماعی و سیاسی وی، تلاش برای ارائه یک جمع بندی از سنتهای فکری این دوره با تأکید بر مبتکر کار و وجدان حرفه است است.

بازرگان تجددطلبان را مورد انتقاد قرارمی داد. زیرا آنها به اهمیت و نقش اجتماعی اخلاقی مذهب واقف نبودند. و مذهبیون سنتی را انتقاد می کرد. زیرا آنها تفسیر سنتی از مذهب داشتند. 

در چنین اوضاعی بازرگان علت عقب افتادگی را از زاویه فرهنگی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و این نظریه را مطرح کرد که مشکل اساسی مملکت عدم وجدان حرفه ای است. پیشنهاد کرد این وجدان حرفه ای در مردم بیدار کرد که این پیش درآمد ترقی اجتماعی است.

و این موضوع را با اعتقادات دینی و مذهبی آمیخت و آنرا به عنوان یکی از ارکان مذهب قلمداد کرد.

بازرگان مسئله کاررا از4 جنبه مورد بررسی قرار داد. 1- سیر تکامل کار درطول تاریخ بشریت 2- کار عامل تعیین کننده فیزیولوژی بدن 3- اسلام برای کار ارزش فراوان قائل است. 4- به فرهنگ عامیانه مردم نظر می کند.

نقد کمونیسم:

یکی از مشغله های فکری بازرگان نفوذ اندیشه کمونیستی و رشد بی رویه حزب توده در ایران بود. زیرا او با تبلیغات کمونیسم در دوران تحصیلش در فرانسه آشنا بود و از طرفی جنبه ضدمذهبی آن می دانست و این مسئله سخت آزارش می داد.

حزب توده سنگراصلی خود را دانشگاه قرار داد. وی روش خاصی را برای مبارزه با کمونیسم و حزب توده اتخاذ کرد.

وارد بحث و مجادله رودرو با توده ای ها نشد و خود را درگیر مسائل سیاسی روز نکرد بلکه به شکل دادن یک مبحث به گفتار و چارچوب فکری مشغول شد که بتواند با آن رقابت کند.

وی از اصلاحات و چارچوب های کمونیستی استفاده کرد تا به وسیله آن به مبا فکری کمونیسم حمله کند.

وی به سه عنصر کمونیسم بسیار معترض بود: 1- اختلاف نظر بازرگان با کمونیست ها در مورد مالکیت  بر ابزار تولید است. 2- اختلاف نظر دوم: فکر تحویل سریع اجتماعی با انقلاب بود و گفت تحول تاریخی با جهش و انقلاب صورت نخواهد گرفت.3- اختلاف نظر سوم: اتحاد جماهیر شوروی را حکومت کارگری نمی داند.

مقاومت بازرگان در برابر کودتا 28 مرداد 1332:

پس از کودتای 28 مرداد شاه بیشتر قدرتمند شد. گروههای سیاسی رقیب را مهار و شکست داد. بازرگان در این فضا فعالیت سیاسی را افزایش داد و نهضت ملی را تشکیل داد واعتراض اصلی او به شخص شاه بود. با برخورد شاه نهضت ملی ناموفق شد ولی تفکرات ملی را وی زنده نگه داشت.

در فرهنگ سیاسی آن زمان، نهضت ملی به معنای روش ضد استعماری و ضد امپریالیستی بود.

اندیشه سیاسی بازرگان:

اندیشه وی پس از کودتا 28 مرداد، معطوف به قوانین تاریخی واجتماعی شد. در نظر بازرگان این قوانین دوجنبه دارد: 1- دین روند تکاملی دارد. یعنی دین متحول و تکمیل می گردد. 2- این که جامعه حرکت قانونمندانه دارد. بازرگان پس از کودتا به عنوان دبیر شورای مرکزی نهضت مقاومت ملی شد و در سالهای 1334 تا 1336 به زندان افتاد. در زندان نوشته هایش محدود شد. در این زمان بازرگان به روند تکامل مذهب و قوانین اجتماعی پرداخت. یعنی اینکه دین در مسیر سیر تکاملی قرار گرفته و این سیر تکاملی به پایان نرسیده و ادامه دارد و بحث دیگر بازرگان قوانین طبیعی و اجتماعی است یعنی جامعه از قوانین مشخص پیروی می کند و تاریح قانومندی دارد.

حکومت دراندیشه سیاسی بازرگان برامدی ازمبانی دینی و فکری اندیشه و متأثر از تحولات حوزه اجتماعی و سیاسی دوره اش است و در بررسی آراء واندیشه های  بازرگان به دو نوع حکومت دموکراسی مبتنی بر دین و دموکراسی مبتنی بر قانون اساسی تأئید شده که این دو درعین اینکه اشتراکات زیادی دارند تفاوتهایی نیز به چشم می خورد.

انقلاب و دولت موقت بازرگان:

از بهمن ماه55 تا 57 جنبش انقلابی، مردمی، شهری در ایران شکل گرفت که حکومت 57 ساله پهلوی را به زانو درآورد. این جنبش هنگامی آغاز شد که آمریکا سیاست خارجی خود مبنی بر ضرورت رعایت حقوق بشر را در جهان سوم اعلام کردکه سرانجام سرنگونی سلطنت و برقراری جمهوری اسلامی شد.

جنبشهای انقلابی را در سه مرحله می توان بررسی کرد:

1- زمستان 1355 آغاز و یکسال طول کشید که بااعتراض آرام و خودجوش روشنفکران، وکلا، قضات و نویشندگان و روحانیون نیز وارد صحنه شدند.

2- مرحله دوم زمانی بود که روزنامه اطلاعات به حضرت امام (ره) اهانت کرد که زمینه درگیری طلاب با پلیس و قتل و عام شد.

3- مرحله سوم که سه روز طول کشید درگیری شدید و خونین میان انقلابیون و ارتشی ها

تا شکل گیری جنبش انقلابی روابط میان بازرگان با حضرت امام (ره) بنا به دلایلی محترمانه بود. و حضرت امام بازرگان را به خاطر همکاریش با روحانیون عالی رتبه می شناخت .

1- همکاری با روحانیون عالی رتبه         2- آشنایی امام با کتابها و افکارش

حضرت امام (ره) زمانی که بازرگان به اتفاق همراهانش درمخالفت با انقلاب سفید42 به زندان انداختند غیر مستقیم از وی حمایت کرد.

بازرگان با آیت الله مطهرش آشنایی داشت ومطهری ازمحرمان حضرت امام بود. و از طرفی افکار اصلاح طلب و دموکراتیک بازرگان هم برای حضرت امام پوشیده نبود.

بازرگان نیزبا روش کار حضرت امام(ره) آشنا بود. و تعهد وی را نسبت به حکومت اسلامی می دانست و از چارچوب کلی نظرات حضرت امام (ره) مطلع بود. واین نشان ازاختلاف نظر میان بازرگان و حضرت امام (ره) بود.

علی رغم اختلاف نظر فی مابین هنگامی که جنبش انقلابی شتابی گرفت هردو در پی مصالح سیاسی دست به همکاری زدند زیرا در واقع به یکدیگر نیاز داشتند.

انتخاب بازرگان به ریاست دولت موقت درجلسه شورای انقلاب با حضورحضرت امام توسط آیت الله مطهری مطرح شد که آیت الله طالقانی نیز در جلسه حضور داشت ودر همان جا آیت الله طالقانی ، بازرگان را از قبول آن برحذر داشت.

انتخاب بازرگان بوسیله حضرت امام (ره) قابل تأمل است، بنا به دلایل ذیل:

1- بازرگان از اعتبار سیاسی برخوردار بود. 2- سابقه چند ساله در زندان 3- عضو جبهه ملی 4- نویسنده چندین کتاب ومقاله 5- فعالیت سیاسی چشمگیر6- مدیر بخش خصوصی 7- اعتبار دینی فراوان 8- همکاری با جنبشهای مذهبی و سیاسی 9- عمده نوشته هایش به خاطر دین و زمان دین. 10- اولین کسی که می خواست اسلام را سیاسی و روحانیون را وارد سیاست کند.

قبول پست نخست وزیری از نظر بازرگان چند علت داشت؟

1- از آنجا که با حکومت شاه چندین سال مبارزه کرد. 2- طبیعت ضد سلطنتی و طبیعت مذهبی داش

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

ت

ر

به اعتراف دانشمندان و آگاهان تاریخ معاصر،در نیمه دوم قرن دهم یا اکثرکشورهای  اسلامی به طور پنهان یا آشکار نهضتهای اسلامی در حال شکل گرفتن است و عملا  درگیریهای میان گروه های اسلامی و قدرتهای استبدادی وابسته به استعمار در جریان است و مسلمانان پس از یک دوره فروریختگی و از هم پاشیدگی ذهنی ،بار دیگر در جست و جو ی هویت اسلامی خود در برابر عرب سمایه داری و شرق کمونیستی بر آمده اند و یکی از جریانات نهضت اسلامی ایران است  که از سال چهل و دو آغاز شده است و روزافزون در حال گسترش است.

مسائل مورد بررسی در نهضت اسلامی:

الف ) ماهیت نهضت 

ب) هدف نهضت 

ج)آفاتنهضت 

د) رهبری نهضت 

الف ) ماهیت نهضت وریشه های آن:

همه نهضتهای تاریخی را نمی توان  از نظر ماهیت یکسان دانست این نهضت یکی از واقعیتهای عینی تاریخ است و از تیپ نهضت پیامبران یعنی بر خاسته از خود آگاهی الهی است که این نهضت بی پایگی نظریه مفسران ماتریالیسم تاریخی که اقتصاد را زیر بنای جامعه معرفی می کنند بر ملا می کند ضمنا تشخیص ماهیت یک نهضت از راههای مختلف ممکن است که که عبارتست از:


 

1-از راه افراد و گروههایی که بار نهضت را به دوش می کشند

یعنی انسان و افرادی که بیداری خدایی پیدا می کنند وارزشهای متعالی انسانی برایش به صورت هدف در رمی آیند و آن فرد یا افراد دیگر طرفتار عدل است نه عادل دشمن ظالم است نه ظالم 

2-از راه علل و ریشه هایی   که زمینه نهضت را فراهم می کنند داخلی و خارجی

الف)ریشه های داخلی نهضت

1-استبدادخشن و سلب هر نوع آزادی

2-نفوذ استعمار نوع

3-جدایی دین از سیاست

4-تحریف فرهنگ اصیل اسلامی وجایگزین نمودن فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایران

5-تبلیغ مارکسیسم دولتی یعنی تبلیغ جنبه های الحادی و ماتریالیستی و ضد مذهبی

6-مستقر نمودن شعارهای مجوسی بر جای شعارهای اصیل اسلامی 

7-کشتارهای بی رحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمان ایرانی

8-نقص آشکارقوانین و مقررات اسلامی به صورت مستقیم یا به صورت اشاعه فساد و ترویج  در همه زمینه های اجتماییو فرهنگی

9-قطع رابطه و پیوندبا کشورهای اسلامی و ارتباط با کشورهای غیراسلامی

ب)ریشه های خارجی

جریانهایی که در جهان رخ داده چهره دروغین لیبرال غربی و سوسیالیسم شرقی را نمایان و امیدی که طبقات روشنفکر بدین دو قطب بسته بودن  تبدیل یاس شود.از طرف دیگر محققین و نویسندگان  اسلامی  از دهه20  تاکنون شروع به توصیف چهره زیبا و جذاب اسلام به نسل معاصر شدند.

ب)هدف نهضت

یک نهضت اسلامی نمی توانداز نظر هدف محدود باشد چون ذات اسلام کل تجزیه ناپزیراست یعنی به بدست اوردن هیچیک از آن اهداف پایان نمی پذیرد.

پ) افات نهضت :

نهضت ها همانندپدیده های دیگر ممکن است دچار افت زدگی شوند.

انواع آفت : 

1-نفوذاندیشه بیگانه 

2-تجددگرایی افراطی 

3-ناتمام گذاشتن

4-رخنه فرصت طلبان

اندیشه های بیگانه از دوطریق نفوذ میکند : 1- از طریق دشمنان 2-از طریق دوستان

 

هنگامیکه یک نهضت اجتماعی اوج پیدا می کند ودارای جاذبه می باشد  ومکتبهای دیگر را تحت شعاع قرار می دهد در اینجاست که از طریق دشمنان اندیشه ها نفوذ پیدا می کند .

وگاهی نیز از طریق پیروان مکتب بعلت نا آشنایی درست مجذوب اندیشه های بیگانه می گردند.

ابراهیم غلامی دانشجوی کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

 

 

 

 


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

اقبال لاهوری شاعر وفیلسوف ، سیاستمدار ،متفکر مسلمان پاکستانی در سال 1877در شهر سیالکوت پنجاب پاکستان در خانواده ای از طبقه متوسط برهمنی معروف  کشمیر چشم به جهان گشود .

اندیشه اصلاحی اقبال فراتر از مرز کشورش می باشد . اندیشه سیاسی اقبال مزایایی ومعایبی دارد  که بشرح ذیل می باشد .

مزایا اقبال : 1- فرهنگ غربی را به خوبی می شناخت و با اندیشه های فلسفی واجتماعی غرب آشنایی عمیقی داشت . تا آنجا که در غرب بعنوان متفکر وفیلسوف بشمار می رفت .

2-وی غرب را فاقد ایدئولوژی جامع انسانی ومسلمانان را دارای این ایدئولوژی می دانست .

3-وی در ذهن خود درگیریهایی که محمد عبده داشت  گرفتار بود یعنی یافتن راه حل برای اینکه مسلمانان بدن آنکه پا روی حکم یا اصول اسلام بگذارند مشکلات سیاسی واقتصادی واجتماعی زمان خود را حل نمایند .

4-اقبال برخلاف  سایر پرورش یافتگان غرب شخصا معنویت گرا بود و دارای بعد عرفانی واشراقی بود او به عبادت وذکر وفکرومراقبه ومحاسبه النفس وسیرو سلوکومعنویت ارزش فراوانی قائل می شد .

5-وی قدرت شاعری فراوانی داشت و این قدرت در خدمت اسلام بود.

6- وی رسما اهل تسنن بود وبه اها بیت پیامبر وامام حسین ع علاقه فراوانی داشت .

 

7- اقبال فلسفه ای به نام فلسفه وجودی دارد  یعنی اومعتقد است شرق هویت واقعی خود را که هویت اسلامی است از دست داده وباید با آن مبارزه نماید.

معایب اقبال بشرح ذیل می باشد :

1-اقبال با فرهنگ اصیل اسلامی آشنایی نداشت یعنی از فلسفه اسلامی چیزی نمی دانست .

2-اقبال برخلاف سید جمال که به کشورهای اسلامی سفرکرده بود وی بالعکس سید جمال به هیچ کشور اسلامی سفرنکرد به همین علت در ارزیابی خود در باره شخصیتهای اسلامی وبرخی حرکتهای استعماری  دچار اشتباه فاحش شده بود .

3- اقبال در کتاب احیای فکر دینی در اسلام خود ،نهضت وهابیگری در عربستان و بهاییت را در ایران و قیام آتاتورک در ترکیه را  اصلاحی و اسلامی می خواند و همچنین در شعارهای خود برخی از دیکتاتورهای چکمه پوش کشورهای اسلامی را مورد ستایش قرار داد و همین خطاها سبب گردید تا اقبال را مسلمان مصلح مخلص نابخشودنی بنامند . والسلام   ابراهیم غلامی دانشجوی کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی در اسلام واحد آزاد شهر


نوشته شده در تاريخ شنبه 11 آذر 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

بسمه تعالی

خلاصه ای از کتاب فقه و سیاست در ایران معاصر                             ( فقه و سیاسی و فقه مشروطه )  داود فیرحی

 

 

 

 

تهیه و تدوین :  ابراهیم غلامی دانشجوی ترم 3 کارشناسی ارشد علوم اسلامی ( اندیشه سیاسی در اسلام )

 

 

 

1

فصل اول : ماهیت فقه سیاسی

انسان موجودی است مدنی که نظام سیاسی ، قواعد زندگانی جمعی او را تنظیم  و ضمانت می کند .

فقه سیاسی بخشی از دانش عمومی فقه در جهان اسلام است . فقه در لغت به معنی فهم و آگاهی است  و در اصطلاح امروزی عبارت است از علم به خکم شرعی .

فقه در لسان ائمه معصومین یعنی احکام عقلی عملی که بتدریج فقه به احکام شرعی ظاهری در مقابل احکام شرعی واقعی  قرار دارد.

منظور از واژه ظاهری در احکام شرعی ظاهری از نگاه فقیهان شیعه یعنی تاکید به ماهیت ظنی و غیر قطعی احکام شرعی است . به همین علت اجتهاد با نهایت تلاش برای تحصیل ظن به حکم شرعی می دانند.

علامه حلی در تذکره الفقها ابواب چهارگانه ای را برای فقه تعریف که بشرح ذیل می باشد : 1-عبادات 2-قرار دادها ( عقود ) 3- ابقاعات 4-احکام

 عبادات اعمالی است که در آن قصد قربت شرط شده باشد .

قرار دادها یا عقود  اعمالی که شرط به قصد قربت نیست و نیازمند صیغه و طرف واحد است.

ابقاعات ، اعمالی که مشروط به قصد قربت نیست و تحققش نیازمند صیغه و طرف واحد است .

احکام ، اعمالی که نه صیغه خاصی دارد و نه مشروط به قصد قربت بلکه رعایت موازین شرعی در آن واجب است .

فقه سیاسی بر مبانی و مفروضات مهمی چون انسان ، وحی و اجتهاد استوار است .مرحومعلامه طباطبایی در بحث انسان شناسی نظام زندگی انسان را به دونوع فطری و تخیلی تقسیم می نماید که علامه مشکلات زندگی انسان را ناشی از نظام تخیلی انسان می داند که موجب اشتباه در فهم مصالح فرد و اختلاف در امر اجتماع و دنیا می گردد.

فیلسوفان مسلمان برای فطرت بشر دو ویژگی عمده قائلند : نخست ماهیت اجتماعی ، مدنی فطرت بشر و دوم ناسازگاری درونی و نااستواری ذاتی فطرت .

فقه سیاسی به هنگام کالبد شکافی تابعی از کارکرد عمومی دستگاه فقه است .فقه دستگاه ویژه ای از دانایی است که کار اصلی آن برقراری نوعی نسبت بین نص و تاریخ است . بنابراین بین نصوص دینی و عمل انسان مسلمان نسبتهای سه گانه انطباق و عدم تغایر و تضاد را می توان ملاحظه نمود .

فقه سیاسی همانند هر دانش دیگر با دو نوع پرسش مواجه است : پرسش تاریخی و پرسش درون فقهی

2

پرسشهای تاریخی در بیرون دستگاه فقه و مستقل از آن ظاهر شده و طی روندی به دستگاه فقه عرضه می گردد و پرسشهای درون فقهی به اعتبار پیش فرضها و قواعد حاکم تولید مر گردد.

به پرسشهای تاریخی پرسشهای خام و به پرسشهای درون فقهی پرسشهای نظری می گویند.

نص در اندیشه اسلامی منبع احکام زندگی و زندگی سیاسی است .قران در مرکز دایره نص قرار دارد و دیگر نصوص و منابع که موقعیت تفسیری نسبت به قران دارند اعتبار و مشروعیت خود را ار کتاب الله می گیرند اما فقه سیاسی به همه قران نسبتی ندارد .

مجموع دانش فقه با بخشی از قران پیوند دارد که ایات الاحکام گویند مجموع این آیه ها حدود 500  آیه می باشد و آیات سیاسی شمار اندکی را شامل می گردد.

دستگاه فقهی اهل سنت ک قران، سنت، عمل صحابه ، اجماع و قیاس است و دستگاه فقهی تشیع : قران ، سنت ، اخبار ائمه ، اجماع و ئعقل می باشد.

مکاتب سنتی اهل سنت چهار مذهب شافعی ، مالکی ، حنفی و حنبلی می باشد .مهمترین الگوهای استنباطی ویژه و متمایز مکاتب فقها بشرح ذیل است :

1- روش شناختی مکاتب فقها ، سیاسی ، سنتی اهل سنت 2-فقه المقاصد و احکام زندگی سیاسی 3-سلفیه روش شناسی و سیاست 4- فقه سیاسی تشیع

شافعی با تاسیس اصول فقه ، بنیاد روش شناختی فقه و فقه سیاسی را با تمام ویژگیهاو نتایج آن بوجو آورد  او که در جدال دوسویه بین معتزله و مرجئه از یک طرف و نزاع قومی (شعوبی ) عرب و فارس از سوی دیگر قرار گرفت نزاعی که سرانجام شکل دینی به خود گرفت و حول تاویل نصوص دین تمرکز یافت .این اصل در شافعی به گونه ای است که دائما اصل لاحق بر اصل سابق استوار است و اصل لاحق مشروعیت خود را از اصل ماقبل خود اکتساب می کند .این سنت مشروعیت خود را از کتاب الله قران می گیرد  و اجماع مشروعیت خود را از سنت می گیرد .

فقه المقاصد یکی از مهمترین مکاتب و نظریه های فقها است که پابه پای روش شناختی رایج اهل سنت و در حاشیه آن جریان داشته است این نظریه در اعتراض به ناکارامدی فقه سنتی اهل سنت زاده و توسعه یافت .مشهور ترین انیشمندان آن همچون شاطبی ، آمدی ، ابن رشد و طوقی  و در بین معاصرین قرضاوی  و حمداوی اشاره داشت .

قرضاوی فقه معاصر اهل سنت را به اعتبار روش استنباط و نوع مواجهه با زندگی امروزی به سه دسته تقسیم می نماید که به آن مدارس ثلاث گویند.

 الف ) فقه نص گرا جزء گرا ( ظاهر گرایی ) ب) مکتب تاویل ( تعطیل ) ج) فقه مقاصد ( مکتب وسط )

3

فقه نص گرا جزء گرا به نظر قرضاوی وارث ظاهر به قدیم است وی معتقد است که این مکتب از ظاهر گرایان قدیم استنباط حرفی و جمود را به ارث برده است ولی سعه صدر و تحمل پذیری آنان را فراموش کرده است قرضاوی این مکتب را فقه النصوص بمعزل عن المقاصد یعنی نص گرایان بی توجه به مقاصد می نامد که دارای ویژگیهای ذیل می باشد 1- فهم و تفسیر حرفی نصوص دین 2- میل به تشدید و سخت گیری در احکام 3-تکیه و اعتماد غرور آمیز به رای و دیدگاه 4-انکار وطرد شدید مخالفان 5- تکفیر مخالفان 6- بی مبالاتی در ایجاد فتنه

مکتب تاویل یا تعطیل :

به نظر قرضاوی  این مکتب درست در مقابل ظاهرگرایان است . قرضاوی این مکتب معطله الجدد یا تعطیل گرایان جدید می نامد .

مکتب وسط یا فقه معاصر :

قرضاوی این مکتب را مکتب میانه می نامد و غرض آن ربط بین نصوص جزییه و مقاصد کلی است .ویژگیهای این مکتب ایمان به حکمت و شریعت ، پیوند درونی ، نظر معتدل به امور دین و دنیا و پیوند نصوص با واقعیت زندگی و روح عصر ،ایستادن بر خط تیسیر  ، گشودگی به جهان و گفتگو و تسامح  می داند .فقه معاصر دو رکن دارد :             1-نص 2-سیاست

      3-سلفیه ، روش شناسی و سیاست :

     سلفیه یکی از اصطلاحات مهم در اهل سنت است.سلفیه از واژه عربی سلف به معنای گذشته گرفته شده است و یکی               از شیوه های رایج در مطالعه و فهم این اصطلاح  تقسیم سلفیهه به قدیم و جدید است .

سلفی جدید به رادیکالیسم تمایل یافته گفته می شود بطریکه بسیاری از اقدامات افراط گرایانه و خشونت آمیز  به عنوان سلفیه جدید یا سلفیسم شناخته شده است و سلفیه جدید به سه دسته سلفیه نص گرا ، سلفیه اجتهادی ، سلفیه جهادی تقسیم شده است . و یکی از ویژگیهای سلفیه نفی جهاد است .

سلفیان به تعبیر خودشان روش شناسی ویژه ای برای جستجو فهم درست از دین دارند یعنی به نظر آنان تنها روش شناسی برای تشخیص تفسیر درست شریعت مبتنی بودن تفسیر بر قرآن ، سنت و سیره مسلمان اولیه است .

فقه سیاسی شیعه :

فقه سیاسی شیعه اثنی عشری مانند اهل سنت بر پایه نص می باشد و برای مجتهدان شیعه قرآن نص اولیه و پایه استنباط هر نوع حکم سیاسی است .

در اجتهاد شیعه سنت پیامبر (ص) نص ثانوی و مفسر کتاب الله تلقی می گردد .

روش شناسی نص گرایان شیعه با اهل سنت تفاوت دارد به دودلیل : 4

1-    شیعیان به اقتضای عقیده بر امامت معصومین واخبار ، سیره امامان را جایگزین عدالت  و عمل صحابه می نمایند .

2-   شیعیان بر خلاف اهل تسنن تلاش می نمایند از الگوی اجتها قیاسی اهل سنت فاصله بگیرند .

در فقه سیاسی کلاسیک شیعه تقابل معنی داری بین قیاس و امامت ایجاد گردیده است بطوریکه پذیرش یکی ، دیگری را نفی می کند .

قیاس در ادبیات فقهی یهنی اثبات حکم چیزی به لحاظ علتی که به جهت همان علت ، این حکم در جای دیگر وجود دارد .

ارکان قیاس : 1-اصل 2-فرع 3-علت 4-حکم

در اصل ، شیء واقع شده که حکم شرعی آن معلوم است .

در فرع شیء مقایسه شده که  حکم شرعی آن نا معلوم است . 

در علت همان جهت مشترک بین اصل و فرع که مقتضی ثبوت حکم است و جامع نامیده می شود.

در حکم آن نوع حکم است که برای اصل اثبات است .

امام محمد غزالی می گوید:هر چند فقیهان سنی قیاس و اجتهاد را یکسان می دانند اما این دو در واقع یکی نیستند زیرا که عملیات اجتهاد فراتر از قیاس است .

 

فصل پنجم : در آستانه تاسیس

 

جنبش مشروطه خواهی در ایران فصل مهمی برای فقه سیاسی شیعه بوده است . بسیاری از اندیشمندان حوزه دینی این تغیی را ضروری می دانستند و اختلاف آنان تنها در ساز و کار ااین دگردیس و و نگرانی از پیامدهای احتمالی نظم جدید بود .

ایت الله آخوند خراسانی از پیشتازان این تحول بود و آشکارا نگرانی خود را در سال 1325 قمری ابراز نمود . آخوند خراسانی تحلیل روشنی از دگرگونی زمانه دارد و این دگرگونی را آغاز دوره جدید برای عالم و آدم و نیز تجدید نظام تفکر  و رابطه دین و دولت می داند .

5

 

مهمترین محورهای مناقشه در دوره مشروطه :

1-زایش منازعه 2-بحران مالیات 3-پیامدهای فقهی سیاست مالیاتی 4-آزادی و برابری

بیشتر اندیشمندان شیعه به رابطه ایجابی بین امامت و عصمت و سیاست و حکومت می اندیشند یعنی سیاست دولت در نظام معنایی شیعه چیزی بیرون از دستگاه شرع قرار ندارد . به همین علت بود که برخی می گفتند سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما ست .

علامه حلی می فرماید : امامت در اندیشه شیعه ریاستی است که دو وجه دین و دنیا را به یکسانشامل می شود .

وی ازرق امامت را مساوی با خلافت می داند.

ماوردی امامت شیعه را جانینی پیامبری در حراست دین و سیاست دنیا می داند .

در آثار و نصوص اسلمی از دنیا برداشتهای گوناگونی بدست می آید بطوریکه منابع اسلامی در نخستین مواجهه با دنیا آنرا در دوگانه هنجاری و هستی شناسانه قرار می دهند . بنابراین مسلمان نگاه دوگانه ای نسبت به دنیا دارد .نمودار دوگانه دنیا :

 

                                                                                  نگاه مثبت به مدح دنیا                      دنیا گرایی                          اید ئولوژی

                          نگاه هنجاری به دنیا

                                                                                      نگاه منفی به مذمت دنیا                   دنیا گریزی                           ایدئولوژی

  دنیا                                                    

      

                                                                                        هستی انسانی                    سنن الهی و تاریخی              علوم انسانی

                                     نگاه هستی شناختی به دنیا

                                                                                                   هستی طبیعی                           قوانین طبیعت                      علوم طبیعی

بحران مالیات :

مالیلت یکی از مهمترین محورهای مناقشه بر انگیز در دوره مشروطهاست جامعه اسلامی به طور سنتی بر مالیاتهای

شرعی استوار بود . وبر مبنای فقه شیعه این مالیاتها مصرفهای شرعی خاصی داند و برخی از آنها جز ء شئونات امام معصوم می باشد که در دوره غیبت به عهده فقیهان ذی صلاح می باشد . مهمترین مالیاتهای اسلامی خمس و زکات است . زکات به 9 چیز تعلق می گیرد : طلا ، نقره ، گندم ، جو، خرما ، مویز ( کشمش ) ، گاو ، گوسفند و شتر . در قرآن دادن زکات غالبل هم ردیف نماز ذکر می شود.

خمس نیز مانند زکات نوعی پرداخت مالی شبیه مالیات جدید است . خمس یعنی یک ،پنجم .

از نظر اهل تسنن تنها غنایم جنگی است که یک ، پنجم آن به عنوان خمس باید به بیت المال منتقل گردد و صرف مصالح عمومی گردد. ولی از نظر شیعه غنایم جنگی یکی از مواردی که باید خمس آن داده شود .خمس شامل معادن ، گنجها ، مالهای مخلوط به حرام  و زمینی که به کافر ذمی فروخته شود .

اما آنچه که از مالیات در دولت مشروطه مورد نظر است مالیات مصطلح و تعریف شده در علم اقتصاد امروزی است نه مالیات و به معنی لغوی آن بی شک زکات و سایر وجوهات شرعی را شامل می گردد.

مالیات مشروطه همان مالیات موضوعی مالیه عمومی در نظام اقتصادی دولت مدرن است .

پیامدهای فقهی سیاسی مالیات

هر چند که در جمهوری اسلامی این اندیشه رایج گردیده که مالیات بخشی از هزینه کسب و کار می باشد ولی همین امر در مشروطه به مرکز منازعه مشروطه و مشروعه خواهی در دوره مشروطه بدل گردید ویامد بسیاری به جای گذاشت مشروعه خواهانمهمترین اظهار نظری که به مشروطه دارنددر باب منع شرعی وضع و دریافت مالیات بود . اصول مالی و مالیاتیقانون اساسی مشروطه مورد حمایت علمای حامی مشروطه و اندیشمندانی چون آخوند خراسانی و میرزای نایینی بود .

آزادی و برابری :

مالیان مدن که بر مبنای مشارکت شهروندان در تامین نیازمنیهای زندگی عمومی بود مفاهیم جدیدی را درستگاه فقه سیاسی مشروطه وارد نمود و موجب دگردیسی در مفاهیم موجود در دستگاه فکری مشروطه شد .

آزادی و برابری در دوره قبل از مشروطه مفهوم ویژه ای داشت و در چارچوب مذهبی خاصی تعریف گردید . ادبیات مشروطه چون سنتی بود ازادی را در مقابل عبودیت و بندگی خداوند قرار داد و بار معنایی منفی از آن دریافت می کردند.

مشروطه در باب برابری نیز با تکیه بر نفی برابری مسلمان و غیر مسلمان ، برابری را امری درون دینی لحاظ می کردند به همین علت بود که علمای سنتی اندیش به ناسازگاری شریعت و مشروطیت حکم می کردند ، در حالیکه مفهوم نوین آزادی و برابری اندیشمندانی چون آخوند خراسلنی و نائینی بدان توجه پیدا کرده بودند.

 

 

فصل 6 نائینی و فقه مشروطه :

هرچندمراجع و مجتهدانی چون آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی نقش بزرگی در حمایت مذهبی از جنبش مشروطه خواهی ایرانیان داشتندولی تاسیس فقه المشروطه در تاریخ اجتهاد و فقه سیاسی شیعه مرهون تلاشهای نائینی است . نائینی در بحث روش شناسی فقه مشروطه ضرورت حکومت را اجماع و اتفاق تمام ملل و عقلای عالم تلقی می نماید و سه معیار اساسی در طبقه بندی حکومتها را یاد می کند معیار های سه گانه او عبارتند از : تعداد حاکمان 2- مشروعیت حکومت 3- شیوه استقرار حکومت

نائینی هریک از سه معیار به دو یا سه قسم اساس تقسیم می نماید تا شقوق متفاوت دولت از حیث شکل و محتوا و رابطه دیده شود .

از دیدگاه نایینی دو معیار توام مشروعیت دولت را تعیین می کند 1-رضایت و مداخله نوع مردم در امور نوعی 2- تدارک دفاع مملکت و مصالح داخلی ملت .

وی از میان دولتها دولتی را مشروع می داند که اولا برایند رضایت و مداخله نوع دوم در امور نوعی باشد ثانیا معطوف به مصالح نوعی باشد . در اندیشه نائینی حکومت معصوم (ع) استثنای موید این قائده است .

نائینی حکومتها را بع دودسته تملیکیه و ولایتیه تقسیم می نمایند اولی  را نامشروع و دومی را مشروع می داند .

نائینی برای تبیین مختصات دولت مطلوب حکومتها را به دودسته تملیکیه و ولایتیه و با نفی حکومت تملیکیه و نامشروع خواندن آن کوشش می کند که مختصات حکومت مطلوب را که مطابق با ادبیات اسلمی ولایتیه است ارائه نماید.نائینی حکومت ولایتیه را حکومتی معرفی می نماید که دور از تحکم و استبداد مالک مآبانه است و بر مصالح و رضایت عموم استوار است به تعبیر او مقام مالکیت ، قاهریت ، فاعلیت مایشا و حاکمیت مایرید اصلا در بین نباشد .

خلاصه اینکه دولت ولایتیه نائینی این است که تمام افراد مملکت در این دولت به اقتضای مشارکت و مساواتشان در قوا و حقوق بر مواخذه و سئوال و اعتراض قادر و ایمن و در اظهار اعتراض خود آزاد و طوق مسخریت و مقهوریت در تحت ارادت مشخصیه سلطان و سایر متصدیان را در گردن نخواهند داشت و این قسم از سلطنت را وی مقیده ، محدو ، عادله ، مشروطه ، مسئوله و دستوریه می نامند .

ولایت ، عصمت و نظارت

نظریه های اسلامی همواره بردوگانه وازع درونی و ناظر بیرونی  در حکومت یا ولایت دارند .

اصطلاح وازع بیش از همه توسط ابن خلدون رواج یافت  وی از وازع را به دومعنا متفاوت و مرتبط با یکدیگر به کار می برد .

الف ) سلطه ای که بازدارنده هوی و هوس فرد است و غریزه دشمنی را مهار می کند این وازع بر دونوع است : 1- وازع ذاتی 2- وازع وازع بیگانه ( اجنبی )

وازع ذاتی که منبع آن به متقاعد شدن فرد از درون و تسلیمشدن در برابرش به محض ارادت و هدایت درونی و وازع بیگانه یا اجنبی عبارت است از سلطه الزام کننده بر شخص که از بیرون بر وی تحمیل می شود.

ب) دومین معنای وازع از دیدگاه ابن خلدون  معمولا حاکم است .

نائینی به دونظریه عمده در تبیین ملاک حکم شورا در قران و در باره پیامبر اسلاماشاره می کند .

الف ) نظریه وجوب تعلیمی شورا ب) نظریه وجوب نفسی شورا

نظریه وجوب تعلیمی شورا نظریه سنتی و غالب مسلمانان است که مشورت را نه حکمی مستقل بلکه مقدمه و ابزاری برای صیانت از خطا و اشتبا تلقی می نمایند . طبق این نظریه نوعی ملازمه بین شورا و خطا پذیری ایجاد شده است چون معصوم مصون از خطا حتی در امر سیاسی است و لاجرم حکم قرانی شورا نسبت به معصوم ماهیت تعلیمی پیدا می کند  این حکم واجب "درخود" است مثل نماز و روزه و این حکم از باب تعلیم است .نظریه تعلیمی نه شورا و حکمی مستقل در شریعت اسلام می داند و نه ملازمه مطلق بین امر سیاسی و شورا  است .

نظریه وجوب نفسی شورا :

 این نظریه قطع نظر از خطا پذیری یا عصمت حاکم ملازمه ای قطعی بین امر سیاسی و مشورت می بیند و از آن روی که امرسیاسی امر مشورتی است وجوب شرعی مشورت در امور سیاسی به یکسان بر معصوم و غیر معصوم تعمیم و اطلاق دارد، یعنی شورا یکی از راههای تولید تصمیم نیست بلکه تنها راه منحصر به فرد تصمیم مشروع در امور سیاسی است .

نائینی دولت اسلیمی را دولت ولایتیه تعریف می کند و نوع ارمانی آنرا دولت معصوم می داند و امام ولایتیه بودن حکومت ، اختصاص به حضور معصوم ندارد .

مجلس شورای ملی مهمترین مرکز تصمیم گیری سیاسی و اعمال حاکمیت در اندیشه نائینی و کل فقه مشروطه استبه همین دلیل این مجلس به مرکز نزاع مجتهدان موافق و مخالف دموکراسی بدل شد.

این مجلس رکن اول نظام سیاسی در دولت مدرن و مردم سالار است که مرکز قانون گذاری و عصاره ملت است .

 

چکیده:

در این پژوهش، هدف کلی مقایسه انسان شناسی از دیدگاه یاسپرس و مطهری و مضامین تربیتی است. بدین منظور در این پژوهش از روش توصیفی – اسنادی بهره گرفته شده است. در این پژوهش به دنبال آن هستیم تا با توجه به اهمیت شناخت انسان و تاثیر شگرف آن در رشد فردی و اجتماعی به بررسی دیدگاه های یاسپرس و مطهری در این زمینه بپردازیم. با توجه سوالات پژوهش، این نتایج حاصل گردید. از نظر مطهری انسان موجودی مادی – معنوی است و با همه وجوه مشترکی که با جاندارهای دیگر دارد یک سلسله تفاوت های عمیق با آنها دارد. اما یاسپرس انسان را دارای چهار حالت می داند که عبارتند از: دازاین، آگاهی کلی، روح و هستی (اگزیستانس) است. که اوج این حالت ها، اگزیستانس است. یاسپرس و مطهری به دو منظومه فکری متفاوت تعلق دارند. لیکن هر دو بر ضرورت شناخت انسان تأکید دارند. در تفکر مطهری شناخت انسان در صدر شناخت هر امری است. ولی در تفکر یاسپرس نیز توجه به انسان و شناخت او وجود دارد و به اعتقاد او، انسان با شناختن وجود خود است که می تواند به خود آگاه شود و با دیگران ارتباط برقرار کند. مطهری و یاسپرس انسان را دارای نفس می دانند اما به طور کامل نمی توان آن را شناخت. مطهری برای شناخت نفس راه عرفا را پیشنهاد می کند. به این صورت که انسان برای شناخت کامل خویش باید به شناخت خداوند برسد. یاسپرس شناخت انسان را با دانش متعارف ناممکن می داند. او معتقد است در انسان چیزی وجود دارد که عین آزادی است و در دسترس معرفت عینی قرار ندارد. هر دو انسان را دارای ماهیتی از پیش تعیین شده نمی دانند و اعتقاد دارند که هر انسان به عنوان انسان منحصر به فرد است.

 

 

آفرينش انسان در قرآن و ديدگاه شهيد مطهري

 1- قرآن و خلقت انسان

در پاسخ به اين پرسش كه مبداء خلقت انسان چيست، چگونه پا به عرصه هستي گذارده و آيا موجود تك بعدي است يا چند بعدي، ديدگاه‌هاي متفاوتي وجود دارد كه در مجموع مي‌توان آن‌ها را در قالب دو نظريه توضيح داد. يكي نظريه ثبوت انواع (fixisme) كه براساس آن،‌ انسان از هيچ موجود ديگري مشتق نشده و خلقت آن از همان آغاز مستقل بوده است. و ديگري نظري تكامل (Transformisme) كه طبق آن، انسان از موجودات ذره‌بيني‌اي كه به شكل تكامل يافته‌ي ميمون ظاهر گشته‌اند، پديد آمده است.

اين‌كه كدام يك از دو نظريه فوق مقرون به واقع است، بحث گسترده و مفصلي را مي‌طلبد كه در اين‌جا مجال آن نيست. صرفاً به خاطر اين‌كه در انديشه اسلامي هر دو نظريه مورد توجه واقع شده و براي تأييد آن‌ها از آيات قرآن استفاده شده است؛ تعدادي از دلايل قرآني به كارگرفته شده را بر مي‌شماريم:

الف- دلايل اثبات فرضيه تكامل: برخي از دانشمندان اسلامي با استفاده از آياتي كه خلقت همه چيز را از آب مي‌داند، آياتي كه به سه مرحله‌اي بودن خلقت انسان (تكوين انسان از آب و خاك، پيداكردن شكل انسان و انتخاب آدم و مسجود ملائك شدن وي) اشاره دارند و آياتي كه به آفرينش انسان از خاك اشاره دارد،به اثبات نظريه تكامل پرداخته‌اند.

ب- دلايل اثبات فرضيه ثبات انواع: يكي از مهم‌ترين آياتي كه در رابطه با نفي تحول انسان از نوعي به نوع ديگر و اثبات اين نظريه استفاده شده است آيه «وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» مي‌باشد. آقاي مشكيني در اين رابطه مي‌نويسد:

«از جمله آياتي كه پيروان عقيده [ثبات انواع] به آن استدلال مي‌كنند، آياتي هستند كه تمام مردم را آفريده از «نفس واحده» اعلام مي‌كنند و در برخي آيات از جفت او نيز ياد كرده و هيچ اشكالي ندارد كه نفس واحده را آدم و جفت او را حواء بدانيم»

همانطوريكه در پيش اشاره شد، در پي داوري ميان نظريات فوق نيستيم، امّا باتوجه به دلايل ذيل مي‌توان مدعي شد كه هردو نظريه به نحوي درست يا نادرست باشد، زيرا اولاً‌ نظريه هاي علمي در جوامع علمي معاصر به صورت «ابطال پذير» مطرح مي‌شود يعني به صورت افسانه‌هاي مفيد پذيرفته مي‌شوند و ثانياً تعداد ديگري از آيات وجود دارد كه قابل انطباق با هردو نظريه مي‌باشند. مانند آيات زير:

«خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ؛ انسان را از نطفه بي‏ارزشي آفريد و سرانجام (او موجودي فصيح، و) مدافع آشكار از خويشتن گرديد! »

«قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلا؛ دوست (با ايمان) وي- در حالي كه با او گفتگو مي‏كرد- گفت: «آيا به خدايي كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملي قرار داد، كافر شدي؟! »

علاوه بر آن‌چه در رابطه با آفرينش انسان از قرآن گفتيم، مهم‌ترين بحثي كه در آفرينش انسان مطرح است و ما نيز بايد به آن توجه نشان دهيم، ابعاد وجودي انسان است. چراكه انسان شناسي با رهيافت ديني، بدون توجه به ‌اين مهم بي‌معني خواهد بود و از طرفي، نگاه شهيد مطهري هم نسبت به آفرينش انسان بيشتر ناظر به همين بحث است.

علاوه بر اين، آفرينش انسان در بينش قرآن زماني كامل و نهايي است كه اضافه بر بعد جسماني، او واجد بعد روحاني خويش هم شده باشد. آن‌جا كه قرآن مي‌فرمايد: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»،در حقيقت به اين امر اشاره دارد كه انسان داراي آفرينش جسماني و روحاني است، به عبارت ديگر، او موجودي است مركب.

2- ديدگاه شهيد مطهري

شهيد مطهري معتقد است در مركب بودن شخصيت انسان ترديدي وجود ندارد و همه به نحوي بر اين امر صحه گذاشته و دو بعدي بودن وجود انسان را قبول دارند. ايشان مي‌فرمايد:

«اين مطلب را كه انسان يك شخصيت مركب دارد،‌ اديان و فلسفه‌ها تأييد كرده‌اند؛ علماء و روان‌شناس‌ها تأييد كرده‌اند و يك مطلبي است كه قابل بحث نيست. يعني قابل ترديد نيست كه انسان يك شخصيت مركب است؛ يك موجود مركب است.»

هم چنين استاد در ذيل آيه «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ»كه در ضمن آن اعتراض ملائكه نسبت به سجده بر آدم به عنوان موجود شر محض و خونريز، مطرح شده و بيانگر بعد جسماني اوست، براي تبيين بعد روحاني انسان، مي‌آورد:

«خداوند ملائكه را [پس از توصيف انسان به خونريزي] تخطئه نكرد و نگفت كه دروغ مي‌گوئيد. بلكه فرمود، وراي آن‌چه شما مي‌دانيد، من چيزها مي‌دانم. شما يك طرف سكه را خوانده‌ايد. شما عارف به حقيقت موجودي كه من مي‌خواهم بيافرينم نيستيد و حد شما كمتر از آن است كه او را بشناسيد؛ او برتر و بالاتر است.»

استاد مطهري در راستاي اثبات آفرينش انسان به عنوان موجود مركب و واجد بعد جسماني و روحاني، از آيه «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» استفاده نموده و توضيح مي‌دهند كه خداوند به فرشتگان مي‌فرمايد: وقتي‌كه خلقت اين موجود را تكميل نمودم و از روح خود چيزي در او دميدم، اين موجود يك موجود خاكي است. مي‌فرمايد اين را من از خاك مي‌آفرينم، يك موجود طبيعي و مادي است. ولي همين موجود آفريده شده از آب و خاك، همين موجودي كه داراي يك جسم وجسدي است. مانند حيوانات ديگر از روح خود چيزي در او مي‌دمم.

علاوه بر دلايل قرآني فوق كه شهيد مطهري براي تبيين ابعاد وجودي انسان استفاده كرده‌اند، ايشان هم‌چنين استدلال مي‌كنند وجود برخي توانمندي‌ها و ويژگي‌ها در انسان، دال بر دو بعدي بودن وجود انسان است. ويژگي‌هايي مثل قضاوت انسان بر نفس خود، وجود انصاف در انسان، و اين‌كه انسان،‌ خودش خودش را ملامت مي‌كند، خودش خودش را موعظه مي‌كند، خودش خودش را محاسبه مي‌كند و خودش خودش را وزن مي‌كند.

انسان شناسي از ديدگاه مکاتب سياسي

در مورد انسان شناسي و رابطه آن با سياست دو رويکرد مفروض است:

    رويکرد اول نگاه به انسان شناسي به مثابه علم Anthropology و يکي از شاخه هاي علوم اجتماعي - به معناي کل آن - است که شامل مطالعه خويشتن جمعي انسان در طول تاريخ هم راستا با مطالعات مردم شناختي بوده، هم جنبه هاي اجتماعي و هم جنبه هاي زيستي او را در بر مي گيرد. در اين نگاه انسان شناسي علمي است که به مطالعه تمام گروه هاي اجتماعي- انساني بدون توجه به زمان و مکان و با تاکيد بر طبيعت انساني مي پردازد و جنبه ها و ابعاد زيستي، اجتماعي و انساني را در ارتباط با عالم سياست شامل مي شود.
    به بيان ديگر اگر انسان شناسي به عنوان شاخه علمي، تمام مسائل انسان چون رفتار اجتماعي، زبان، نقش ها، ارزش ها، شخصيت ، هنر، مذهب، فناوري، بيماري، خويشاوندي و . . . بپردازد، انسان شناسي توجه به اين مقولات در ارتباط با مقوله هاي سياسي خواهد بود.
    کلوديوريوير در تعريف انسان شناسي سياسي مي نويسد: “انسان شناسي سياسي مطالعه جوامع تاريخي و معاصر است که موضوع مطالعه آن است و انسان شناسي سياسي از منظر خود نگاهي به خويشتن جمعي جوامع کنوني دارد”.  و در جاي ديگر مي نويسد:
    “انسان شناسي سياسي تلاشي است نسبت به شناخت نظام هاي حقوقي، قبيله اي و چگونگي انطباق آنها با کارکرد سياسي در قالب حکومت هاي خاص و بازانديشي فلسفي در باب منشاء جامعه و دولت را نيز شامل مي شود”.

    ژرژ بالانديه انديشمند ديگر انسان شناسي، انسان شناسي سياسي را ابزاري براي کشف و مطالعه نهادها و اعمال گوناگون مي داند که حکومت بشري را تشکيل مي دهند و اين تلاش متمرکز بر مردم شناسي علي الخصوص در جوامع باستاني است.

    و نهايتا اينکه “ انسان شناسي سياسي عبارتست از نشان دادن خط سير يا حرکت انسان ها در سلسله مراتب تاريخي براي تشکيل سازمان ها و ادارات سياسي و اجتماعي به ويژه چگونگي کنترل هاي اجتماعي اين تشکيلات به هم تنيده در خط سيرشان و نحوه سقوط يا بالندگي آنها از درون و پيوستن حرکات آنها به مراتب تکنيکي و سياسي جهان پيرامون”.(4)
    اما همان طور که اشاره شد رويکرد دومي نيز بر انسان شناسي سياسي مي توان فرض کرد که غالبا همين رويکرد مدنظر ماست و آن گاه به انسان است از منظر سياست و فلسفه سياسي.
    در اين رويکرد انسان محور فلسفه سياسي است و نظامي که با طراحي الگويي کلان و منظم براي انساني که تحت لواي حکومت زندگي مي کند مطلوب است.

    اين سعي و تلاش که در آن سعادت و کمال هدف است، بدون شناخت عميق، جامع و درست انسان راه به جايي نخواهد برد.

    به عبارت ديگر هر مکتب سياسي را که ادعاي عرضه عالي ترين بينش فکري، منش و روش زندگي و تعيين تکليف سياسي براي انسان را دارد ضرورتا بايد انسان را معني کند و به سئوالاتي که درباره ابعاد وجودي او مطرح است پاسخ گويد. به نظر مي رسد بحث مکاتب سياسي در مورد شناخت انسان مهم ترين و مبنايي ترين بحث آنها باشد تا مسئله انسان روشن نشود هيچ يک از مسائل ديگري که مربوط به انسان است به نتيجه نخواهد رسيد.
    تا مشخص نشود مکاتب و فلسفه هاي سياسي “انسان” را چگونه تفسير مي کنند و به سئوالاتي چون “انسان چگونه آفريده شده است؟” ، “هدف حيات انسان چيست؟” ، ”مراتب رشد و کمال و سعادت انسان چيست؟” و ده ها سئوال ديگر پاسخ ندهند، سخن از نظام حقوقي، اقتصادي، فرهنگي و مهم تر از همه حکومتي و سياسي بي فايده خواهد بود.
    آري براي طرح نظام سياسي براي انسان ابتدا بايد او را درست بشناسيم، ابعاد وجودي او را مشخص کنيم، آغاز و انجام حيات او را دريابيم، هدف نهايي زندگي او را تبيين کرده و وضعيتش را در جهان هستي درک کنيم.

    “مکتب سياسي بايد سخن خود را از انسان آغاز کند و اصولا پرداختن به قدرت و حکومت- به عنوان اساسي ترين موضوعات علم سياست- بدون شناخت انسان بي معناست”.
    از طرف ديگر اعتقاد به ضرورت فلسفه سياسي در نخستين گام به انسان و سياسي - اجتماعي بودن او باز مي گردد. برگردان تعريف مشهور و منسوب به ارسطو از انسان يعني “انسان به طبيعت و فطرتش موجود اجتماعي است” در حقيقت همان تعريفي است که مي گويد “انسان موجودي سياسي است” اين تعريف از انسان بيانگر يکي از بارزترين ابعاد طبيعت انسان است . ويژگي هايي که در اين مورد براي انسان شمرده مي شود در صورتي در مورد او به طور شايسته و متعادل تجلي مي يابد و مايه سعادت او مي شود که نظام کلاني بر ذهن و رفتار او حاکم باشد و هر فلسفه سياسي قصد دارد نظام سياسي را طراحي کرده و معيارهاي عمل و رفتار را به انسان به عنوان شهروند نظام معرفي نمايد.
 مکاتب سياسي بدون پرداختن به انسان شناسي که از مهم ترين مولفه هاي هر مکتبي در کنار هستي شناسي )Ontology( ، معرفت شناسي )Epistermology(، فرجام شناسي )Teleology( به شمار مي رود متزلزل و سست بنيان وانمود خواهند نمود.

 عبدالله نصري در اين مورد مي نويسد:

    “پرداختن به انسان شناسي در طول تاريخ نمايشگر اين مسئله بوده که آدمي نسبت به خود و حقيقت وجودي خود همواره بي اعتنا نبوده است و اگر هم به بعضي مکاتب فکري ايراد گرفته مي شود که به انسان توجه نکرده اند اين نه به آن معناست که اصلا توجهي به انسان نداشته اند؛ بلکه مراد آن است که از انديشيدن درباره انسان آنگونه که شايسته مقام آدمي بوده خودداري مي کرده اند”.

    بايد توجه داشت که فلسفه هاي سياسي تنها به معرفي انسان و نمونه ايده آل از او اکتفا نمي کنند بلکه سعي در ترسيم جامعه ايده ال )Utopia(، نيز دارند. جامعه اي که در آن امکان رشد و کمال همه انسان ها وجود دارد و انسانها تنها در چنان جامعه اي مي توانند خود را به مقام والاي کمال انساني برسانند. بسياري از مکاتب سياسي از آنجا که فرد را جداي از جامعه نمي انگارند علاوه بر تجويز چگونگي زندگي فردي، رابطه انسان با اجتماع و حکومت را نيز مدنظر داشته اند و هويت آرماني و ايده آل خود از جامعه را به انحاء مختلف تبيين کرده اند.
    در ادامه با مشخص شدن انسان شناسي و اهميت و نقش بي بديل و غيرقابل انکار آن در پاپه ريزي فلسفه سياسي با پرداختن به امهات ديدگاه هاي انسان شناسانه مکاتب مهم سياسي بحث را پي مي گيريم.

    اين مکاتب عبارتند از مارکسيسم، اگزيستانسياليسم- فاشيسم، ليبراليسم و اسلام

    مارکسيسم
    قبل از پرداختن به انسان شناسي مارکسيسم ابتدا بايد با جهان بيني آن آشنا شد جهان بيني حاکم بر انديشه انسان مارکسيست مبتني بر ماترياليسم است يعني هسته چيزي جز ماده بي شعور و گنگ نيست و منشاء پيدايش جهاني که انسان در آن زندگي مي کند، فعل و انفعالات فيزيکي ، مکانيکي و تضادهاي دروني است حقيقت انسان در اين مکتب و روح، فکر، انديشه، ذهن و عقل او جلوه هايي از ماده مي باشند.

    ماترياليسم مارکس به ما مي گويد که انسان ها در شرايط و اوضاع و احوال مادي خاصي چگونه عمل خواهند کرد و اگر شرايط مادي تغيير کند سرشت انسان نيز عوض خواهد شد. مارکسيست ها تمايل دارند ريشه هاي طبيعت انسان را در زندگي اجتماعي ببينند.
    توجيه، تاريخ و حرکت آن براساس جبر اقتصادي است و تاريخ فعاليت هاي سياسي و اقتصادي او تاريخ مبارزات طبقاتي است و اين ابزارهاي توليدي است که سازنده تاريخ و شعور انسان است.

    وينسنت در اين مورد مي نويسد: “ (به عقيده مارکسيست ها) انسان ها مخلوقات آفريننده اي هستند که مي توانند از طريق کار انديشمندانه به خود تعالي و کمال بخشند”.
    “انسان ها مخلوقاتي مادي هستند که قوانين جبري، ديالکتيک حاکم بر طبيعت و جامعه بر سرنوشت آنها اثر مي گذارد. فرد از طريق طبقه اي که نقش او را در روند توليد تعيين مي نمايد قابل شناسايي است زيربناي حاوي جامعه تعيين کننده روبناي انديشه انساني است”.
    زيربناي جامعه متشکل از انسان هاي مارکسيست اقتصاد است و ابزارهاي توليد و روبنايي آن فلسفه ،هنر، مذهب، اخلاق و نهادهاي سياسي.

    جبر تاريخي ايجاب مي کند که با تغيير اقتصاد و ابزار توليد روبناها نيز تغيير کند. اتکاي انسان ايده ال مارکس به کار و مصرف به اندازه نياز است و کمال وجودي انسان نيز در کار آنهم از نوع مشترک است. چرا که به لحاظ هستي شناسي، جامعه مقدم بر اوست.

    تعاون و جماعت ارزش هاي برتري از فردگرايي اند چرا که فردگرايي بر رقابت و انفصال دلالت دارد. بزرگ ترين عصيان بشر در طول تاريخ همانا مالکيت فردي بوده است. مدينه فاضله مارکس تجمع انسان ها در جامعه اشتراکي و بي طبقه و بدون دولت است تحت عنوان “کمونيسم”.
    در اين جامعه هيچ حدي براي اشتراک نمي توان قائل شد و آن را مي توان حتي به مسائل خانوادگي نيز تعميم داد.

    از متفکرين معروف اين مکتب مي توان به مارکس، انگلس و اسکاچ پل اشاره کرد.
    اگزيستانسياليسم
    اين مکتب مسائل اساسي زندگي انسان را از ديدگاه “اصالت وجود” مطرح مي کند و بيشتر به جنبه فردي انسان توجه دارد تا به جنبه اجتماعي. معيار کمال انساني در اين مکتب در آزادي، آگاهي و عصيان و پرخاشگري عليه هرگونه جبر و ضرورت و تعهد نهفته است چرا که هرگونه تعهد و وابستگي را غفلت از خود و ارزش هاي خود و موجب اسارت و عدم تکامل انسان مي داند.

    اگزيستانسياليست ها را فقط در قلمرو انسان قابل درک دانسته و نهايت سعي و تلاششان کشف عناصر وجودي انسان است. مهم ترين مسئله و سئوالي که در پي يافتن پاسخ به آنند اين مسئله است: “انسان چه بايد شود؟” .

    اگزيستانسياليسم خود به دو شاخه اگزيستناليسم دين مدار و اگزيستانسياليسم ضد دين قابل تقسيم است . ياسپرس و ژان پل سارتر به ترتيب از مهمترين متفکران اگزيستانسياليسم در شاخه هاي ديني و ضد ديني آن قابل ذکر مي باشند.

    شهيد مطهري در بيان علل الحاد متفکرين ضد دين اين مکتب معتقد است:
    “گروهي از اگزنسياليستهاي ( الحادي) اعتقاد به خدا را از دو نظر مخالف مکتب خود مي بينند يکي از اين جهت که اعتماد به خدا را مستلزم اعتقاد به قضا و قدر ودر نتيجه تعلق و وابستگي (و خارج شدن از مدار وجود) مي دانند که سلب کننده آزادي بشر است و ديگر اينکه اين تعلق و وابستگي باعث ثبات طبيعت بشري است که در تناقض با اگزيستانسياليسم است که اين ثبات را نمي پذيرد و آن را ضد کمال مي داند”.

    خلاصه افکار و عقايد اين مکتب در باب انسان را مي توان به شرح زير آورد:
    1- تاکيد اصلي بر انسان و منوط شدن درک معناي هستي به درک انسان

    2- اعتقاد به اينکه مهم ترين بعد وجودي انسان “آزادي” است.

    ,

توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد