دیشه سیاسی ماوردی
مقبولیت دولت به دو نوع مشروعیت حقوقی و مشروعیت اخلاقی یا روان شناسانه منقسم است. هر نظام حکمرانی از دو منبع حقوق و اخلاق کسب وجاهت و مشروعیت می نماید.
تمام سعی ماوردی در نصیحه الملوک, تبیین مشروعیت اخلاقی نظام سیاسی خلافت و در الاحکام السلطانیه, تشریح مشروعیت حقوقی آن است.
ماوردی در کتاب قوانین الوزاره به وزارت به عنوان یک نهاد که معین رهبری با ضوابط, قوانین و وظایف حقوقی ویژه, پرداخته است. این نهاد بعد از رهبری عهده دار عالی ترین منصب در تدبیر امور و اداره جامعه است. مباحث مربوط به وزارت در هشت فصل در این اثر ارائه شده است: معنی الوزاره وانواعها, التنفیذ, الدفاع, الاقدام, الحذر, التقلید والعزل, وزاره التنفیذ, الحقوق, العهود والوصایا.
دو نوع وزارت تنفیذ و تفویض, وظایف هریک , روابط آن ها با رهبری , چگونگی تکوین و عزل آن ها, شرایط آن ها ذیل عناوین مزبور بررسی شده است.
باب دوم الاحکام السلطانیه نیز به سه مبحث از مباحث وزارت پرداخته بود: انعقاد وزارت تفویض, کم تر بودن شروط وزارت تنفیذ, انتصاب بیش از یک وزیر توسط خلیفه.
اما در قوانین الوزاره مسائل وزارت, مفصل تر با نگاه حقوقی بررسی شده است.
تسهیل النظر وتعجیل الظفر فی اخلاق المکلک وسیاسه الملک, همان گونه که از نامش پیداست دارای دو مبحث کلی اخلاق زمامدار و کشورداری است. مبحث اول خلاصه ای از کتاب نصیحه الملوک است و به فضایل و رذایل حاکم می پردازد. مبحث اسباب اختلال الدول این کتاب با باب سوم کتاب نصیحه الملوک شباهت دارد. ماوردی در مبحث دوم, مقوله های سیاسی را نه از نگاه یک حقوق دان و فقیه بلکه از منظر یک فیلسوف و عالم سیاسی نگریسته و تحلیل کرده است. تحلیل های وی صبغه فقهی ندارد بلکه تعلیل و غایت سنجی و استدلال عقلی از مهم ترین ویژگی های آن است. بحث هایی همچون مناسبات زمامدار و مردم و دین قواعد دولت و کشور اقشار اجتماعی و رابطه هریک با نظام حاکم چگونگی اداره جامعه گویای ذهنیت اصلی نویسنده است. البته مسائل فقهی در مطاوی مباحث نه به منظور ارائه ابحاث فقهی بلکه برای تشیید و تحکیم مباحث عقلی و استدلالی است.
منابع و مصادر اندیشه های سیاسی ماوردی
تبحر ماوردی در علوم مختلف اسلامی و بهرهء وی از تجارب, امکان ارائه نوشته هایی در مقوله های مختلف سیاست را به او می داد. فقه را نزد استادان بزرگی هم چون ابوالقاسم الصیمری (درگذشت 386ق) و شیخ ابوحامد الاسفراینی (درگذشت 406ق) آموخت. مهارت وی در این دانش به اندازه ای رسید که او را از امامان مذهب شافعی نامیده اند. ابن صلاح و ابن خلکان وی را از وجوه فقیهان شافعی می دانند آثار فقهی او مانند الحاوی الکبیر گواه این امر است.
ماوردی حدیث را از استادان مبرزی هم چون حسن بن علی بن محمد الجبلی, محمد بن علی بن زجر المنقاری و محمدبن المعلی الازدی فراگرفت. دانش وی از تفسیر قرآن به گونه ای است که کتاب تفسیری وی النکت والعیون مورد توجه عالمان بوده است.
درحالی که اکثر اندیشمندان تفسیر وی را ستوده اند, برخی بر مواضع اعتزالی آن خرده گرفته اند.
با این که در عصری می زیست که دانش های فلسفی رونق داشت و متفکرانی با اتکا بر میراث فلسفه یونان در متافیزیک, طبیعیات, ریاضیات, اخلاق فلسفی و سیاست مدن آثاری میآفریدند ولی مشی ماوردی شباهتی به آنان نداشت و در دانش های عقلی متکلم بود. البته آگاهی به آراء فلسفی داشته است. کتاب اعلام النبوه گواه کلام اعتدالی اوست. در مورد گرایش وی به اشعریت یا اعتزال بین صاحب نظران, آرای متهافتی وجوددارد.
هر چهار اثر سیاسی ماوردی مشحون از دانش های فقهی, کلامی, تفسیری و حدیثی, اما نه به یک اندازه است. آقای رضوان السید مصادر گفته های ماوردی را در تسهیل النظر, در پاورقی ها و نیز در فهارس پایانی آورده است. غیر از استفاده از قرآن, احادیث نبوی و نهج البلاغه, جملات و عبارت های فراوانی از آثار یونانی, ایرانی و عربی قبل از اسلام آورده است. نقل قول های فراوان از اسکندر, اردشیر, انوشیروان کسری سابور, بزرگمهر, سقراط, لقمان حکیم, متنبی, جالینوس هم چنین از خلیفه ها و سردمداران اسلامی به عنوان تجربه های زمامداری مانند مامون و هارون الرشید آورده است. تعبیر قال بعض الخلفاء زیاد دارد. در باب اول نظامی که از فضایل و رذایل ارائه کرده شبیه اخلاق نیکو ماخوس ارسطو است. در باب دوم از واژه های الحزم, الحذر, تدبیر و که گویای اهمیت عقل و تجربه در کشورداری است بهره گرفته است. مبحث اقسام الملوک ماخوذ از الادب الکبیر ابن مقفع است. از نظر بهره وری از منابع و مصادر دینی و غیردینی, کتاب نصیحه الملوک همانند تسهیل النظر است. با این که حدود سیصد شاهد قرآنی و صدوپنجاه روایت نبوی در کل کتاب آورده ولی فقط پنجاه مورد از ارسطو نقل قول هایی دارد و فراوان از انوشیروان, بزرگمهر, بهرام گور, اسکندر مقدونی, افلاطون, اردشیر و دیگر متفکران ایران و یونان مضراب هایی نقل کرده است:
لاننفرد فی کتابنا بآرائنا ولانعتمد فی شیء نقوله علی هو انا دون ان نحتج لما نقوله فیه ونذکره بقول الله المنزل فی کتابه واقاویل رسول(ص) المرویه وآثاره ثم سیدالملوک الاولین والائمه الماضین والخلفاء الراشدین والحکماء المتقدمین فی الامم الخالیه والایام الماضیه. مطاوی کتاب قوانین الوزاره بیش تر به نصوص روایی و قرآنی و متون دینی متکی است. وزارت به صورت یک نهاد در فرهنگ های سیاسی ایران و یونان معلول و معمول بوده است.
به شهادت آیه قرآن که از قول موسی می فرماید: واجعل لی وزیرا من اهلی, هارون اخی وزارت در مصر باستان هم وجودداشته است. به هر رو, پس از گذشت سالیانی از ظهور اسلام, وزارت از فرهنگ ایرانی و یونانی به سیاست اسلامی راه یافت و ماوردی از اولین نظریه پردازانی بود که از منظر حقوقی آن را بحث کرد و ابعاد مختلف آن را تحلیل و قواعد و شروطی برای آن درنظر گرفت و بالاخره ساختار آن را تکامل و لباس شریعت بر آن پوشاند. البته قبل از ماوردی کتاب هایی در زمینه تاریخ وزارت نوشته اند مانند: کتاب الوزراء از جهشیاری و کتاب الوزراء از ابوبکر محمدبن یحیی الصولی.
با توجه به پیشینه وزارت در غیر فرهنگ اسلامی, لاجرم ماوردی بایست از تحقیقات دیگران استفاده کرده باشد. محققان این اثر در مقدمه می نویسند:
ان الماوردی قد حصل کتابه من مصادر سیاسیه و تاریخیه وادبیه متفرقه الف بینها بالضافه الی ما اضافه الی هذا الکتاب من خبره واقع عاش حیاته السیاسیه بین الخلفاء والسلاطین والوزراء. وقراء اته فی الکتب الفارسیه ومعرفته بحکم الهند والروم والفرس والحکماء و شعراء العرب.28 آنان الادب الکبیر و الادب الصغیر از ابن مقفع, کلیله و دمنه, اخلاق الملوک و البیان و التبیین از جاحظ و عیون الاخبار از ابن قتیبه را از منابع ماوردی در قوانین الوزاره نامیده اند.
ماوردی در الاحکام السلطانیه با شیوه های فقهی و در چهارچوب فقه شافعی و با عصای منابع فقه (قرآن, سنت, عقل, اجماع و قیاس) به تحلیل و تبیین مسائل سیاسی پرداخته است. در عین حال مصلحت عمومی, عرف, رویه اداری و عملی و شرایط زمان و مقتضیات آن برای وی اهمیت داشته است چرا که ماوردی از یک سو در صدد نظریه پردازی و تاسیس نظام حقوقی خلافت و زمامداری است و از سوی دیگر, واقع گرا و واقع بین می باشد. 0 برخلاف برخی از محققان که الاحکام السلطانیه را آرمانی محض و تئوری پردازی به دور از واقعیت ها می دانند 3, ماوردی در مقدمه خلافت را تمهیدی برای مصالح امت و تدبیر امور که برنامه های عملی فرمانروایی می باشند, معرفی کرده است.
رویکردها و مشربهای سیاسی ماوردی
دانش سیاست منقسم به فلسفه سیاست, علم سیاست, تاریخ سیاسی, اخلاق سیاسی و حقوق سیاسی است. فلسفه و علم سیاست توصیفی, تاریخ سیاسی, گزارشی, و اخلاق و حقوق سیاسی دستوری و توصیه ای است.
سیاست نگاری در فرهنگ اسلامی, محصول تعامل و تعاطی اندیشه های درونی و بیرونی است. سیاست نگاران مسلمان با پیرایش و پالایش فرهنگ های سیاسی ایران و یونان و روم و عرب جاهلی, تطبیق آن ها با شریعت, تفسیر نصوص سیاسی دین به نظریه پردازی پرداخته اند. همین ارتباط با فرهنگ های سیاسی بیرونی و تفسیرهای مختلف دینی, به تدریج مشرب های مختلف سیاسی در جهان اسلام را پدیدآورد. کتاب هایی که ذیل سیاست توسط متفکران مسلمان نوشته شده از نظر کمیت فراوان و از نظر اختلاف مشارب , هرکدام به گونه ای ویژه مباحث سیاسی را تحلیل کرده اند. این کتاب ها را می توان ذیل پنج عنوان طبقه بندی کرد:
فلسفه سیاست:
متونی که به بررسی سیاست پرداخته یا تاملات عقلی و استدلالی دربارهء مقوله های سیاسی اند. مقدمه ابن خلدون و بدائع السلک ابن ازرق در بین متفکران گذشته و کتاب هایی مانند الاسلام و فلسفه الحکم از محمد عماره و تطور الفکر السیاسی فی الاسلام از دکتر فتحیه النبراوی و دکتر محمدنصر مهنا از متفکرین جدید در این طبقه قراردارند.
شریعت نامه ها:
خلافت نامه ها (کتاب هایی که در اهل سنت برای اثبات یا تثبیت نظریه خلافت و نهادهای آن نوشته شده است), ولایت فقیه نامه ها, شرح نصوص سیاسی مانند شرح هایی که بر نامه مالک اشتر نوشته اند.
سیاست نامه ها:
این گونه منابع خود چند گونه اند, برخی به باید و نبایدهای اخلاقی و توصیه ای برای فرمانروایان پرداخته اند, کتاب هایی هم وجوددارد که به بیان نظام اداری و تشکیلات حکومتی می پردازد. مهم ترین خصیصه این منابع تکیه آن ها بر تجارت بشری است.
سیاست مدن ها:
آثاری مقتبس از تفکرات یونانی و رومی و جزئی از حکمت عملی است.
تاریخ های سیاسی:
آثاری که با روش گزارشی به نقل و روایت و گاهی تحلیل حوادث تاریخی می پردازند. تاریخ وزراء, تاریخ خلفاء, تاریخ ملوک و سلاطین, تاریخ های خاندان های حکومت گذار از این زمره اند.
اهمیت ماوردی اهتمام به مشرب های مختلف سیاسی است. در بین فقیهان از نوادر کسانی است که غیر از فقه و فقه سیاسی از زوایای دیگر به مسائل سیاست پرداخته است. همه سویه نگری و جامعیت وی در خور توجه است.
فی تسهیل النظر قد خصصه للبحث فی ماهیه السلطه وبنیتها وفلسفتها وقوانین صیرورتها لا لاشکال السلطه .... اما کتابه الاحکام السلطانیه فقد خصصه لدراسه الشکل الاسلامی للسلطه او الدوله الاسلامیه.
عمده آرای ماوردی در الاحکام السلطانیه وجوب رهبری, شرایط انتخاب کنندگان, شرایط انتخاب شوندگان, روش های انعقاد زمامداری, بیعت و دیگر مسائل حقوق اساسی و حقوق عمومی است ولی در تسهیل النظر (بخش دوم) تاسیس دولت و مولفه های موثر در آن, انحطاط دولت و عوامل آن, کارکرد دین در کشورداری و مشابه این گونه مسائل مطرح است. فقیهان دیگری بوده اند که به سیاست روی آورده اند ولی چون از آگاهی های غیر فقه سیاسی, تهی بوده اند, ناکام و ناموفق مانده اند. بنابراین چهار عنصر فلسفه سیاست, فقه سیاسی, اخلاق سیاسی و علم سیاست (مدیریت و چگونگی تهشیت امور) از ماوردی شخصیتی کامل و موفق ساخته است. این داوری نقدی است بر کسانی همچون گیبHamilton Alexander Gibb که ماوردی را فقط فقیه می دانند.
ابي الحسن علي ابن محمد بن حبيب ماوردي وعبدالرحمن بن خلدون
متن ماوردي در ضمن فصلي در كتاب ياد شده است كه در خلال آن، به سياست فرمانروا پس از تأسيس و استقرار مي پردازد. از ديد او ملك بر چهار پايه ي آباداني سرزمين ها، پاسداري از رعيت، تدبير لشكر و محاسبه ي دارايي ها قرار دارد كه گستره ي عمل سلطه يا سياست فرمانروا مي باشند. از اين رو ماوردي سرزمين ها را به «مزارع» و «امصار» تقسيم مي نمايد. مراد وي از «مزارع» عبارت از زمين هاي سر سبزي است كه واجد قابليت زراعت باشند. اما «امصار» زادگاه جامعه هستند. كه از لحاظ نقش بر دو قسم مي باشند: اول شهرهاي مبتني بر كشاورزي و باغات اطراف آن، و دوم شهرهاي سودجو و أهل داد و ستد. ماوردي شروطي را به جهت برپايي، استمرار و شكوفايي هر يك از اين دو قسم بيان مي كند.
ماوردي قاضي و فقيه بزرگ مذهب شافعي بود كه در طي مدت زمان طولاني در دوران حكمراني خلفاي عباسي و برخي از سلاطين آل بويه زندگي كرد. او كتاب هايي در انديشه و نظريه ي سياسي تأليف كرده كه از آن ميان آثار الاحكام السلطانية، نصيحة الملوك، تسهيل النظر، قوانين الوزارة و سياسة الملك مورد توجه ماست. به جهت روشن شدن جايگاه بحث، نيازمند يادآوري اين موضوع مي باشيم كه ماوردي شافعي بود و مذهب شافعي نظر خاصي درباره ي شهرهاي اسلامي دارد كه از خلال حديث پيشواي ايشان، محمد بن ادريس شافعي (204 هـ / 819 م) درباره ي نماز جمعه و جماعت و رابطه ي آن دو با «مصر» دانسته مي شود. او بر خلاف ابي حنيفه (150هـ / 767م) و مالك بن أنس (179 هـ / 819 م) به وجود رابطه اي ضروري ميان جمعه و جماعت از سويي و «مصر» و «مدينه» از سوي ديگر معتقد نبود و نماز جماعت را در هر اجتماع اسلامي قابل تحقق، و بلكه نماز جمعه در آنرا واجب مي دانست. چرا كه آيات قرآني شرط يا ويژگي مكاني خاصي را به منظور بر پا ساختن آن مطرح نكرده است. اما مالكي ها اقامه ي نماز جمعه را در «مصر الجامع» واجب دانسته و از ديد ايشان «مصر» ضرورتي ديني براي انجام فرائض و در صدر آنها نماز جمعه است. حنفي ها معنايي سياسي براي «مصر» در نظر مي آورند و متذكر جنبه ي سياسي نماز جمعه مي شوند كه در وجود امام در مصر جامع، يا مدينه متبلور مي شود. چرا كه در وراي نماز جمعه، پذيرش سلطه ي اسلام و وحدت مسلمانان در پشت پيشواي خود در نماز و خصوصاً در جهاد معنا مي يابد.
اين اصل تاريخي ما را متوجه آزادي نسبي مذهب شافعي در نگرش به وجود شهرهاي اسلامي مي نمايد. از نگاه ايشان برغم تأثيرات متقابل دين و سياست بر شهرهاي اسلامي، اين شهرها فاقد وجودي ديني و يا سياسي مي باشند. لذا ماوردي به عنوان فقيهي شافعي مي تواند از شهرها و أمصار زراعي و يا تجاري، بدون هر گونه اهتمام خاص به تجربه ي تاريخي اسلام درباره ي شهر سخن براند. تجربه اي كه از تبديل يثرب به «المدينه» توسط پيامبر أكرم (ص) آغاز و هجرت از باديه و روستا به سوي آن را لازم شمرد. و در ادامه شهري شدن در دوران عمر بن خطاب (13 ـ 23 هـ / 634 ـ 643 م) بود كه به گسترش اجتماعات شهري معروف المدينه، مكّه، بحرين، دمشق، سرزمين مصر، بصره و كوفه منجر گرديد.
اما ابن خلدون در نظر معاصرين خود نه آن مورخ و نظريه پرداز مشهور كه فقيه مالكي بزرگي است كه به مناصب حكومتي در تونس و چندين بار منصب قضاوت در قاهره رسيده است. ضمن آنكه در بابي كه در مقدمه ي خويش «درباره ي شهرهاي كوچك و بزرگ و ديگر عمران ها» تاليف نموده است، از اصول مذهب مالكي و بلكه از نگرش فلسفي خويش درباره ي وجود انساني يا عمران بشري و جايگاه شهرها در آن خارج نشده است. باب چهارم مقدمه ي او اختصاص به سرزمين ها و شهرها دارد كه آنرا به بيست و پنج فصل تقسيم مي نمايد و در آن به موضوعي مي پردازد كه مي توان آن را به نوعي «ريخت شناسي» اجتماعي به جهت خروج از نگرش فلسفي ايي كه پيش تر بيان نموديم، تعبير نمود. در آثار ماوردي و ابن خلدون مي توان تشابهات و همانندي هايي را يافت كه نشان از تكامل نگرش شافعي به دست ماوردي و ابن خلدون در ارتباط دين و دولت (حداقل در آينده ي دولت شهرنشين) از جهتي، و نيز نشان از رهايي ابن خلدون از نگرش مالكي در خصوص ماهيت ديني مدينه و مصر از جهت ديگر دارد. همچنين مشتركاتي ميان آن دو در نگاهشان به طبيعت و وجود طبيعي و صناعي مشاهده مي گردد.
ما تشابهي را در اصطلاحات ماوردي و ابن خلدون مي يابيم و آن عدم دقت (در كاربرد اصطلاحات از سوي آنان) است. چرا كه در نزد آن دو هر يك از واژه هاي مدينه، مصر، وطن و بلد داراي يك معنا و آن اجتماع شهري بزرگ مي باشد در حالي كه در قرآن كريم و در تجربه ي تاريخي شهر در اسلام چنين نيست. چه آنكه اصطلاح «مدينه» به وجود شهري ديني و سياسي با ريشه اي تاريخي باز مي گردد كه پيامبر اكرم (ص) بدون اعتبار موقعيت يا ميزان جمعيت آن را بنا نهادند. اما «مصر» وجود شهري سياسي و اداري با ريشه ي قرآني (در اين امر با مدينه هم شأن است.) مي باشد. و ريشه ي تاريخي آن به آباداني شهرها در زمان عمر بن خطاب باز مي گردد. همچنين اصطلاحاتي معين براي شهرهاي بر پا به كار رفته است. چنانكه جغرافي دانان از اصطلاحات بلد، اقليم و ناحيه (هر يك در جاي خود) استفاده مي نمودند و اين فضاي اصطلاحي در آثار ماوردي و ابن خلدون لحاظ نشده است.
علت ايجاد شهر مستقر در نگاه ماوردي كه گاهي از آن با عنوان مصر و گاه با عناويني چون بلد، وطن يا مدينه نام مي برد، به نيازهاي فزاينده ي بشري باز مي گردد. امري كه به وجود طبيعي انسان مربوط است. چه آنكه افزايش جمعيت جامعه منجر به افزايش نيازهاي ايشان شده و به انديشه ي تقسيم كار مي انجامد. اجتماع بشري در سرزمين هاي سر سبز در مزارع آغاز مي شود و آن پايه ي موادي است كه وسايل معاش را فراهم مي سازد. ناگفته نماند كه ماوردي سرزمين سر سبز زراعي را بر وجود شهري رجحان مي دهد. هر چند معتقد است كه تطور بشري الزاماً به مصر و مدينه اي خواهد انجاميد كه مي كوشد تا فضايل آبادي ها را در خود نگاه دارد. لذاست كه وي مصر كشاورزي و داراي باغ هاي پيراموني را برتر از مصر فرصت و تجارت مي داند. لذا زمين گنج هاي ملك است و شهري كه در ميانه ي سرزمين هاي حاصلخيز است، محل استقرار طبيعي بشر مي باشد كه دربردارنده ي همه ي محاسن آبادي ها و نيكويي هاي شهر است. در اينجا اثر فلسفه ي ارسطويي در آراي ماوردي مشهود است. چرا كه امر طبيعي (= گياه نامي و حيوان متناسل) را بر امر صناعي (= تجارت و حرفه) مقدم مي دارد.
بر اين اساس، او تصور اندام گونه ي بدبينانه اي نسبت به وجود بشري شهر دارد كه در جايي چنين استعاره مي آورد:
«بدان كه دولت از خشونت سرشت ها آغاز ... سپس با نرمي و استقامت معتدل گرديده و با گسترش ظلم پايان مي يابد. ... متقدمان دولت را به ميوه اي تشبيه نموده بودند كه ابتدا ... مزه اي تلخ داشته و سپس رسيده و نرم گرديده و با رشد آن به سرحد فساد و دگرگوني مي رسد. ...»
اين ترديد در انديشه ي ابن خلدون به مقوله ي فلسفي آشكاري مي انجامد. اتفاقي نيست كه عبارت پيشين ماوردي برگرفته از روايات هلنيستي اي باشد كه در سده ي سوم هجري وارد فرهنگ عربي ـ اسلامي شده و بعدها در انديشه ي ابن خلدون به نظام كاملي مبدل گردد. چرا كه وي بر اين اساس تمامي عمران بشري را تفسير مي نمايد. چنانكه در مقابل معاش طبيعي، معاش صناعي را قرار داده و دولت و مقتضيات مدني را در ضمن وجود صناعي دانسته و تصور اندام گونه ي واضحي از دولت به دست مي دهد:
«بدان كه عمر طبيعي اشخاص ... يكصد و بيست سال است، ... اما سن دولت نيز اگر چه بر حسب قرانات مختلف است. اما غالباً عمر دولت از سه نسل فراتر نمي رود و هر نسل عبارت است از سن متوسط يك فرد كه چهل سال مي باشد. از اين رو چهل سالگي پايان دوره ي رشد و نمو تا غايت آن است. ...»
پس همانگونه كه عمران طبيعي در نزد ماوردي «عمران زراعي» است، عمران طبيعي در نظر ابن خلدون عبارت از «عمران وحشي» يا بدويّ مي باشد.
تطور عمران از ديد ابن خلدون از وضعيت توحش به تمدن، با رسيدن عصبيت باديه نشينان به حكومتي كه در شهر استقرار مي يابد، صورت مي پذيرد. كه در پرتو تحولي همه جانبه رخ داده و نشاندهنده ي دگرگوني زيست شناختي يا اندام گونه ي انسان از جواني به كهولت و پيري است. پس ملك و دولت «غايت عصبيت»، و شهرنشيني «غايت باديه نشيني» است. تمامي عمران از باديه نشيني و شهر نشيني، فرمانروايي و رعاياي آن مانند يك نفر انسان داراي عمري محسوس مي باشند. از آنجا كه از ديد ابن خلدون اجتماع سياسي ضروري است. يعني وجودي طبيعي دارد، پس به جهت استمرار اجتماع بشري هيچگاه بي نياز از سلطه و حكمراني نخواهد بود. لذا شهر بزرگ داراي وجودي صناعي و ناچار از برقراري حكمراني در آن است. بنابراين شهرها، «از امور ضروري مردم نمي باشند كه بنا بر عموميت يافتن سختي ها به ناچار به برپايي آن اقدام نمايند، بلكه ايشان بدان ملزم گرديده و با اجبار پادشاهي و ... بدان سوق داده شدند.»
در اين بحث ماوردي منطقي تر از ابن خلدون است. چرا كه به نظر او در تطور اندام گونه ي اجتماع بشري، شهر در مرحله ي كهولت و پيري قرار دارد. اين درست است كه او مي خواهد كه چنين نباشد، اما سرشت تطور غير قابل نقض، اما قابل تلطيف از طريق «مصر مزارع و حومه» مي باشد. اما ابن خلدون در ضمن تصور اندام گونه ي محتوم خويش از اجتماع، شهر را غايت باديه تلقي مي كند. مدينه از ديد او وجودي صناعي است كه لزوماً با حكمراني همراه است. و اين با تطور اندام گونه ي آن در تناقض مي باشد. كما اينكه با داده هاي تاريخي اسلامي نيز ناهمخواني دارد كه دلالت بر روي آوردن مردم به أمصار به جهت حصول به ويژگي هاي معيشتي و فرهنگي بر خلاف صحرا نشينان و باديه نشينان دارد. در تاريخ شهر نشيني اسلامي نمونه اي در كراهت از شهرنشيني جز در اشعار حنين در صدر اسلام و بعدها بيان شيخ المرابطين اوّل ابا بكر بن عمر ـ كه با رها كردن حكومت به نفع يكي از خويشان خود بنام يوسف بن تاشفين، از شهرهاي مغرب دوري گزيد و باديه نشيني را بر زندگي بسته ي شهري ترجيح داد، ـ ديده نمي شود.
ماوردی و خلافت در کتاب احکام السلطانیه
بعضی ازداوری های او در مورد موضوع بیعت در این کتاب کار او را درمظان بعضی نسبت ها قرار داه است. برای مثال وی با اشاره به حرکت عباس عموی پیامبر و اظهارات وی در مورد بیعت با پیامبر بیان می کند که برای بیعت رای یک فرد درصورت دارا بودن اعتبار بسیار کفایت می کند
ولی در مورد این که ماوردی به این نظر پرداخته اجماعی نیست مهترین فصول کتاب مذ کور برای مباحث سیاسی بحث انعقاد امامت و موضوع های وزارت وامارت است .مهترین عقاید وی در باب امامت را می توان در چند مورد خلاصه کرد.
-1این که وی به ضروری بودن حکومت اعتقاد داشته واساس ان را بر اجماع که پایه ان شرع است ونه عقل توجیه می کند .
2- ماوری در چهارچوب اهل سنت بر انتخاب خلیفه تاکید داشته و بنابراین روشن میشود که وی بر نص امامت که مورد وثوق اهل شیعه بوده موافقتی نداشته است.
در مورد چگونگی انتخاب خلیفه ودستیابی او به قدرت شیوه های مختلفی وجود داشته که خلاصه انها به نظریات اهل حل وعقد واستخلاف می رسد که با توجه به رویدادهای اتفاق افتاده پس از رحلت پیامبر به وقوع پیوست .ماوردی به این دو نظر پرداخته ولی به نظریه شورا به دلیل وضعیت عینی واوضاع سیا سی که امکانی برای نظریه شورا نمی گذاشت نپرداخته است .
علاوه بر پزیرش نظریه اهل حل وعقد که ماوردی نظریه مرکز حکومت را به طور ضمنی ارج می داند ولی به نظریه دو امام برای مسلمین هم تاکید دارد این نظریه اولین بار در مذاکرات سقیفه بین انصر ومهجرین پیش آمد .
در مورد اتخاذ روش اهل حل وعقد باید به چند نکته اشاره شود :
نکته اول :تعداد این افراد است؛ تعداد افراد در اهل حل وعقد با وقایع تاریخی ارتباط مستقیم دارد از این رو ماوردی برای ذکر این ارائ مختلف از یک ، سه و شش نفر بهره میگیرد که یک به بیعت عباس عموی پیامبر، شش نفر به شورای .
عمر و سه نفر بر گرفته الگوی عقد نکاح است .
نکته دوم : درباب محلیت افراد می باشد .
نکته سوم :در مورد ویژگی های افراد انتخاب کنده است .
از دیگر روش های انعقاد امامت روش استخلاف است که اولین مورد ان مربوط به عمر خلیفه دو است این نظریه با توجه به رقابت های قدرتی و ظهور سلطنت نظریه مناسبی برای حفظ قدرت نهاد خلافت شناخته می شود .
ماوردی دلایل مربوط به عزل خلیفه را به سه گروه تقسیم می کند
1- ماوردی با پذیرش این که در صورت عدول خلیفه از خلافت وی حق خلافت ندارد ولی در عمل نحوی عزل وی را مشخص نمی سازد .
2- در صورت نقص و ناتوانی جسمانی .
3- مواردی که به نقص در رفتار بر می گشت وشامل دو زیر مجموعه حجر وقهر می باشد.
کتاب های سیاسی و غیرسیاسی ماوردی
برای به دست آوردن سیمای علمی ماوردی, فهرستی از آثار منتشر شده اش با مشخصات کتاب شناختی هریک ارائه می شود:
1-الاحکام السلطانیه.
قاهره, مطبعه الوطن, 1298ق. بیروت, دارالکتب العلمیه, 1398ق / 1978م.افست: قم, دفتر تبلیغات اسلامی, 1406ق.264ص.
توسط محمد بدرالدین النعسانی الحلبی تصحیح و منتشر (قاهره, مکتبه الخابفی, 1327 ق1909/م) و به کوشش انگرEnger در بن به سال 1915میلادی نشر یافته است.
این کتاب به زبان های مختلف ترجمه شده است, آقای محمدتقی دانش پژوه گزارشی از ترجمه فارسی آن توسط قوام الدین یوسف بن حسن حسینی (درگذشت 922ق) برای رستم بهادر آق قوینلو داده است . س,کیسر(S.KEYZER) به هلندی (لاهه, 1862م) و فاگنان (E.FAGNAN.E)به فرانسه (الجزائر 1915م) ترجمه کرده اند .
-2 ادب الدنیا والدین
![]() |
|
اسماعیلیان و نخستین تشكلهاى فرقهاى:
با رحلت امام جعفر صادق (ع) در 148ق/765م، پیروان آن حضرت از میان شیعیان امامى به گروههایى منقسم شدند كه دو گروه از آنها را مىتوان به عنوان نخستین گروههاى اسماعیلى شناخت. طبق برخى روایات، امام صادق (ع) ابتدا فرزند ارشد خود اسماعیل را به جانشینى برگزیده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولى طبق روایت اكثر منابع، اسماعیل چند سال قبل از پدر، وفات یافته بوده است. یكى از دو گروه مورد بحث، مرگ اسماعیل را انكار كردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. این گروه را اسماعیلیه خالصه یا واقفه نامیدهاند . گروه دوم از اسماعیلیان نخستین، مرگ اسماعیل بن جعفر در زمان پدرش را پذیرفته بودند و پس از وفات امام صادق (ع) ، فرزند ارشد اسماعیل، محمد را به امامت شناختند. این گروه به «مباركیه» معروف شدند. معاصران اسماعیلیان نخستین، غالبا آنان را باطنیه یا ملاحده یا قرامطه خطاب مىكردند، ولى خود اسماعیلیان نخستین نهضتشان را «دعوت» یا «دعوت هادیه» مىنامیدند.
اسماعیل و محمد بن اسماعیل:
اطلاعات موجود درباره اسماعیل بسیار محدود است. منابع اسماعیلى مطالب مشروح و دقیقى درباره شرح حال او ذكر نمىكنند. از سوى دیگر، منابع اثنا عشرى كه به اسماعیل اشاره دارند، به علت جانبدارى از امامت حضرت موسى كاظم (ع) ، نسبت به اسماعیل، منابعى بىطرف شناخته نمىشوند. تاریخ ولادت اسماعیل نامعلوم است، ولى گفته شده كه وى حدود 25 سال از برادر ناتنی اش امام موسى كاظم (ع) بزرگتر بوده است. تاریخ وفات اسماعیل نیز روشن نیست؛ مىتوان گفت كه وفات او بین سالهاى 132ـ145ق اتفاق افتاده است. درباره محمد بن اسماعیل، هفتمین امام اسماعیلیه، نیز اطلاعات چندانى در دست نیست. محمد فرزند ارشد اسماعیل بوده كه بنا بر روایات، هنگام فوت پدر 26 سال داشته است و تولد او به احتمال قوى باید در حدود سال 120ق/738م واقع شده باشد. وى اندكى پس از 148ق/765م كه اكثر شیعیان امامى حضرت موسى كاظم (ع) را به امامت شناختند، از محل سكناى خانوادگى خود مدینه به عراق مهاجرت كرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همین سبب به «مكتوم» اشتهار یافت. این مهاجرت مبدأ «دوره ستر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است كه تا هنگام تأسیس خلافت فاطمیان و ظهور امام اسماعیلى به طول انجامیده است.
سلسله امامان نزد اسماعیلیان نخستین: به نظر مىرسد كه با وفات محمد بن اسماعیل، مباركیه به دو شاخه منشعب شدهاند و تنها گروه بسیار كوچكى تداوم امامت را در اخلاف محمد بن اسماعیل پذیرفتند. گروه دیگر، شامل اكثر مباركیه، مرگ محمد بن اسماعیل را انكار كردند و در انتظار رجعت وى به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. این گروه بعدها به طور اخص به نام قرامطه شهرت یافتند.در فهرست امامان كه بعدا مورد قبول اسماعیلیان فاطمى قرار گرفت، حضرت على (ع) مقام مهمترى به عنوان «اساس الامامه» یافت و در نتیجه، فهرست با نام امام حسن (ع) آغاز مىگردید و نام اسماعیل بن جعفر نیز همواره به عنوان ششمین امام در فهرست جاى داشت. این ترتیب براى شمارش نخستین امامان اسماعیلیه، هنوز مورد قبول اسماعیلیان مستعلوى است، حال آنكه اسماعیلیان نزارى كه معتقد به برابرى و یكسان بودن مقام تمام امامان هستند، فهرست خود را با نام حضرت على (ع) آغاز مىكنند و سپس امام حسین (ع) را به عنوان دومین امام خود مىآورند. نزاریان نام امام حسن (ع) را در فهرست خود ذكر نمىكنند.
از تاریخ بعدى این گروههاى اسماعیلى نخستین كه مركزشان در كوفه بود و اعضاى معدودى داشتند، تا زمانى كه اسماعیلیان با برپایى نهضت واحد اندكى پس از اواسط قرن 3 ق/9م ناگهان در صحنه تاریخ اسلام ظاهر گردیدند، اطلاعات قابل ملاحظهاى در دست نیست. به نظر مىرسد كه طى این یك قرن، رهبرانى در خفا و به استمرار براى ایجاد یك نهضت واحد و پویا در میان گروههاى اسماعیلى نخستین فعالیت داشتهاند. این رهبران احتمالا امامان همان دستهاى بودهاند كه با مرگ محمد بن اسماعیل از مباركیه منشعب شده، و تداوم امامت را پذیرفته بودند. كوششهاى پنهانى این رهبران، عاقبت پس از نزدیك به یك قرن در حدود سال 260ق/874م به نتیجه رسید و از همان موقع شبكهاى از داعیان اسماعیلى ناگهان در بلاد مختلف اسلامى پدیدار گشتند و فعالیت گستردهاى را براى بسط دعوت اسماعیلیه آغاز كردند. در آن تاریخ دعوت اسماعیلیه همچنان تحت هدایت رهبرى مركزى مستقر در سلمیه قرار داشته، و هویت واقعى این رهبران نیز هنوز به گونههاى مختلف كتمان مىشده است. براى جلب حمایت بیشترین شمار از اسماعیلیان نخستین، رهبران مركزى اسماعیلیه تا مدتها به نام محمد بن اسماعیل دعوت مىكردند كه اعتقاد به امامت و مهدویت وى نظریه اصلى مباركیه و مهمترین گروه منشعب از آنها بوده است. به عبارت دیگر، نظر به اینكه اكثر اسماعیلیان نخستین در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدى و گسترش حكومت عدل او بودهاند، رهبران مركزى نیز بر همین نظریه تأكید داشته، و نهضت واحد اسماعیلیه را در قرن 3ق بر اساس همین نظریه درباره امامت استوار كرده بودند.
گسترش سریع دعوت در سده 3ق/9م: بر اساس منابع، نكات اصلى دعوت اسماعیلیه در قرن 3ق را مىتوان بدین شرح خلاصه كرد: در 261ق/875م، حمدان قرمط فرزند اشعث كه از اهالى سواد كوفه بوده، دعوت اسماعیلیه را در نواحى اطراف كوفه و سایر نقاط جنوب عراق آغاز، و سازماندهى كرده، و داعیانى نیز براى نواحى مهم آن منطقه معین كرده است. حمدان به زودى پیروان زیادى پیدا كرد كه به قرامطه (جمع قرمطى، منسوب به قرمط) اشتهار یافتهاند. در اندك مدتى واژه قرامطه به گروههاى اسماعیلى دیگر بلاد نیز كه ارتباطى با حمدان قرمط نداشتهاند، اطلاق شد. اندكى بعد، معتضد خلیفه عباسى، سیاست قاطعترى در مقابل اسماعیلیان اتخاذ كرد و با سركوبى شدید شورشهاى بعدى آنان در طول سالهاى 287ـ289ق/900ـ902م از پیروزى احتمالى قیام اسماعیلیه در عراق جلوگیرى كرد.
دعوت در یمن كه همواره یكى از پایگاههاى مهم اسماعیلیه بوده، و از ابتدا ارتباطات نزدیكى با رهبران مركزى نهضت داشته است، توسط دو داعى به نامهاى ابن حوشب، معروف به منصور الیمن و على بن فضل بنیان گذارده شد كه از 270ق دعوت اسماعیلیه را به طور علنى در آنجا ترویج نمودند.دعوت به تدریج از یمن به مناطق مجاور، مانند یمامه، در شبه جزیره عربستان نیز بسط یافت .
دعوت اسماعیلیه در سرزمین بربرهاى شمال افریقا نیز اشاعه پیدا كرد و مقدمات تأسیس خلافت فاطمیان فراهم گردید. در حدود سال 281ق/894م دعوت اسماعیلیه در منطقه بحرین در شرق عربستان آغاز گردید و ابو سعید جنابى از جانب حمدان به بحرین فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهى و رهبرى كند. ابو سعید سرانجام موفق شد كه تا 286ق/899م، قسمت اعظم بحرین را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلى را در آنجا بنیان نهد. اندكى پس از 260 ق دعوت اسماعیلیه در قسمتهایى از مركز و شمال غربى ایران، منطقهاى كه اعراب آن را جبال مىخواندند، آغاز گردید و سپس به خراسان و ماوراء النهر نیز بسط یافت. در ناحیه رى كه مركز دعوت در جبال بوده، داعى خلف حلاج آغازگر نهضت اسماعیلیه شد. پس از خلف پسرش احمد رئیس دعوت در جبال شد و سپس دستیار اصلى احمد به نام غیاث از اهل كلین، به ریاست دعوت در جبال رسید.در خراسان و نیز ماوراء النهر ، پس از فعالیتهاى مقدماتى غیاث، دعوت در آخرین دهه قرن 3ق رسما توسط داعى ابو عبدالله خادم افتتاح شد. داعى بعدى در خراسان و مناطق مجاور، امیر حسین بن على مرو رودى بود كه خود به طبقه اشراف تعلق داشت. داعى امیر حسین محمد بن احمد نسفى را به جانشینى خود برگزید. نسفى همچنین نخستین مؤلف و فیلسوف اسماعیلى بود كه تفكر مذهبى این فرقه را با نوعى فلسفه نو افلاطونى رایج در جهان اسلام در هم آمیخت.
اندیشههاى مذهبى و اصول عقاید اسماعیلیان:
اسماعیلیان نخستین بین ظاهر و باطن نوشتههاى مقدس و احكام شرعى تمایز قائل مىشدند و اعتقاد داشتند كه هر معناى ظاهرى و لفظى منعكس كننده یك معناى باطنى و حقیقى است. در نتیجه، در نظام مذهبى اسماعیلیه، معناى ظاهرى و باطنى قرآن مجید و شرع مقدس اسلام نیز از یكدیگر كاملا متمایز بوده است. بنا بر عقیده اسماعیلیان نخستین، ظاهر دین تغییر كرده ولى باطن دین تغییر ناپذیر مىمانده است. با اهمیت خاصى كه اسماعیلیان براى باطن و حقایق مكتوم در باطن دین قائل بودند، به «باطنیه» شهرت یافتند. اسماعیلیه که به آنها باطنیه هم می گویند بیشتر در هندوستان و کم و بیش در ایران هستند. اینها یک دوره حکومت نیز تشکیل دادند که حکومت فاطمیون مصر بود. اسماعیلیان به اصطلاح شیعه شش امامی هستند ولی بطور قطع, اجماع و اتفاق تمام علمای شیعة دوازده امامی این است که این شش امامی ها از هر غیر شیعه ای از تشیع دورترند. یعنی حتی اهل تسنن که هیچیک از ائمه شیعه را آنگونه که شیعه اعتقاد دارد قبول ندارند, به اهل تشیع نزدیکتر از این به اصطلاح شیعه های شش امامی هستند. اسماعیلیان به واسطة باطنی گریشان خیانتهای زیادی در تاریخ اسلام مرتکب شدند و نقش بزرگی در ایجاد انحراف در مسائل اسلامی داشتند.
اسماعیلیان نخستین معتقد بودند كه تاریخ مذهبى بشر از 7 دوره تشكیل مىشده، و هر دوره را یك پیامبر شارع آغاز مىكرده است. آنها پیامبران شارع را ناطق مىنامیدند. در اصل، شریعت هر دوره منعكس كننده پیام ظاهرى ناطق آن دوره بوده است. در 6 دوره اول تاریخ، «نطقا» ، یعنى همان پیامبران اولوالعزم عبارت بودند از آدم، نوح، ابراهیم، موسى، عیسى (ع) و محمد (ص). هر یك از این نطقا براى تأویل و تعبیر حقایق نهفته در باطن شریعت آن دوره جانشینى داشته است كه اسماعیلیان وى را وصى، اساس، یا صامت مىخواندهاند. در هر دوره، بعد از وصى آن دوره، 7 امام وجود داشته است و وظیفه اصلى آنان حراست از معانى ظاهرى و باطنى شریعت آن دوره بوده است. هفتمین امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدى ارتقا مىیافته كه با آوردن شریعتى نو، شریعت ناطق دوره قبل را نسخ مىكرده است. این الگو تنها در دوره هفتم، یعنى آخرین دوره تاریخ، تغییر مىكرده است.
بر پایه اعتقادات اسماعیلیان نخستین، هفتمین امام در ششمین دوره، یعنى دوره حضرت محمد (ص) و اسلام، محمد بن اسماعیل بوده كه اسماعیلیان مرگش را انكار كرده، و در انتظار ظهورش به عنوان قائم و مهدى بودهاند. وظیفه اصلى محمد بن اسماعیل به عنوان آخرین ناطق و اساس، بیان و وصف كامل معانى باطنى و حقایق مكتوم در تمام شریعتهاى قبلى بوده است. محمد بن اسماعیل به عنوان قائم و آخرین ناطق، حكومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنیاى جسمانى برچیده خواهد شد.تدریجا اسماعیلیان فاطمى با پذیرفتن امامت اعقاب محمد بن اسماعیل شمار امامان خود را در دوره اسلام از 7 فزونى دادند در نتیجه این اصلاحات، اسماعیلیان فاطمى دیگر نقش خاصى براى محمد بن اسماعیل به عنوان قائم متصور نشدند و او را صرفا به عنوان هفتمین امام خود شناختند.
اسماعیلیان در دوره فاطمى (تا487ق)
در این دوره اسماعیلیان خلافت و دولت مستقل و نیرومندى از خود یافتند و دعوت و تفكر و ادبیات اسماعیلیه را به اوج شكوفایى رسانیدند. در همین دوره بود كه داعیان اسماعیلى رسالههاى بسیارى تألیف كردند. پس از انتقال مركز حكومت فاطمیان از افریقیه به مصر، فاطمیان به طور كلى در زمینه ترویج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نیز نقش مهمى ایفا كردند .
رابطه دعوت فاطمى با گروههاى قرمطى:
تنها در زمان چهارمین خلیفه فاطمى المعز لدین الله فاطمیان از صلح و امنیت داخلى كافى برخوردار شدند تا بتوانند سیاست توسعه طلبانهاى را براى بسط حدود قلمرو خود در سرزمینهاى شرق دنیاى اسلام دنبال كنند. در تعقیب این سیاست كه با تصرف مصر و سپس حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفى براى جلب حمایت جوامع قرمطى سرزمینهاى شرقى انجام داد و به ویژه برخى از نظریات آنها را رسما وارد تعالیم دعوت اسماعیلیان فاطمى كرد. معز فاطمى از یك سو امید داشت كه بتواند از نیروى قرمطیان در پیشبرد سیاستهاى توسعه طلبانهاش استفاده كند، و از سوى دیگر از نفوذ برخى از عقاید قرمطى در میان اسماعیلیان فاطمى سرزمینهاى شرقى دنیاى اسلام بیمناك بود. اكنون روشن شده است كه معز فاطمى خود آثارى در اصول عقاید اسماعیلیه تألیف كرده، و همه رسالات قاضى نعمان مشهورترین فقیه فاطمى، را نیز به دقت مطالعه مىكرده، و در حقیقت اصلاحاتى در تعالیم اسماعیلیان فاطمى وارد كرده بوده است. كوششهاى معز فاطمى براى جلب حمایت قرمطیان موفقیت آمیز بود. در نتیجه، اكثر قرمطیان خراسان و سیستان و مكران به جناح اسماعیلیان فاطمى پیوستند.
گسترش روى به شرق دعوت فاطمى:
با انتقال مقر دولت فاطمیان به مصر، اسماعیلیان مغرب به عنوان یك اقلیت تحت فشار قرار گرفتند و در407ق پس از به حكومت رسیدن معز ابن بادیس زیرى در افریقیه، اكثریت سنى مذهب افریقیه، این اقلیت را در قیروان و دیگر نقاط افریقیه قتل عام كردند و تا چندى پیش از 440 ق كه بنى زیرى براى همیشه در خطبه نام عباسیان را جایگزین فاطمیان كردند، دیگر تقریبا هیچ گروه اسماعیلى در افریقیه باقى نمانده بود. حتى مصر پایگاه دوم فاطمیان نیز مأمنى دائمى براى اسماعیلیان نبود و در زمان مستنصر هشتمین خلیفه فاطمى، صحنه بحرانهاى سیاسى و نظامى و اقتصادى متعددى شد كه آغازگر انحطاط دولت فاطمیان بود، در حالى كه در همین زمان، خلافت فاطمى به موفقیتهاى مهم در مناطق شرقى دست یافته، و حتى توانسته بود در كوتاه زمانى عراق را نیز تحت سیطره خود گیرد. معروفترین داعى فاطمى در آن زمان در سرزمینهاى شرقى، حمید الدین احمد بن عبدالله كرمانى (د 411 ق) فیلسوفى برجسته بود كه با زبانها و اصول عقاید مسیحیان و یهودیان، و مكتوبات مقدس آنان آشنایى كامل داشت و در مناظرات بین ادیان، متكلمى توانا بود.
از دیگر داعیان مهم فاطمى در این دوره ناصر خسرو (دح481ق) شاعر و فیلسوف و سیاح معروف است كه به مقام والایى در سلسله مراتب دعوت رسید و دعوت فاطمى را در خراسان رهبرى كرد . ناصر خسرو كه دعوت را از مقر اولیه فعالیتش در بلخ به نیشابور و دیگر نواحى خراسان گسترش داد، براى مدتى نیز به طبرستان رفت و در طبرستان و دیگر نواحى دیلم، جماعتى پر شمار را به مذهب اسماعیلى درآورد كه آنها نیز امامت مستنصر فاطمى را پذیرفتند. در یمن، پس از مرگ ابن حوشب، فعالیتهاى دعوت، به طور محدود ادامه داشت. در 429ق داعى على بن محمد صلیحى كه با مركز دعوت اسماعیلیه در قاهره در تماس بود، در منطقه كوهستانى مسار خروج كرد و سلسله اسماعیلى صلیحیون را بنیان نهاد. صلیحیون كه ریاست دعوت اسماعیلیه را در یمن بر عهده داشتند، حدود یك قرن، تا 532ق، بر بخشهاى مهمى از آن سرزمین به نیابت از فاطمیان حكومت كردند و اقتدار خود را تا اندازهاى به مناطق مجاور، مانند عمان و حضر موت و بحرین نیز بسط دادند. صلیحیون نقش مؤثرى در بسط دعوت اسماعیلیه به هندوستان نیز ایفا كردهاند. جماعت اسماعیلى جدیدى در كجرات پیدا كشت كه در قرون بعدى پایگاه اصلى اسماعیلیان مستعلوىـطیبى (بهرهها) گردید كه هنوز در آنجا حائز اهمیتند.
خلافت عباسى و ستیز با اسماعیلیه:
در اثر فعالیتهاى حمید الدین كرمانى و دیگر داعیان فاطمى، شمارى از امراى عرب در عراق كه به تشیع گرایش داشتند، مانند معتمد الدوله قرواش عقیلى حاكم موصل و كوفه و مدائن، به مذهب اسماعیلى گرویدند. این موفقیتهاى دعوت فاطمى حتى در نزدیكى مقر حكومت عباسیان، خصومت خلیفه عباسى قادر را بیش از پیش برانگیخت؛ وى در 402 ق شمارى از علماى سنى و شیعى را به بغداد فراخواند و از آنان خواست تا در بیانیهاى رسما نسب علوى خلفاى فاطمى را باطل اعلام كنند. افزون بر آن، به درخواست خلیفه عباسى شمارى از متكلمان، از جمله على بن سعید اصطخرى به تألیف رسالاتى در رد اسماعیلیه پرداختند. موفقیتهاى دعوت اسماعیلیه در زمان مستنصر موج جدیدى از واكنشهاى ضد اسماعیلى را از جانب عباسیان و سلجوقیان سنى مذهب برانگیخت؛ چنانكه برخى از سلسلههاى محلى مانند قراخانیان ماوراء النهر، به قلع و قمع اسماعیلیان پرداختند. در همین زمینه، در 444ق، خلیفه عباسى قائم، سندى دیگرى را تنظیم كرد كه به امضاى شمارى از علما و فقهاى عصر رسید و مجددا نسب علوى فاطمیان را ادعایى بىاساس و باطل اعلام كرد. اسماعیلیان در ایران، با دشمنى سرسختانه خواجه نظام الملك، وزیر مقتدر سلجوقى رو به رو شدند. نظام الملك كه از بسط نهضت اسماعیلیه در حیطه قلمرو سلاجقه آگاه و بیمناك بود، فصل مهمى از كتاب خود، سیاستنامه را به رد اسماعیلیه اختصاص داد. عباسیان نیز همچنان تألیف رسالات ضد اسماعیلى را تشویق مىكردند و در میان این نوع آثار مهمترین اثر را ابوحامد غزالى به درخواست خلیفه عباسى مستظهر به نام فضائح الباطنیه تنظیم كرد.
تعالیم مذهبى و جهانشناسى اسماعیلیان فاطمى:
اسماعیلیان فاطمى به طور كلى چارچوب تعالیم اعتقادى اسماعیلیان نخستین را حفظ كردند و همانند اسلاف خود بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند؛ ولى بر خلاف اسماعیلیان نخستین كه تأكید بر باطن و حقایق مكتوم در آن داشتند، اسماعیلیان فاطمى ظاهر و باطن را مكمل یكدیگر مىدانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب مىشمردند. از این رو، نزد اسماعیلیان فاطمى دسترسى به «حقیقت» بدون «شریعت» امكان پذیر نبود و حقایق نیز همیشه با شرایع یا ظواهر دین مرتبط بودند در نتیجه، دعوت فاطمى رسما مواضع اباحى قرامطه را كه تأكید بر باطن داشتند، و ظاهر (شریعت) را نفى مىكردند، باطل مىدانست.علماى فاطمى آثار بسیارى در زمینههاى علوم ظاهرى و علوم باطنى، و علم تأویل تألیف كردند، ولى اسماعیلیان فاطمى به علم تفسیر هیچگونه توجهى نداشتند و در آن زمینه تنها به تعالیم امامان خود اكتفا مىكردند. فقه اسماعیلیه، تشابهات بسیارى با فقه امامیه دارد، ولى اختلافاتى نیز بین این دو مذهب شیعى، خاصه در زمینههاى توارث و نحوه اجراى بعضى از فرایض دینى، پدیدار گشته است.
اسماعیلیان فاطمى بینش ادوارى اسماعیلیان نخستین را درباره تاریخ مذهبى بشر حفظ كردند، ولى به علت آنكه فاطمیان مدعى امامت بودند، به تدریج تغییراتى در نظریه اسلاف خود در زمینه امامت پدید آوردند. به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاریخ، یعنى دوره اسلام، شمار امامان آن دوره را مورد تجدیدنظر قرار دادند، به طورى كه تداوم نامحدود در امامت و وجود بیش از 7 امام در دوره اسلام امكانپذیر گردد. اسماعیلیان فاطمى معتقد بودند كه در آخرالزمان یكى از امامان اسماعیلى از اعقاب محمد بن اسماعیل و مستنصر فاطمى به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرین دوره تاریخ بشر خواهد بود همانطور كه پیشتر یاد شد، داعى نسفى مبتكر نوعى جهان شناسى نوافلاطونى ـ اسماعیلى (قرمطى) بود این جهان شناسى بعدا توسط ابو یعقوب سجستانى تكامل یافت و از قرن 4 ق/10 م مورد پذیرش تمام گروههاى قرمطى سرزمینهاى شرقى واقع شد. در این جهان شناسى نوافلاطونىـاسماعیلى، پروردگار كه هستى بخش عالم و مبدع همه چیزهاست، متعالى و ناشناختنى است. موضع كلامى درباره صفات الهى در اینجا ضد تشبیهى و ضد تعطیلى بوده است.
فلسفه نوافلاطونى در رسائل اخوان الصفا نیز به وضوح انعكاس یافته است. ارتباط گروه مؤلفان موسوم به اخوان الصفا (ه م) و مجموعه 52 رساله معروف آنها با نهضت اسماعیلیه اكنون دیگر قابل تردید نیست، اگر چه ماهیت خاص این ارتباط هنوز مبهم مانده است. جهان شناسى اخوان الصفا نیز همانند نظامهاى نسفى و دیگر داعیان قرمطى آن زمان، مبتنى بر فلسفه نو افلاطونى بوده است. رسائل اخوان الصفا هیچ گونه تأثیرى بر ادبیات دوره فاطمى بر جا نگذاشت و مؤلفان اسماعیلى آن دوره نیز اشارهاى به این اثر عظیم ندارند؛ ولى از حدود دو قرن بعد از زمان تألیف، این رسائل اهمیت ویژهاى در آثار اسماعیلیان طیبى در یمن پیدا كرد.
آغاز افتراقات و پایان خلافت فاطمى: پس از مرگ خلیفه مستنصر، افضل پسر بدر الجمالى كه در مقام وزارت، اقتدارى تمام داشت، توانست به قصد مستحكم ساختن موقعیت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را كه نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم كند و در عوض جوانترین برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب المستعلى بالله جایگزین وى سازد. افضل به سرعت مقامات عالى رتبه دولت و دعوت فاطمیان را وادار كرد تا با مستعلى بیعت كنند و او را به جانشینى مستنصر بشناسند. این اقدام بىسابقه، نهضت اسماعیلیه را با بحران شدیدى مواجه ساخت و اسماعیلیان كه تا آن زمان نهضت واحدى را تشكیل مىدادند، به زودى به دو شاخه اصلى مستعلویه و نزاریه منقسم شدند. در اواخر سال 488 ق نزار همراه یكى از پسرانش به دستور مستعلى در زندان به قتل رسید.
افتراق در جماعت اسماعیلیه به دو شاخه كه از همان ابتدا رقباى متخاصم یكدیگر شدند، به تضعیف كلى و غیر قابل جبران دعوت اسماعیلیه انجامید. اكثر اسماعیلیان مصر و تمامى جماعت اسماعیلى یمن و گجرات و بسیارى از اسماعیلیان شام امامت مستعلى را پذیرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعیلیان شام و تمامى اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالا بدخشان و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمین امام خود و جانشین به حق پدرش قبول كردند. در قرون بعدى، مستعلویان و نزاریان به ترتیب در قسمتهاى غربى و شرقى دنیاى اسلام به بسط دعوتهاى مستقل خود پرداختند و مسیرهاى مذهبىـسیاسى كاملا مجزایى را طى كردند. در این میان، اكثر اسماعیلیان در مصر و بسیارى در شام و تمامى جماعت اسماعیلى در یمن مستعلى را به جانشینى مستنصر قبول كرده بودند.
با قتل جانشین مستعلى، الآمر باحكام الله در 524 ق مستعلویان با بحران جدیدى مواجه شدند كه منجر به انشعاب مستعلویه به دو شاخه حافظیه و طیبیه گردید. آمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندى به نام طیب شده بود كه تنها پسر او بوده است، اما در وقایع پس از مرگ آمر، عملا نامى از طیب در میان نیست. عموزاده آمر، ابو المیمون عبدالمجید كه عضو ارشد خانواده فاطمیان، و مدعى قدرت بود، پس از یك سال كشمكش با مخالفان، بر مسند حكومت قرار گرفت. او كه ابتدا با عنوان ولیعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در ربیع الآخر 526، مدعى خلافت و امامت شد و لقب الحافظ لدین الله را براى خود برگزید. امامت حافظ مورد تأیید رسمى مركز دعوت مستعلویه در قاهره قرار گرفت و اكثر اسماعیلیان مستعلوى در مصر و شام، و گروهى از مستعلویان یمن كه حافظ و جانشینانش را به عنوان امامان خود شناختند، با نامهاى حافظیه و مجیدیه اشتهار یافتند. از طرف دیگر، گروههایى از مستعلویان مصر و شام، و شمار كثیرى از مستعلویان یمن ادعاهاى حافظ را باطل دانستند و امامت طیب را پذیرفتند كه ابتدا با نام آمریه، و پس از تأسیس دعوت مستقل طیبى در یمن، به طیبیه شهرت یافتند.
اسماعیلیه پس از افتراق نزارى ـ مستعلوى
دعوت ناپایدار مستعلوىـحافظى: سلسله فاطمیان رسما در محرم 567/سپتامبر 1171 به دست صلاح الدین ایوبى، منقرض شد و صلاح الدین بىدرنگ مذهب اهل سنت را به مصر بازگردانید؛ وى اسماعیلیان آن دیار را سخت قلع و قمع كرد و تشكیلات مركزى دعوت حافظى برچیده شد و عاضد آخرین خلیفه فاطمى نیز چند روز پس از شكست، در پى بیمارى كوتاهى درگذشت. تا حدود یك قرن پس از مرگ او، شمارى از اخلاف وى مدعى امامت حافظیه بودند و هر چند گاه یك بار حركت و شورشى را در مصر سامان مىدادند؛ ولى از آن پس بساط مذهب اسماعیلیه و سازمان پنهان دعوت آن كلا از مصر برچیده شد و در همان زمان، در شام نیز اثرى از اسماعیلیان حافظى یافت نمىشد. دعوت حافظیه در یمن نیز پیروانى پیدا كرده، و براى مدتى از حمایت رسمى بعضى از حكام و امراى محلى آن گوشه از جنوب عربستان، خاصه بنىزریع و همدانیان برخوردار شده بود، ولى با انقراض این حكومتها در یمن و با ظهور صلاح الدین ایوبى، دعوت حافظیه و پیروانش در آن دیار نیز دوامى نیافت.
در هند به نظر نمىرسد كه حافظیان هرگز توانسته بوده باشند پایگاهى به دست آورند و مستعلویان هند كه با صلیحیون روابط نزدیك خود را حفظ كرده بودند، مانند آنها، كلا به جناح طیبى دعوت مستعلویه پیوسته بودند. با توجه به از بین رفتن كامل جماعت حافظى در بلاد اسلامى، از آثار اسماعیلیان مستعلوىـحافظى هیچگونه نمونهاى بر جاى نمانده است.
پایگیرى و دوام دعوت مستعلوى ـ طیبى:
دعوت مستعلوىـطیبى پایگاه اصلى و همیشگى خود را در یمن و سپس در شبه قاره هندوستان پیدا كرد. به هنگام انشعاب حافظىـطیبى در دعوت مستعلویه پس از مرگ آمر، ملكه سیده كه زمام امور دولت صلیحى در یمن به دست داشت، اسماعیلیان مستعلوىـطیبى معتقدند كه امامت آنها در اعقاب طیب كه همچنان در استتار ماندهاند، تداوم یافته است و سرانجام، در پایان دوره فعلى ستر در تاریخ مذهبى بشر، یكى از همین امامان ظهور خواهد كرد و آغازگر دوره كشف خواهد گردید.
در زمینه اصول عقاید و تفكر، مستعلویان طیبى ادامه دهنده تعالیم و سنن اسماعیلیان فاطمى بودهاند. براى ظاهر و باطن دین و احكام شرعى اهمیت یكسانى قائل بودهاند، ولى طیبیان اصلاحاتى نیز در تعالیم مذهبىـفلسفى خود وارد نمودند كه به نظام حقایق آنها ویژگیهاى خاصى مىبخشید. از هنگام ورود نخستین داعیان اسماعیلى به گجرات جماعت اسماعیلى در غرب شبه قاره هند به تدریج گسترش یافت و این جماعت از هندیان اسماعیلى كه عمدتا اصل و نسب بومى داشتند، به زودى با نام «بهره» شهرت یافتند.
جماعت طیبى خود از انشعابات فرقهاى مصون نماند و با مرگ داعى مطلق داوود بن عجب شاه، مستعلویان طیبى بر سر جانشینى وى اختلاف پیدا كردند و به دو شاخه داوودیه و سلیمانیه منشعب شدند. اكنون كل جمعیت داوودى جهان در حدود نیم میلیون نفر است كه چهار پنجم آنها در هندوستان سكنى دارند. جمعیت سلیمانیان در یمن نیز، در حال حاضر حدود 70 هزار نفر است كه عمدتا در نواحى شمالى، خاصه حراز و مرز عربستان سعودى ، متمركز هستند. گروههاى كوچكى از بهرههاى سلیمانى نیز در هندوستان، خاصه شهرهاى بمبئى، بروده، احمدآباد و حیدرآباد یافت مىشوند.
نزاریه در دوره الموت:
در دوره 171 ساله الموت، اسماعیلیان نزارى توانستند با رهبریهاى اولیه حسن صباح، دعوت مستقل خود را كه دیگر هیچگونه ارتباطى با قاهره و حكومت فاطمى و دعوت مستعلویه نداشت، بنیان گذارى كنند و در نواحى مختلف، خاصه ایران و عراق و شام، بسط دهند. در زمینه تفكر و نظام نظرى، نزاریان كمتر از مستعلویان ادامه دهنده سنن و تفكر اسماعیلیان فاطمى بودند . در واقع، اسماعیلیان نزارى ایران كه از فارسى به عنوان زبان مذهبى خود نیز استفاده مىكردند، رفته رفته با آثار دوره فاطمى بیگانه شدند. به رغم فشارها و حملات ممتد سلجوقیان به قلاع و پایگاههاى نزاریان، دعوت نزاریه با موفقیت كم و بیش در شهرها و نواحى كوهستانى ایران اشاعه مىگردید و دامنه نفوذ آن گاه تا اصفهان، مقر حكومت سلجوقیان گسترش مىیافت. حسن صباح كه مؤسس دولت و دعوت مستقل نزاریه بود و سیاستها و شیوههاى كلى مبارزاتى نزاریان را شخصا طراحى مىكرد، متفكر برجستهاى نیز بود و آثار مهمى در زمینه تعالیم این شاخه از اسماعیلیه تألیف كرده بود. حسن صباح خود رسالهاى به زبان فارسى به نام فصول اربعه تألیف كرده بود كه اكنون نایاب است.
نزاریه پس از سقوط الموت: امامت و كل جماعت اسماعیلیان نزارى در ایران به دست مغولان منهدم نگردید؛ بلكه گروههاى پراكندهاى از نزاریه همچنان در دیلم و قهستان باقى ماندند و شمار بسیارى از نزاریان خراسانى كه از تیغ مغول رهایى یافته بودند، نیز به نواحى مجاور در افغانستان و سند مهاجرت كردند. جماعت نزاریه براى حفظ بقاى خود مجبور بوده است تا به شدیدترین وجهى تقیه كند و به تدریج هویت واقعى خود را در پوشش ظاهرى تصوف كتمان نماید . با مرگ شمس الدین محمد، بیست و هشتمین امام نزارى كه در حدود 710 ق اتفاق افتاد، اولین انشعاب در جماعت نزاریه پدیدار گشت. مؤمن شاه و قاسم شاه، فرزندان شمس الدین محمد بر سر جانشینى پدر اختلاف پیدا كردند و امامت هر یك از آنها مورد پذیرش گروههایى از نزاریان قرار گرفت و در نتیجه جماعت نزاریه به دو شاخه مؤمن شاهى (یا محمد شاهى) و قاسم شاهى منقسم گردید.
اكنون جماعت چند میلیونى اسماعیلیان نزارىـقاسم شاهى عمدتا در كشورهاى آسیایى، مانند هند، پاكستان، بنگلادش، چین (در یاركند و كاشغر) ، افغانستان، ایران، سوریه و تاجیكستان (خاصه بدخشان) ، و در كشورهاى افریقایى، خاصه كنیا و تانزانیا، به صورت اقلیتهاى كوچك مذهبى پراكنده هستند. در شبه قاره هند خوجههاى نزارى عمدتا در نواحى سند، كاچ ، گجرات و بمبئى زندگى مىكنند و گروههاى دیگرى از نزاریان قاسم شاهى در نواحى چیترال ، گلگیت و هونزا در شمال جامو و كشمیر، و شمال غرب پاكستان یافت مىشوند كه در منطقه با نام محلى مولایى شهرت دارند. افزون بر آن، از حدود سال 1970 م، شمار بسیارى از خوجههاى نزارى از هند و پاكستان و نیز افریقا به كشورهاى غربى، خاصه آمریكاى شمالى و انگلستان مهاجرت كردهاند در نتیجه، اسماعیلیان نزارى پیرو آقاخان اكنون متعلق به یك جامعه بین المللى و بسیار پراكنده با نژادها و زبانهاى مختلفند كه تنها از لحاظ اصول عقاید مذهبى و میراث تاریخى فرقهاى صاحب وجوه مشتركى هستند.
|
||||||||
|
لم و ستم و عدل و داد از عناوين برون ديني و فطري هستند. هر كس با توجه به عقل خود ميتواند اين عناوين را درك كند. عقل هر انساني قبح ظلم و مذمت ظالم را به سادگي درك ميكند. اما شبهه پراكني، به حدي كه فضاي سالم انديشه را تحت تأثير قرار دهد، ميتواند به توجيه قبائح منجر شود.
و آخرونَ مَرجَوْنَ لِاَمرالله، امّا یُعَذَّبُهُم و امّا یتوبُ علیهم و الله علیم حکیم[16]
چاپ نخست کتاب جریان شناسی فکری ایران معاصر به قلم حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه در سال 1388 شمسی و به همت موسسه حکمت نوین اسلامی منتشر شده است.
این کتاب می کوشد تا با معرفی، تبیین و تحلیل برخی از جریان های فکری معاصر ایران و به نقد کشیدن آنها فضایی را برای گفت وگوی آزاد فراهم آورد و همچنین طالبان آشنایی با دیدگاه های مختلف فکری را به آشنایی هر چند مختصر از این جریانات برساند.
جریان شناسی فکری ایران معاصر در 9 گفتار و در 404 صفحه به این مهم پرداخته که خلاصه ای از اهم مباحث مطرح شده در آن را می خوانید:
گفتار نخست:
گفتار نخست کتاب به بیان کلیات و گونه شناسی جریان ها و همچنین جریان شناسی های معاصر اختصاص دارد. دراین بخش مولف به بیان چرایی پرداختن به این جریان ها و همچنین اهم دیدگاه های آنان می پردازد. نویسنده مهم ترین مؤلفه در تقسیم بندی جریان های معاصر در کتاب خویش را دغدغه مدرنیته و رابطه آن با شرق و دین و همچنین علل عقب ماندگی جهان اسلام قرار می دهد و بر این اساس در گفتار های پیش رو به تبیین هشت جریان فکری معاصر در ایران می پردازد.
گفتار دوم: جریان عقلانیت اسلامی
جریان اصیلی که زمینه ساز پیروزی انقلاب اسلامی ایران شد و پس از آن توسعه یافت و جریان روشن فکری دینی سنتی و اجنهادی را ادامه داد. جریان عقلانیت اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) تحقق یافت و با رهبری مقام معظم رهبری، توسعه یافت.
اصول جریان عقلانیت اسلامی:
1- اصل خدامحوری
2- اصل رئالیسم معرفتی: دیدگاهی که بر اساس آن جهان به صورت مستقل از ذهن انسان وجود دارد و انسان از راه ادراک می تواند کیفیات و اشیائی را که جزئی از این جهان هستند درک کند.
3- عقلانیت مستقل:عقلانیت مستقل در حوزه نظر(بدیهیات عقل عملی) و در حوزه عمل (بدیهیات عقل عملی) و پذیرفتن اعتبار خرد ناب.
4- جامعیت اسلام: بر این اساس آموزه های پیامبر اسلام(ص) و قرآن و سنت پیشوایان دین در همه شؤون حیات انسانی،خواه دنیایی یا آخرتی، فردی یا اجتماعی، ظاهری یا باطنی حضور دارد.
5- میراث گذشته اسلامی و شیعی: فقه جواهری، حکمت صدرایی، کلام خواجه نصیر و یا عرفان ابن عربی نیز برای جریان عقلانیت اسلامی اهمیت داد.
6- دغدغه دین و مدرنیته: جریان عقلانیت اسلامی دغدغه کشف نسبت دین و مدرنیته یا ما و غرب را دارد و از این جهت در مقابل جریان هایی قرار می گیرد که چنین دغدغه ای را ندارند.
7- منطق فهم دین: ویژگی دیگر این جریان برخورداری از فهمی منطقی برای جلوگیری از تفسیر به رای در معارف دینی است. برخی ازاهم اصول منطق فهم دین در این جریان از این قرار است: قواعد زبان عربی، قواعد علوم قرآنی، کل نگری در روش تفسیری، تفکیک میان روش مدلول مطابقی و التزامی، تعیین اعتبار سندی روایت و....
8- علم و توسعه کوثری: اعتقاد به تولید و توسعه علم بومی، توسعه کوثری در برابر توسعه تکاثری و به عبارتی دیگر پیشرفت مبتنی بر عدالت و معنویت.
9- معنویت دینی: تاکید بر معنویت دینی جهت رشد و تعالی انسان از مهمترین ویژگی های این جریان است.
گفتار سوم: جریان سنتی
جریان شناسی روحانیت
جریان سنتی بیش از هر نهادی به نهاد روحانیت مرتبط است و این به معنای ترادف و یا ترابط این دو نیست بلکه تطبیق مصداقی این دو عنوان بر یکدیگر مطرح است.
چیستی و کارکرد روحانیت:
روحانیت عنوانی است که در حدود دو قرن اخیر به طلاب علوم دینی اطلاق می شود که در گذشته بیشتر با عنوان عالم دینی، ملا و آخوند شناخته می شده است. درباره کارکرد روحانیت می توان به این موارد اشاره کرد: 1- شناخت و فهم دین از طریق منایع دینی 2- حفظ و پاسداری از معارف اسلامی 3- ترویج و تبلیغ معارف اسلامی 4- پیگیری و رهبری در اجرای احکام و شعایر دینی در جامعه.
گونه شناسی روحانیت
الف- نسبت روحانیت و مدرنیته: با در نظر گرفتن این نکته سه دسته از روحانیون رخ می نمایند: 1- دسته سنتی حداکثری که شناخت دقیقی از مدرنیته ندارد و تاکید حداکثری بر حفظ میراث گذشتگان دارد در معاصران مانند: آیات خویی، وحید خراسانی، مامقانی و شیخ جواد تبریزی 2- دسته سنتی نواندیش شامل روحانیونی که هم با آموزه ها، میراث گذشته و علوم سنتی و هم با دنیای مدرنیته و دستاوردهای آن آشنایی داشته و به دنبال حل پرسش های نوین در مسائل مختلفند. از چهره های شاخص این جریان می توان به امام خمینی(ره) و پس از ایشان علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید صدر و آیات خامنه ای، مکارم شیرازی، سبحانی، جوادی آملی، مصباح یزدی و..... اشاره کرد. 3- دسته نواندیش حداکثری که بر این باور است که باید زندگی بشر بر اساس عقل مدرن بچرخد و سنت دینی بازسازی و بسیاری از آموزه های آن کنار زده شود. شخصیت هایی مانند آقایان صالحی نجف آبادی و هاشمی رفسنجانی در این گروه می گنجند.
ب- نسبت روحانیت و سیاست: روحانیت در این نسبت به دو گروه ایجابی و سلبی تقسیم می شود که هر یک نیز به سنتی و نو اندیش تقسیم می شوند. روحانیت ایجابی نواندیش مانند امام خمینی(ره)، روحانیت ایجابی سنتی مانند آیت الله بهجت(ره)، روحانیت سلبی سنتی مانند آیت الله یعسوب الدین جویباری و روحانیت سلبی نواندیش مانند دکتر مهدی حائری یزدی.
آسیب شناسی جریان سنتی
1- اصالت دادن به کارکردهای موقعیتی: کارکرد روحانیت یکی ذاتی است که همان هدایت مردم است و دیگری موقعیتی است که بسته به جایگاه روحانی در جامعه و مسئولیت ها و مشاغل وی تعریف می شود. آسیبی که در این جا رخ می دهد مقدم دانستن کارکرد موقعیتی و به دست فراموشی سپردن کارکرد ذاتی از سوی برخی روحانیون است.
2- عدم تعیین مؤلفه های دین شناسی سنتی: با وجود کثرت جریان های دین پژوهی سنتی، مؤلفه ها و وجوه امتیاز و اشتراک هر یک بیان نشده است. برای نمونه می توان به دو جریان مکتب تفکیک و حکمت متعالیه اشاره کرد که با این که هر دو در دین شناسی سنتی می گنجند ولی در روش ها و مبانی و باورها با یکدیگر مختلفند.
3- فقدان فلسفه های علوم اسلامی: مطالعات و تحقیقات دین پژوهی سنتی عمدتا به صورت تک نگرشی و گزینشی انجام می پذیرد و فاقد یک نگاه جامع نگرانه است. حال آن که برای تحول بنیادین در علوم اسلامی باید فلسفه های مضاف به این علوم یعنی فلسفه علم فقه، فلسفه علم اخلاق، فلسفه علم حدیث و غیره تدوین شود.
4- روش شناسی دین پژوهی سنتی: یکی از آسیب های وارد بر دین شناسی سنتی، فقدان روش شناسی علوم اسلامی است.
5- فقه محوری به جای دین محوری: اسلام جامع احکام، اخلاق و عقاید است، لکن متاسفانه رویکرد انحصاری به علم فقه در حوزه ها باعث عدم توجه و یا توجه کمتر به دیگر علوم دینی شده است.
6- تجمد گرایی در ساختار علوم اسلامی: تجمد و اصرار بر شکل و ساختار علوم اسلامی با این که نیازها و سوال ها تغییر کرده همچنان باقی است. برای مثال با تغییر بسیاری از موضوعات، رساله های عملیه همچنان به شکل سابق منتشر می شود که بسیاری از سوالات مکلفان در آن یافت نمی شود و همچنین برخی از مسائل غیر مبتلا به در آن وجود دارد.
7- ابهام و اجمال گویی در مفاهیم دینی: به کارگیری واژگان و اصطلاحات فراوان، گسترده، مبهم و مجمل در مباحث دین شناسی و کلام از جمله آسیب های رویکرد سنتی است.
آسیب های رفتاری جریان سنتی:
1- نداشتن برنامه جامع علمی آموزشی و پژوهشی و تبلیغی برای حوزه های علمیه در کنار عدم مدیریت منسجم و آینده نگر حوزه های علمیه باعث از دست رفتن فرصت ها و عقب افتادگی حوزه از جامعه می شود.
2- نبود ضابطه در سیستم مالی حوزه (وجوهات شرعیه) از آسیب های رفتاری این جریان به شمار می آید.
3- آسیب دیگر حوزه های علمیه این است که برخی از طلاب به جای آن طبیب دوار بطبه باشند منتظرند تا مردم به آنها مراجعه کرده و سپس به حل مشکلات بپردازند.
4- عدم توجه برخی از روحانیون به خانواده و ارج نهادن برای همسر و اهتمام به تربیت فرزندان باعث بازخوردهایی منفی در جامعه می شود. 5- بی توجهی به مسائل فرهنگی کشور و به ویژه صداوسیما از دیگر آسیب های روحانیت محسوب می شود.
بی توجهی به تحول در حوزه های علمیه: یکی از مهم ترین آسیب های جریان سنتی، عقب ماندگی از پاسخ گویی به نیازهای دنیای معاصر است. حوزه های علمیه باید به زبان های دنیا آشنا شوند و با زبان زمان به شبهات پاسخ گویند.
گفتار چهارم: جریان مکتب تفکیک
دیدگاه دوره اول مکتب تفکیک:
دوره نخست مکتب تفکیک به موسسان و متقدمان این مکتب برمی گردد، یعنی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شیخ محمود حلبی که نسبت فلسفه و اسلام را متباین دانسته اند. برخی از اهم دیدگاه های دوره اول مکتب تفکیک بدین شرح است:
1- مقصود از عقل، عبارت از نور صریح و خارج از حقیقت انسان و معلوم و معقولات است.
2- یقین و قطع منطقی تنها افاده کننده علم حصولی است.
3- روش برهانی برای معرفت الاهی ناتمام است.
4- گفتمان فلسفه و عرفان خلاف اسلام اصیل است.
5- یکی از روش های کسب معرفت فطرت است.
6- معرفت حسی یکی دیگر از روش های معتبر نزد تفکیکیان است.
7- قطع و یقین حجیت ندارد مگر این که از طریق کتاب و سنت باشد.
8- اهل تفکیک عقل فطری را جایگزین عقل فلسفی می دانند.
دیدگاه دوره دوم مکتب تفکیک:
دوره دوم مکتب تفکیک را مرحوم آقا مجتبی قزوینی و میرزا جواد آقای تهرانی رهبری کردند و با استاد حکیمی معرفی شد:
1- هدف از این مکتب، خالص ماندن شناخت های قرآنی و سره فهمی معارف اسلامی است.
2- طرفداران این دوره تباین و تناقض میان دین و فلسفه و عرفان را نمی پذیرند.
3- در تبیین نظریه خود به جریان های سه گانه وحی(دین و قرآن) عقل(فلسفه و برهان) و کشف(ریاضت و عرفان) نظر می کنند.
4- در این دوره منکر واقعیتی به نام فلسفه اسلامی و یا عرفان اسلامی نیستند.
5- منابع دین شناسی نزد مکتب تفکیک، استناد و تعقل است.
6- توان عقل محدود است و تعقل منحصر در روش های فلسفی نیست.
آسیب شناسی دو دوره نخست مکتب تفکیک:
1- جداسازی فلسفه و عرفان از آموزه های وحیانی تنها سخن تفکیکیان نیست. بلکه متفکران دینی نیز در طول تاریخ بر خلوص معرفت دینی و پرهیز از تاویل گرایی تاکید داشته اند.
2- تفکیکیان در عین همراهی با عقل به مخالفت با عقل فلسفی پرداخته اند ولی تبیین نمی کنند چه تفاوتی میان این دو مدل عقلی وجود دارد.
3- حیثیت سلبی مکتب تفکیک از حیثیت اثباتی آن بیشتر است و فرایند فهم دین را به صورت دقیق مشخص نمی کند.
4- مکتب تفکیک در مقابل مکتب تقریب قرار دارد که بر این باور است که دستاوردهای وحی و شهود و عقل با یکدیگر سازگار و هماهنگ اند.
5- یکی از نقدهای تفکیکیان به فلاسفه تفاوت آرای آنان با یکدیگر است در حالی که تشتت در آرا در خود تفکیکیان بسیار بیشتر است.
6- این طایفه پیش از ورود به شریعت و بدون بهره گیری از عقل مستقل چگونه تشخیص می دهند به معرفت صحیحی دست یافته اند.
7- تفکیکیان به تبیین مفاهیم کلیدی خود مانند: فطرت، عقل و علم نپرداخته اند.
دیدگاه دوره سوم تفکیک:
استاد سیدان را باید آغارگر این دوره دانست. برخی از اعتقادات وی بدین شرح است:
1 عقل عبارت است از ما به الادراک.
2- مکتب تفکیک مکتب جداسازی مطالب وحیانی از افکار بشری است.
3- مکتب تفکیک در مقام تعریف عقل و وحی با فلسفه اختلافی ندارد.
4- مساله تاویل البطن در ارتباط با آیات شریفه قرآن امری قابل بررسی است.
5- اختلافات فقها را نباید با اختلافات فلاسفه مقایسه کرد. زیرا فلاسفه ادعای رسیدن به واقع دارند و فقها در جهت کشف حکم حرکت می کنند حال مصاب باشند یا مخطی.
آسیب شناسی دوره سوم:
1- در صورت کوتاهی نکردن در فرایند وحی شناسی یا روش شناسی منطقی باید چاره ای اندیشید زیرا اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است.
2- استاد سیدان در گفته ها و نوشته های خود از عقل صریح دفاع می کند اما منظور از عقل صریح را بیان نمی کند.
3- همه به امکان خطای عقل اذعان دارند اما از این امکان نمی توان به شکاکیت فلسفی یا دینی رسید.
4- چگونه ممکن است بدن هیچ پیش فرضی به فهم متون دینی دست یافت تا بتوان قائل به نفی مطلق علوم بشری شد.
5- ادعای تطابق عقل به معنای مابه الادراک به وحی معنا ندارد.
6- ابهام واژگان کلیدی مکتب تفکیک از دیگر آسیب های دوره سوم این مکتب است.
7- قائل شدن به دوگانگی عقل و نفس می تواند پیامدهای ناصوابی داشته باشد. مانند غیر حقیقی دانستن خطابات قرآنی.
گفتار پنجم: جریان تجددستیزی سنتی
جریانی است که به تعارض دین و مدرنیته یا شرق و غرب معتقد است و یکپارچه به نقد غرب طاغوتی می پردازد و همه دستاوردهای فلسفی و علمی فرهنگی غرب را مذموم و خطرناک می شمارد. این جریان با دو رهیافت گوناگون به دو گروه تجددستیزی هایدگری و تجددستیزی سنتی انشعاب می یابد. گروه تجدد ستیزی سنتی را به صورت نانوشته می توان در بخشی از جریان سنتی یافت. عده ای از متدینان تبریزی که به طالقان مهاجرت کردند نیز به همین گفتمان گرایش داشته و زندگی ساده و بدون بهره گیری از دستاوردهای تکنولوژی پشت سر می گذرانند. همچنین آقای مهدی نصیری نیز در کتاب هایش به ترویج این دیدگاه و تعارض ماهوی دین اسلام و علوم جدید و تکنولوژی پرداخته است.
آسیب شناسی تجدد ستیزی سنتی: این دیدگاه هم با استفاده از آیات و روایات و هم با رجوع به عقل مردود است. بنابر روایت شریفه العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان تعقل و شناخت آیات الهی و موجودات لازمه سعادت انسان است. از سوی دیگر از کجا این مبنا به دست می آید که همه علوم غربی نادرست است. یکسان انگاری عقل خود بنیاد فلسفه اسلامی با فلسفه های غرب هم ناتمام است.
گفتار ششم: جریان تجدد ستیزی فلسفی
الف – سید فخر الدین شادمان
دکتر شادمان شاید نخستین کسی باشد که به نقد تئوریک غرب پرداخت. وی علی رغم تحصیل در فرانسه و انگلیس و برعهده گرفتن پست های وزارتی در ایران با چاپ آثاری همچون: تسخیر تمدن فرهنگی، تاریکی و روشنایی و تراژدی فرهنگ به معرفی و نقد تمدنی غرب به صورت حداقلی پرداخت. هر چند دغدغه شادمان رابطه دین و مدرنیته نبود لکن اعتقاد وی بر این بود که اصلاح حوزه های علمیه مبدا تحولات عظیم و موثر در وضعیت اجتماعی ایران است. شادمان را به جهت هشدارهایش باید ستود لکن به جهت نداشتن رویکرد جامع نگرانه به به علل عقب ماندگی مسلمانان به ویژه ایرانیان و ستایش فراوان اش نسبت به شاهنشاهی باید سرزنش کرد.
ب – سید احمد فردید
دکتر فردید متولد 1291 دومین شخصیت تجدد ستیز و غرب ستیز در ایران معاصر به شمار می آید که با رویکرد حداکثری به این مقوله پرداخت. درباره وی دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. دیدگاه هایی که گاه او را دارای ذهن روان پریش و طرفدار خشونت معرفی کرده و در مقابل دیگرانی که او را آغاز گر فلسفه در ایران نامیده اند.
در میان متاثرین از فردید می توان به جلال آل احمد در حوزه ادبیات و سید مرتضی آوینی در حوزه هنر اشاره کرد. فردید به نقد جریان راست به نمایندگی کارل پوپر می پردازد و با طاغوت خواندن هر جریان موافق با وضع موجود به دفاع از امام خمینی و انقلاب اسلامی و زمینه سازی آن برای قیام امام عصر(ع) می پردازد. شیفتگی فردید نسبت به هایدگر آلمانی باعث شد وی در سال 1330 به عنوان مهمترین شارح هایدگر در ایران معرفی شود.
فردید از سویی دیگر مخالف دین پژوهی فلسفی با رویکرد مشایی و حکمت متعالیه بود و غرب زدگی معاصر را تابع غرب زدگی یونانی می داند و فلاسفه مسلمان مانند ابن سینا و ملاصدرا را مردود می داند. علم الاسماء تاریخی از دیدگاه های فردید است که با این مبنا هر موجودی را مظهر اسمی و انسان را مظهر تام اسماء الاهی می شمارد. و وی بر ضرورت توجه تاریخی به این موضوع در بررسی فلسفه، تاریخ و حکمت تاکید دارد.
فردید سه ادعای کلان هستی شناختی و معرفت شناختی و اسم شناختی مطرح می کند. در مباحث هستی شناختی به غیریت وجود با موجود فتوا می دهد و بر این اساس فلسفه غرب و حتی فلسفه اسلامی را به چالش می طلبد. در بحث معرفت شناسی به اعتقاد فردید تصورات در منطق ارسطویی به جنس و فصل و سپس به اجناس عالیه بسیط منتهی می شوند که تعریف ناپذیرند و به تبع هیچ مفهوم و تصوری قابل تعریف نیست و ماهیات تنها از طریق علم حضوری معلوم می گردد. در باب اسم شناسی نیز بیان شد به علم الاسماء تاریخی معتقد است.
آسیب شناسی گفتمان فردید
برخی از اهم آسیب های گفتمان فردید عبارتند از:
- عدم تالیف نظام جامع فکری و بیان اصول و اندیشه ها
- فردید بیش از آن که یک فیلسوف ایجابی باشد یک فیلسوف سلبی است. فردید به مبارزه با بسیاری از فلاسفه و حکما پرداخته لکن به توصیف خود و آورده هایش نپرداخته.
- فردید به شرح هایدگر متاخر پرداخت که در واقع در بطن خود به احیای پست مدرنیسم که همان محصول مدرنیسم غربی است بر می گردد.
- نقدهای فردید بر ملاصدرا بسیار سطحی و ناشی از نداشتن اطلاعات کافی بود.
- فردید در صحنه سیاست رویکرد یکسانی نداشت در زمانی به حمایت از حکومت پهلوی و در گاهی دیگر حامی انقلاب اسلامی بود.
- مطالب فردید در باب تصورات، تصدیقات و علم حضوری فاقد دلیل و استدلال است.
- فردید در تفسیر علم الاسماء از ابن عربی و بهره برده لکن با تفسیر هگلی و مارکسیستی به بیان اسماء الاهی پرداخته است.
- گرچه فردید نسبت به غرب و مدرنیته دغدغه داشت ولی در خصوص رابطه دین و مدرنیته دغدغه جدی نداشت.
ج – جلال آل احمد
جلال یکی از شخصیت های ادبی جریان تجدد ستیزی است که از تحصیل در حوزه علمیه نجف تا فعالیت در حزب مارکسیست در کارنامه او وجود دارد. وی در دو اثرش غرب زدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران نقدهایی به جریان روشن فکری و غرب زدگان وارد ساخت. وی همچون هایدگر غرب را نوعی تفکر و غزب زدگی را بیماری مهمی می دانست که به زوال اصالت فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران می انجامد.
د – داریوش شایگان
دکتر شایگان به جریان سنت گرایی نزدیک تر است و او را شخصیت معتدل جریان تجدد ستیزی معرفی می کنند. وی به مطالعه در تمدن های شرقی مانند تمدن چینی و هندی پرداخت و نسبت به دین رویکرد حداقلی داشت. از شخصیت هایی مانند هایدگر، رنه گنون و هانری کربن تاثیر فراوانی پذیرفت. شایگان با روش فلسفی و اعتقاد به تمایز هستی شناسانه میان جوامع شرق و غرب به نقد تفکر فلسفه غرب پرداخت. وی برای بازگشت به میراث فرهنگی، شناخت دقیق تفکر فلسفی غرب را پیشنهاد می کند و ایران و اسلام، هند، چین و ژاپن را چهار کانون بزرگ آسیایی معرفی می کند.
ه – رضا داوری
دکتر رضا داوری اردکانی ازتجدد ستیزانی است که از فردید تاثیر پذیرفته و در تالیفاتش به غرب ستیزی پرداخته. بنا به نظر وی غرب تنها یک حقیقت سیاسی نیست، بلکه یک مجموعه و کلیت و جوهر واحدی است. داوری مشکل اساسی غرب را در این می داند که غرب به اندازه رشد علم و تکنولوژی در معنویت رشد نکرده است. وی این ادعا را هم دارد که باید در برابر غرب به ساختن هویت اسلامی پرداخت. اما گفتمان وی نیز جز نتیجه سلبی چیز دیگری به ارمغان نمی آورد.
گفتار هفتم: جریان فرهنگستان علوم اسلامی
فرهنگستان(آکادمی) علوم اسلامی به همت سید منیر الدین حسینی هاشمی تاسیس شد. دو عقیده از عقاید وی سبب شد تا از اندیشه عقلی و نقلی رایج در حوزه فاصله بگیرد:
1- اعتقاد به دین جامع
2- اعتقاد به کارآمدی دین
وی به این نتیجه رسید که همه علوم غربی پس از رنسانس مبتنی بر پیش فرض های غیر اسلامی است، لذا قابل استفاده نیستند. سید منیر در ابتدای انقلاب بیشتر به مباث اقتصادی پرداخت، ولی بعدها متوجه شد که اقتصاد تنها یک عرصه در این وادی است و باید به دنبال مساله مدل و سیستم اسلامی بود.
بر این اساس فرهنگستان به این مدل می رسد: در ابتدا باید فلسفه جامع که همان فلسفه چگونگی و عمل اسلامی است دست یابیم تا از خلال آن فلسفه روش ها(منطق روش) را بیابیم و روش توسعه را بر آن بنا کنیم. این روش توسعه که به مهندسی توسعه اسلامی منتهی می شود از 3 روش سامان یافته است:
1- روش استنباط
2- روش علوم
3- روش برنامه ریزی
فلسفه شدن در این منظر خود از سه متغیر به عنوان ارکان سود می برد:
1- وحدت و کثرت
2- زمان و مکان
3- اختیار و آگاهی.
اما به عنوان محور، به طرح اصالت فاعلیت می پردازند. این فلسفه معتقد است که هویت، تغیر، انسجام، وحدت و تمامی شوون مخلوقات بازگشت به تولی دارند و همه آنها تحت ولایت الاهی قرار می گیرند چه پذیرفته باشند و چه نپذیرفته باشند.
جهت داری علوم:
مبتنی بر مباحث پیشین همه علوم قابل تفکیک به اسلامی و غیر اسلامی با توجه به جهت آنهاست. برخی از دلایل جهت داری علوم عبارتند از:
1- انگیزه و دلیل تحقیق در علمی و گسترش آن، در جهت دهی به آن علم موثر است.
2- با توجه به پیش فرضی فلسفه برای علوم، فلسفه ها پوزیتیویستی بر علوم تاثیر می گذارد.
3- فرآیند پیدایش علم، فرآیندی اختیار پذیر است و کیفیت اختیار انسان در نوع فهمش و نسبت آن با تولی جاری در وجود می تواند درجات مختلفی از علم پدید آورد.
برخی آسیب های گفتمان فرهنگستان علوم اسلامی
- نخستین اشکال بر فلسفه شدن، نقصان آن است. به گونه ای که این فلسفه، نوعی فلسفه مضاف به واقعیت است. و در آن بحث از چگونگی و چرایی نشده حال آن که فلسفه نظری مقدم بر فلسفه عملی است.
- نفی اصالت وجود و ماهیت. فرهنگستان با نفی اصالت وجود و ماهیت، اصالت ربط را به جای آن می نشاند. حال آن که همه امور بالاخره یا از سنخ ماهیت و یا از سنخ وجودند و گریزی از این وجود ندارد.
- اگر کسی ادعا کند که دین در روش اثبات گزاره های تجربی نقش دارد و روش شناسی اثبات علوم دینی است، باید این مساله را نشان دهد و اثبات کند. حال آن که فرهنگستان این کار را نکرده است.
- ادله جهت داری علوم ناتمام است.
- فرهنگستان به جهت نداشتن اطلاعات کافی از فلسفه غرب و ناتوانی در نقد آن، خود را درگیر نقد حکمت متعالیه کرده و بدون این که بخواهد جوانان را با بریدن از فرهنگ اسلامی به دامن غرب نزدیک تر می کند.
گفتار هشتم: جریان سنت گرایی
رنه گنون فیلسوف فرانسوی (1951-1886) گفتمان سنت گرایی را پایه گذاری کرد. منظور از سنت در این گفتمان، سنت الاهی و ازلی و ابدی است که در تمامی وجود ساری و جاری است. سنت گرایی اسلامی همانند سایر جنبش های دینی واکنشی به مدرنیسم اروپاست که از درون سنت آن را نقد می کند و به تعارض دین و مدرنیته و هماهنگی دین و طبیعت فتوا می دهد.
شاخص ها و اصول گفتمان سنت گرایی بدین شرح است:
1- حکمت خالده به معنای تمایز ظاهر و باطن ادیان و کثرت ظاهری و وحدت باطنی آنها.
2- وحدت متعالی ادیان به معنای اعتقاد به اتحاد ادیان در اهداف نهای آنها. همه ادیان بزرگ و ماندگار در جهان سرچشمه الاهی دارند و علی رغم اختلافات ظاهری، باطنا واحدند و حکمت جاودان در همه آنها محقق است.
3- کثرت گرایی دینی با رویکرد هستی شناختی که همه ادیان را تجلیات الاهی می داند.
4- گرایش به عرفان و تصوف 5- انتقاد به غرب و دنیای مدرن 6- اعتقاد به علم و هنر قدسی در برابر علم و هنر مدرن
سید حسین نصر
سید حسین نصر را به جهت تالیفات گسترده اش در دفاع از این جریان در دهه هفتاد می توان نماینده فکری این گفتمان در ایران به شمار آورد.
اهم دیدگاه های دکتر نصر عبارتند از:
1- اعتقاد به سنت: سنت به اعتقاد نصر هدیه ای الاهی است که راه نجات بشر امروز بازگشت به آن است.
2- توجه به شریعت: دکتر نصر به صراحت از خاتمیت اسلام و لزوم تبعیت از احکام شرعیه سخن می گوید لکن در مقام عمل به جنبه های معنوی و عرفانی دین بیش از جنبه های سیاسی و اجتماعی آن اهمیت می دهد.
3- نظریه سلطنت دینی: یکی دیگر از دیدگاه های سنت گرایی نصر عبارت از پذیرش سلطنت است. وی علی رغم دیدگاه غالب علمای شیعه نظریه سلطنت را به عنوان مختار فقها پس از عدم قبول خلافت مطرح می کند.
4- نظریه وحدت ادیان: نظریه وحدت درونی و کثرت بیرونی ادیان در مدرسه نصر یک نظریه سنتی نه جدید و نه بدعت آمیز است. وی با بررسی ادیان مختلف به این نتیجه می رسد که یک کیان شناسی جاودان در همه ادیان تحقق دارد. نصر هر دینی را حقیقتی مطلق می داند ولی تجلیات و اشکال گوناگون آن را نسبی می داند.
5- کثرت گرایی دینی: نصر می گوید: ما از وحدت متعالی ادیان صحبت می کنیم و این وحدت را در عالمی ورای صورت می بینیم، در حالی که حقیقت ورای صورت در عالم صور و تعینات متجلی می شود و در آن عالم رنگ و کثرت به خود می گیرد بدون این که وحدت از بین برود در این عالم کثرت می توان از قرابت ادیان مختلف مانند اعضای یک خانواده سخن گفت مانند ادیان ابراهیمی و هندی و غیره.
6- علم مقدس: نصر علم را به دو شاخه سنتی و جدید تقسیم کرده و شاخه سنتی را مقدس می داند بدین جهت که در علوم سنتی امور صرفا انسانی همیشه حاشیه ای و امر مقدس کانونی است. اما در علوم نامقدس یا جدید امر نامقدس کانونی شده است.
7- مخالفت با مدرنیته: نصر با تمدن غرب به شدت مخالفت می کند و معتقد است: تمدن جدید با تمام پیشرفت هایش در تسخیر طبیعت به مشکل عظیمی یعنی فراموشی خویشتن گرفتار است.
8- مخالفت با روشنفکری: نصر اصالتی برای روشنفکران نیمه متجدد و مسلمان نمی بیند و آنها را تسلیم تفکر دین زدایی غرب جدید می شمارد که البته دانش عمیق به خود فرهنگ غربی هم ندارند.
گفتار نهم: جریان روشن فکری
روشن فکری پدیده ای غربی است و زاییده تحولات جدید فکری و فلسفی مغرب زمین بوده است و دستاورد آن به عنوان یک کالای معرفتی و اجتماعی وارد سرزمین های اسلامی شد. شاید بتوان سه دهه قرن هفدهم تا آغاز قرن نوزدهم را شروع این دوران دانست. فلسفه روشنگری در غرب، روش شناختی فیزیک نیوتونی را می پذیرد. بر این اساس شالوده فلسفه روشنگری سده هجدهم بینش این جهانی از زندگی است.
اصول و مبانی عصر روشنگری:
1- طبیعت همچون یک مکانیسم جبری: طبیعت دستگاهی بی جان است و همه رخنه های علمی تنها با توصیف و تبیین علمی باید پر شوند نه استمداد از نیرویی غیبی.
2- خدا همچون فرضیه ای قابل بحث: این نظریه خود از سه مرحله برخوردار است: الف- شریعت عقل و وحی دو طریقه علی البدل هستند که هر دو به حقایق بنیادی یگانه ای منتهی می شوند. ب- الاهیات طبیعی جانشینی برای وحی تلقی می شود (دئیسم). ج- فقط طبیعت سزاوار پرستش است.
3- انسان موجودی که به مدد عقل کمال پذیر است: متفکران عصر روشنگری از توانایی عقل، نه فقط در حوزه علم و دین بلکه در همه شؤون حیات انسانی، مطمئن بودند.
روشن فکری در ایران
پیش از پرداختن به روشن فکری در ایران بیان این نکته ضرورت دارد که روشن فکری در ایران را باید حاصل برخورد با غرب و شنیدن تجربه های غربیان از روشن فکری دانست. بنابراین روشن فکر ایرانی محصول کاملی از غرب نیست، بلکه محصول داد و ستد سنت با مدرنیته غربی است. یکی از مفاهیمی که در روشن فکری مطرح می شود، مفهوم از خود بیگانگی است. که شاید بتوان به نحوی آن را نزدیک به غربزدگی دانست. در میان متفکران ایرانی دیدگاه های متفاوتی درباره روشن فکران وجود دارد. جلال آل احمد از معایب و خیانت های روشن فکران می گوید و شریعتی با رویکرد مثبت به زوایای روشن فکری می نگرد.
روشن فکری در غرب به صورت کلیسا ستیزی یا الحاد پدیدار گشت و کشورهای اسلامی نیز با نفی دین داری به سراغ تجدد رفتند. اما نمی توان گفت که الحاد و بی دینی لازمه غیر قابل انفکاک روشن فکری است.
گونه شناسی روشن فکری ایرانی
گونه شناسی نخست:
شاید بتوان شکست نظامی ایران از روس و اعزام دانشجویان به فرنگ در زمان عباس میرزا و تاسیس دارالفنون در سال 1268 زمان ظهور این پدیده دانست. در این زمان سه گروه از روشن فکران شکل گرفتند: الف- روشن فکران آتئیست که اعتقادی به دین نداشتند. ب- روشن فکران سکولار که به حضور دین در عرصه های اجتماعی قائل نبودند ج- روشن فکران دین دار که خود به دو گروه تقسیم شدند. گروه نخست که در راس آن سید جمال الدین اسد آبادی حضور داشت و معتقد به حفظ ارزش های اسلامی و استفاده از مواهب تکنولوژی جدید غرب بود و گروهی که تنها بر رهیافت سنتی تکیه داشت و هرگونه الگوگیری از غرب را محکوم می کرد.
گونه شناسی دوم:
برخی از نویسندگان با رویکرد تاریخی به هفت گونه روشن فکری دینی اشاره کرده اند:
دوره اول: دوره تفسیر و انطباق فرهنگی از سده سیزدهم تا مشروطه که شاخص ترین آن سید جمال است.
دوره دوم: دوره پهلوی اول و اوایل پهلوی دوم با رویکرد ایران باستانی.
دوره سوم: معطوف به دهه 40 و 50 مکتب گرایی و روشن فکری ایدئولوژیک با محوریت دکتر شریعتی.
دوره چهارم: انقلاب اسلامی و حاکمیت سنت گرایی.
دوره پنجم: پس از انقلاب و با فاصله گرفتن روشن فکرانی چون بازرگانریا، سحابی، پیمان و دبگران از سنت گرایان.
دوره ششم: روشن فکری دینی با نمایندگی سروش با روند اعتزال و با رویکرد معرفت شناسانه دنبال شد.
گونه شناسی سوم:
روشن فکری با هدف زیر سوال بردن دین و احکام خدا و عالمان دین به وجود آمد. پس اولین گونه آن با غرب زدگی در ایران پدید آمد. میرزا آقاخان کرمانی، آخوند زاده از پیشگامان این گروه اند. تشکیل فراماسونری در ایران و پیگیری وظایفشان در دوره مشروطیت و همچنین حمله به علمای مخالف استعمار و از سویی همراهی با حکومت رضا پهلوی از جمله فعالیتهای این روشن فکران است.
گونه شناسی چهارم:
اگر بخواهیم با توجه به گرایش های دین شناسانه معاصر به گونه دیگری از روشن فکری دست یازیم می توان به این گونه ها اشاره کرد:
1- دین شناسی علم گرایانه
2- دین شناسی ایدئولوژیک گرایانه التقاطی
3- دین شناسی ایدئولوژیک گرایانه غیر التقاطی
4- دین شناسی تجدد ستیزانه
5- دین شناسی ایدئولوژیک ستیزانه
روشن فکری لیبرال در ایران
همان طور که مطرح شد، روشن فکری از تعریفی مستقل و جامع برخوردار نیست و دین گرایان تا ملحدان را در خود جای می دهد. اما مدلی از روشن فکری که به تقابل علیه اسلام پرداخت، روشن فکری لیبرال است که شایسته است مورد مداقه قرار گیرد.
جریان روشن فکری لیبرال متقدم
شخصیت های متعددی در دوره متقدم به عنوان منور الفکر فعالیت می کردند که برخی از آنها عبارتند از :
1- میرزا فتح علی آخوند زاده: وی متولد آذربایجان بود و چهل و سه سال در دستگاه تزار روسیه خدمت کرد. وی با ملکم خان آشنا شد و با هم به دغدغه های روشن فکری پرداختند. از اهم آرای وی است: اعتقاد به نفی حقوق الاهی و جایگزینی حق الناس، انکار معجزات و وحی، اصالت دادن به دنیای مدرنیته.
2- میرزا یوسف خان مستشار الدوله: در دوران قاجار می زیست و در سمت منشی کنسول گری انگلیس در تبریز خدمت می کرد. وی کتابی به نام یک کلمه دارد که مقصود وی از آن قانون به معنای غربی است.
3- میرزا حسین خان قزوینی: ملقب به مشیرالدوله و سپهسالار اعظم بود. در سال 1288 از سوی ناصرالدین شاه به صدارت اعظم انتخاب شد. او با انتشار چهار روزنامه مریخ، وطن، وقایع عدلیه و نظامی توانست اندیشه های غربی را رواج دهد.
4- میرزا ملکم خان ناظم الدوله: ملقب به پرنس از پدرارمنی تازه مسلمان شده در اصفهان به دنیا آمد. وی فقط ده سال از عمر 64ساله اش را در ایران گذراند و بقیه عمرش در اروپا بود. وی اصالت انسان را به جای اصالت خدا نشاند و دین را از دریچه علم غربی و عقل وابسته نیازمند پالایش دید. وی غرب را ترویج و فرهنگ ملت ایران را تحقیر می کرد.
5- ملا عبدالرحیم طالب زاده تبریزی: معروف به طالبوف از فضای روشن فکران آن روزگار متاثر شد. وی از آغازگران نوعی پروتستانیزم اسلامی بود و مخالفت شدیدی با روحانیت می کرد.
6- میرزا آقا خان کرمانی: قائل به احساس بی نیازی از انبیا و مخالف اسلام و احکام آن و حتی عزاداری سید الشهدا و هتاک نسبت به علمای اسلام. 7- محمد علی فروغی: فروغی را می توان تئوریسین غرب زده و فراماسونر رژیم پهلوی دانست که ایران را به مثابه آستین بی حرکت می دانست که تا دست انگلیس در آن نباشد ممکن نیست تکان بخورد.
8- سید حسن تقی زاده: او تا 14 سالگی در سلک روحانیت بود اما رفاقت با محمدعلی خان و تحصیل زبان فرانسوی از او شخصیت دیگری ساخت. وی از مخالفان مشروطه مشروعه بود و با به توپ بسته شدن مجلس به سفارت انگلیس پناهنده شد. وی در مجلس شورا تلاش می کرد تا قوانین بر پایه لیبرالیسم و سکولاریسم تدوین شود.
جریان روشن فکری لیبرال متاخر
1- روشن فکری متجدد مذهبی ملی گرا: این رویکرد توسط مهندس مهدی بازگان شکل گرفت. وی نهضت آزادی ایران را با چهار اصل مسلمانیم، ایرانی هستیم، تابع قانون اساسی هستیم و مصدقی هستیم پایه گذارد. وی به صراحت به سکولاریزم و جدایی دین از مسایل سیاسی گرایش پیدا کرد.
2- روشن فکری لیبرال نئوشریعتی: با توجه به این که روشن فکری شریعتی ضد لیبرالیستی است در این تقسیم بندی ذکر نشده است. جریان نئوشریعتی از جریان های نوظهور پس از انقلاب اسلامی است. این جریان به شدت متاثر از دکتر شریعتی است لکن رویکردی لیبرالیستی دارد. هاشم آغاجری، مسعود پدرام، تاج زاده، آرمین و علوی تبار از جمله این جریان اند.
3- روشن فکری لیبرال غیر دینی: این گفتمان با افرادی مانند: جمشید بهنام، داریوش آشوری، رامین جهانبگلو، حسین بشیریه و سید جواد طباطبایی به بسط اندیشه سکولار خود پرداخت.
4- روشن فکری لیبرال- سکولار با رویکرد ادبی: این گروه با تشکیل کانون روشن فکران ادبی به نشر تفکر خود می پردازند. احمد شاملو، سیمین بهبهانی و هوشنگ گلشیری از چهره های برجسته این گروه اند.
5- روشن فکری لیبرال- سکولار غرب معاصر: عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری را باید از چهره های شاخص این جریان دانست. سروش با طرح نظریه فربه تر از ایدئولوژی و قبض و بسط تئوریک شریعت به نسبیت گرایی فهم و معرفت دینی و نقد انگاره یقین گرایی پرداخت.
آسییب شناسی روشن فکری دینی تجددگرا
برخی از اهم آسیب های جریان روشن فکری تجدد گرا از این قرار است:
1- آسیب مفهومی روشن فکری دینی: اگر روشن فکری دینی ناقد وضع موجود به معنای دین است که باید آن را روشن فکری سکولار دانست.
2- غفلت از رسالت روشن فکری: کشف علل انحطاط و عقب ماندگی رسالت اصلی روشن فکری است که گرایش شدید به غرب باعث فراموش شدن آن است.
3- غفلت از روش نقی- دینی: فاصله گرفتن از مکتب اهل بیت و قرآن کریم باعث دور شدن از مباحث برون دینی و گاهی تعارض با آن شده است.
4- مقابله شدید با جریان سنتی: مقابله شدید با جریان سنتی و نهاد روحانیت از آسیب های روشن فکری است.
5- شفاف نبودن مفاهیم کلیدی
6- تطبیق اسلام با مکاتب دیگر: انطباق اسلام با مفاهیمی همچون حقوق بشر، لیبرالیسم و غیره بدون درنظر گرفتن نظام ارزشی هریک.
دیدگاه مقام معظم رهبری درباره جریان روشن فکری
الف- گونه شناسی روشن فکری:
1- روشن فکری حقیقی 2- روشن فکری غیر حقیقی مخالف مذهب 3- روشن فکری حقیقی و موافق مذهب
ب- تلقی از روشن فکری: در تلقی ایشان دین جزء مقومات نیست، بنابراین روشن فکر دینی اصطلاحی تناقض آمیز نیست.
ج- ویژگی های روشن فکری: 1- نگاه به آینده 2- با فکرش کار می کند نه با عضلاتش 3- همیشه رو به جلو حرکت می کند 4- مقید به هیچ تحجری نیست 5- حق طلب است 6- هدفش پیشرفت است 7- دردمند است 8- مبتکر است 9- نگاه نو دارد 10- ایمان به روش خود دارد .
د- ویژگی های روشن فکران حقیقی: 1- این جریان ماهیتی فکری و اندیشه ای دارد. 2- قوام روشن فکری به نگاه باز است. 3- هیچ تحجری را برنمی تابد. 4- حوزه فعالیتش فرهنگ است و ابزارهای آن هم فرهنگی است.
ه- آفات روشن فکری: 1- تطبیق دین با آورده های غربی 2- تفسیر غربی دین 3- جدایی دین از سیاست، اخلاق و معنویت 4- الحاد 5- بی اعتنایی به مردم و فرهنگ ملی ایرانی.
و- ویژگی های روشن فکری غیرحقیقی: الف: بی اعتنایی به سنت های بومی و فرهنگ خودی ب: اعتقاد به جهان بینی علمی و قضا و قدری نبودن آنها. از این دو سه خصوصیت دیگر استخراج می شود: 1- مخالفت با مذهب و دین 2- سرسپردگی به غرب و سنن غربی 3- درس خواندگی.
زندگي نامه مقام معظم رهبري – بخش سوم
دوران مبارزات سياسي
مقام معظم رهبري، مجاهدي شجاع و با تقواست كه در سراسر زندگي پر بركتش همواره در جهاد به وسيله قلم و سخن و سلاح بوده و به خصوص از سال 1341 كه امام بزرگوار نهضت عظيم اسلامي را اغاز نمود، دقيقه أي از تلاش و جهاد بازنمانده است. رهبر عزيز در اين باره مي فرمايند: در ارتباط با ورود به ميدان مبارزه و مسائل سياسي، سالهاي 32-31 بود كه شنيدم مرحوم نواب صفوي آمدند به مشهد كه كه در اين ارتباط يك جاذبه پنهاني مرا به طرف مرحوم نواب مي كشاند و خيلي علاقه مند شدم نواب را ببينم، تا اينكه خبر دادند نواب مي خواهد به مدرسه سليمان خان جزو روزهاي فراموش نشدني زندگي من است.
وقتي ايشان با يك عده از افراد فدائيان اسلام كه كلاه پوست مخصوص به سر داشتند، وارد مدرسه شد، به هيات ايستاده و با شعار كوبنده شروع به سخنراني كرد.
محتواي سخنراني اش هم اين بود كه بايد اسلام زنده شود و اسلام حك.مت كند و در اين ارتباط پرخاشگرانه،شاه،انگليس و مسئولين مملكتي را متهم به دروغگويي كرد و گفت: اين مسئولين مسلمان نيستند !
من كه براي اولين بار اين حرفها از زبان مرحوم نواب به گوشم مي خورد؛ آن چنان حرفهايش در دلم نشست كه دوست داشتم هميشه با او باشم و همانجا اعلام شد كه فرد آقاي نواب از مهديه به مدرسه نواب خواهد رفت و فرداي آن روز مرحوم نواب صفوي به هيئت اجتماع از مهديه به سوي مدرسه نواب حركت كرد و در بين رله خطاب به مردم با صداي بلند شعار مي داد و مي گفت:
برادر غيرتمند مسلمان، بايد اسلام حكومت كند تا اينكه به مدرسه نواب وارد شد و آنجا هم با تمام وجود يك سخنراني مفصل و هيجان انگيزي ايراد كرد و بعد از سخنراني به ايشان پيشنهاد اقامه نماز جماعت شد كه قبول كردند و نماز را به امامت ايشان خوانديم و بعد از آن كه مرحوم نواب از مشهد رفتند، ما ديگر از او خبر نداشتيم تا اينكه خبر شهادتش به مشهد رسيد و وقتي خبر شهادت ايشابه مشهد آمد ماها از روي خشم و غيض منقلب بوديم، به نحوي كه در صحن مدرسه شعار مي داديم و از شاه بدگوئي مي كرديم و نكته قابل توجه اين است كه مرحوم آيه الله حاج شيخ هاشم قزويني در مشهد تنها روحاني أي بود كه بر اساس همان آزادگي و بزرگ منشي اش در مقابل شهادت مرحوم نواب عكس العمل نشان دادو در مجلس درس از شهادت مرحوم نواب صفوي و يارانش به وسيله دستگاه حاكم انتقاد شديد كرد و تاثر خودش را از شهادت آنها ابراز داشت و گفت مملكت ما كار به جاي رسيده كه فرزند پيغمبر را به جرم گفتن حقائق مي كشند!! و لذا از همان وقت جرقه اي انگيزش انقلابي اسلامي به وسيله نواب صفوي در من به وجود آمد.
هيچ شكي ندارم كه اولين آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن كرد. بنابراين آن حالت رنگ پذيري از مرحوم نواب سبب شد كه در همان سال 34 يا 35، اولين حركت مبارزاتي ما شروع شود، به اين شكل كه يك استانداري به نام فرخ براي مشهد آمده بود و اين شخص به هيچ يك از مظاهر و ضوابط ديني احترام نمي گذاشت؛ از جمله اينكه در ماه محرم و صفر كه معمول بود سينماهاي مشهد تعطيل مي شد، ابتدا تا چهاردهم محرم اعلام تعطيلي كرد و بعد يك قدري سرو صدا شد تا بيست محرم تجديد كرد و لذا ما چند نفر بوديم كه نشستيم يك اعلاميه در ارتباط با امر به معروف و نه از منكر نوشتيم و با پست به اين طرف و آن طرف فرستاديم. (مرجعيت حضرت آيت الله العظمي خامنه أي از ديدگاه فقها و بزرگان.ص 42و43)
همگام با امام خميني
مبارزات سياسي از سال 1341
حوزه علميه قم در سال 1341 با نداي امامت امام به پا خاست و شور ديگري در اين مركز علم و تقوي و جهاد و شهادت پديد آمد.مقام معظم رهبري در سال 1342 از طرف امام ماموريت يافت، سه پيام را به مشهد ببرد. سه پيامي كه با محرم سرنوشت سازي كه پانزده خرداد در آن اتفاق افتاد، ارتباط داشت.
پيام اول، براي علماء، خطباء منبريها وسران هياتهاي مذهبي، راجع به حمله به اسرائيل و مساله فيضيه.
پيام دوم و سوم، براي مرحوم آيه الله العظمي ميلاني (قدس) و يكي از علماي مشهد راجع به شروع مبارزه علني از هفتم محرم.
اين رسالت به خوبي به انجام رسيد و پيامها توانست موجب تشديد مبارزات در استان خراسان گردد.
سهم مقام معظم رهبري شهرستان بيرجند شد كه مركز قدرت و سيطره رژيم و به اصطلاح تيول اسدالله علم، نخست وزير وقت بود.
ايشان در بيرجند از روز سوم محرم، منبر مي روند و با آگاه بخشيدن به مردم، نهضت را شروع مي نمايند. ايشان روز هفتم محرم كه جمعيت كثيري شركت كرده بوند، قضاياي مدرسه فيضيه را با حالي پرشور و بياني گيرا گفته و مردم عجيب گريه مي كنند.

دوران رنج
مقام معظم رهبري در ادامه خاطراتش مي فرمايد:
آن روز منبري اولي، مطلب را طول داد و دير پايين آمد و براي من حدود نيم ساعت وقت ماند. مطلب را كه شروع كردم از شدت هيجان مي لرزيدم، هر چند به هيچ وجه نمي ترسيدم وحال مردم نيز در من اثر مي گذاشت. مردم عجيب اشك مي ريختند و هنگامي كه از منبر پايين آمدم دور مرا گرفتند كه مبادا دستگير شوم .
اين منبر در شهر خيلي صدا مي كند و فردا صبح در مجلس ديگري كه در منزل شخصي بود، جمعيت عظيمي مي آيند و آنجا نيز مسائل روز مطرح مي گردد.
مقام معظم رهبري در اين باره مي گويد:
روحاني مشهوري در بيرجند به نام تهامي كه آن روز به من گفت: با اينكه من در اين شهر از همه مطلع ترم اما اين گونه مسائل را نمي دانستم و اگر غير از شما كس ديگري مي گفت باور نمي كردم و در هيچ جرياني اين همه گريه نكرده ام.
معظم له صبح روز نهم روز تاسوعا منبر داغي مي روند و بعد از ان دستگير مي شوند و دو روز در بيرجند نگه مي دارند و سپس به مشهد برده و تحويل ساواك مشهد مي دهند و از آنجا به زندان مخروبه در دژبان مي برند كه حتي از وسايل اوليه زندان هم محروم باشد.
حدود ده روز اين دوره زندان طول كشيد. ايشان در اين مورد مي گويند:
بد نبود، تجربه جديدي بود، يك دنياي جديدي بود با ساواك، با بازجوئيها و دعواها و اوقات تلخيها ، اهانتهاي شديد وخلاصه ناراحتيهاي مبارزه معظم له فعاليت هاي خود را بعد از آزادي مي فرمايد :
بعد از آزادي نشستيم و با دوستان قرار گذاشتيم كه اين دفعه با قرار درست و حسابي و حساب شده، هركدام به يك نقطه كشور برويم و حقايق را بيان كنيم، البته اختناق زياد بود. دستگاه هم آماده سركوبي بيشتر شده بود در آن موقع هنوز هم مردم از تاثير پانزده خرداد بيرون نيامده بودند. سركوبي شديد مردم وجنايات رژيم، برخي را به محافظه كاري كشانده بود؛ هر چند برخي ديگر را به مقاومت بيشتر وجهاد بزرگتر مي خواند.
ماه رمضان سال 1342 مصادف با بهمن و سالگرد رفراندم قلابي شاه بود، امام خميني در حصر بودند و امكان برنامه ريزي براي ماه مبارك از طرف ايشان نبود لذا از طرف مراجع و روحانيت به خصوص شاگردان نزديك امام با برنامه حساب شده راه افتادند.
معظم له در اين باره مي فرمايد:
از قم كه راه اقتاديم با يك اتوبوس كه حدود سي نفر طلبه داشت، حركت كرديم. داخل اتوبوس طلبه ها با رتبه هاي مختلف نشسته بودند. همان طور سر راه پياده مي شدند. من آخرين نفر بودم كه بايد كرمان پياده مي شدم.
ايشان در كرمان دو سه روزي به سخنراني و مذاكره با علماء و طلاب و افراد مبارز پرداخته و سپس با ماشين به زاهدان مي روند بالاخره روز پانزده رمضان كه تولد حضرت امام حسن مجتبي(ع) است سخنراني داغ و پر محتوا و پر شوري را ايراد مي كنند كه ساواك آنجا، شب همان روز يعني شب شانزدهم ماه رمضان دستگير مي كند و با هواپيما به تهران مي فرستد يك شب در پادگان سلطنت آباد نگاه مي دارند و فرداي آن روز ايشان را به زندان قزل قلعه تحويل مي دهند و حدود دو ماه هم اين زندان طول مي كشد و پس از آزادي به ديدار امام در منزل واقع در قيطريه كه در حقيقت زنداني محترمانه بود مي رود و به قول خودشان:
خستگي را از تنم دور كرد و به قدري ذوق زده بودم كه گريه مي كردم و امام خيلي ملاطفت فرمودند به امام عرض كردم از اين ماه رمضان به علت نبودن جنابعالي آن طور استفاده نشده كه بايد بشود لذا از اين ماه رمضان به علت نبودن جنابعالي آن طور استفاده نشده كه بايد بشود لذا از حالا بايد به فكر محرم آينده بود.
خلاصه اين كه در روز چهاردهم فروردين 1346 مقام معظم رهبري را در مشهد براي چندمين بار به بهانه ترجمه كتاب آينده در قلمرو اسلام دستگير مي كنند و به زندان مي برند چهار ماه زندان مي مانند با فشارهاي شديدي كه ساواك وارد مي ساخت، اما با تاييدات الهي ساواك را فريب مي دهند و ساواك نمي تواند مطالبي را از ايشان بدست اورد.
مقام معظم رهبري در همان سال 1346 در قم در ارتباط با اين كتاب صلح امام حسن (ع) و آينده در قلمرو اسلام و مسلمانان در نهضت هندوستان براي چندمين بار دستگير شدند اكما همان روز ازاد گشتند.
تلاشي ديگر
در سال 1349 پس از فوت مرحوم آيت الله العظمي حكيم كه دوباره فرصت براي تبليغ خط امام و مرجعيت ايشان و اظهار وفاداري نسبت به رهبر انقلاب اسلامي بدست آمده بود، دوباره ايشان دستگير شدند بعد از آزادي از زندان ، دائم مشغول تربيت افراد و سازمانده عناصر مورد اطمينان و ارتباط با گروههاي فعال و مبارز بودند و برا سهولت اين كار تدريس و امامت جماعت مسجد را هم پذيرفتند. (اصولا سالهاي 47 تا 1350 فعاليتهاي فرهنگي انقلابي و تلاش آرام بود كه مقام معظم رهبري اين سالها را سالهاي پرشور فعاليتهاي مخفي مي نامند)
ابتدا در مسجد صديقيها، مشهور به مسجد تركها در بازار مشهد درس تفسير را شروع كردند و بعد از مدتي كوتاه چون جمعيت زياد بود به مدرسه ميرزا جعفر در طبقه دوم سالن كتابخانه منتقل شده و تدريس را اداكمه دادند در اين تفسير،طلاب و برخي از مردم متدين و وارد به مسائل مذهبي مشهد شركت مي كردند دستگيري سال 1349، موقتا اين تدريس را متوقف كرد.
زندان سال 1349 بيش از چهار ماه طول كشيد و پس از آزادي دوباره به فعاليت پرداختند. و در سال 1350 پس از عمليات انفجار دكلهاي برق هنگام جشنهاي دو هزار و پانصدمين سال ستمشاهي معظم له را دستگير مي كنند و اين بار ايشان را تحت شكنجه هاي شديد قرار مي دهند و در سلول تاريك و نمور بدون هيچگونه روشنايي زنداني مي كنند و پس از پنجاه وچند روز حدود دو ماه وي را آزاد مي سازند.
معظم له دوباره در مسجد امام حسن (ع) مشغول فعاليت مي شوند و بعد از مدتي از ايشان براي امات جماعت مسجد كرامت نزديك باغ نادري مشهد كه يكي از شلوغ ترين و حساسترين نقاط اين شهر است دعوت به عمل مي آيد كه به علت ازدحام مردم و استقبال شديد توده هاي انبوه، از طرف ساواك مسجد را براي مدتي تعطيل مي نمايند.
اين فعاليتها موجب شده بود كه ساواك ايشان را تحت مراقبت ويژه بگيرد و همواره يا احضار به ساواك كرده، بازجويي كند و يا منزل ايشان را محاصره و از رفت آمد افراد ممعانت به عمل آورد و به تدريج درسهاي ايشان را نيز با زور تعطيل نمايد.
و بالاخره هم در دي ماه سال 1353 ايشان را دستگير و به تهران آورده، در زندان و شكنجه گاه مخوف ساواك يعني كميته مبارزه با خرابكاري به طور انفرادي محبوس مي كنند.اين دوره از زندان حدود دو ماه به طول انجاميد و تمام اين مدت در سلولهاي انفرادي يا دو سه نفره همراه با شكنجه هاي شديد گذشت.
بعد از آزادي از زندان معظم له دوباره به مشهد رفته و با مبارزه و جهاد خستگي ناپذيرش را دنبال كردند. اين بار مسئوليتها بسيار شديدتر از گذشته بود.
با اوج گرفتن مبارزات در سال 1356 احساس روحانيت و مردم به لزوم تشكلي اسلامي، در مشهد هسته اوليه تشكلي اسلامي با رهبري امام و مديريت روحانيت متعهد و انقلابي شكل گرفت.
معظم له در اين باره مي فرمايد:
تابستان سال 1356 در مشهدبا دو نفر از برادران نشسته بوديم، مرحوم آقاي رباني املشي و آقاي موحدي كرماني، صحبت اين شد كه مبارزين و مخصوصا روحانيت كه عمده ترين مبارزين بودند چرا متشكل نيستند؟
پيشنهاد شد كه بياييم تشكيلاتي را به وجود آوريم. درهمان جلسه گفته شد كه اگر آقاي بهشتي در اين تشكيلات باشند، اين تشكيلات عاقبت به خير خواهد شد و به جايي خواهد رسيد.
از حسن اتفاق ، شهيد بهشتي و شهيد باهنر هم در همان موقع در مشهد بودند، و لذا جلسه با شركت اين عزيزان تشكيل و سنگ بناي تشكل اسلامي گذاشته مي شود. خبر اين تشكيلات را هم به زندان براي علماي در بند از جمله آقاي هاشمي رفسنجاني مي فرستند و آنها هم تاييد مي كنند. شهيد مطهري هم درهمان سال در پيامي كه از نجف از طرف امام آورده بودند مبارزين سابقه دار را به گردهم جمع شدن، دعوت مي كنند و همين ارتباطات باعث گرديد كه تظاهرات عظيم سال 56-57 سازمان يابد و نقش مقام معظم رهبري در پايه گذاري اين تشكل بسيار قابل توجه است آنهم تشكلي كه به خاطر خدا و جهاد و شهادت پديد آمده بود نه براي قدرت طلبي و به دست آوردن موقعيت و مقام .
تبعيدي ديگر
درگير و دار اين فعاليت ها در سال 1356 رژيم ستمگر با نهايت خشونت ايشان را دستگير مي كند و پس از چند شب زندان ايشان را به ايرانشهر تبعيد مي نمايد و تا سال 1357 طول مي كشد و در اين سال با اوج گيري انقلاب و بيرون رفتن كنترل اوضاع از دست رژيم،معظم له به مشهد باز مي گردند وبه دستور امام براي شوراي انقلاب اسلامي دعوت مي شوند و به تهران مي آيند.
هفت ساعت تمام سروپا ايستاد و سخنراني كرد و توطئه كمونيستها خنثي شد.
در روزهاي آخر نظام ستمشاهي، كمونيستها به فكر افتادند از فرصت استفاده كرده با سازمانده عناصر خويش، انقلاب اسلامي را تبديل به يك انقلاب به اصطلاح دمكراتيك خلقي نمايند.
به همين منظور بهترين جا را براي كار،كارخانه جنرال موتورز در جاده كرج تشخيص دادند،زيرا آنجا هم از تهران دور بود كه مركز قيام مردم متدين و مسلمان بود و هم مي توانستند نيروهاي كمونيست و عناصر ديگر ضد انقلاب را به دور از چشم مردم مذهبي در آنجا متمركز كرده،به تصور خام خودشان يك حمله به تهران نموده،مراكز حساس را اشغال نمايند و حكومت كمونيستي را برقرار سازند. البته اين نقشه به جايي نمي رسيد،اما در روزهاي حساس 19تا22 بهمن ممكن بود بالاترين كمك را به رژيم در حال اضمحلال بنكايد و موفقيت مردم را به تاخير اندازد و اين فرصتي به استكبار بدهد تا نقشه هاي جديدي طرح نمايد.
آنها حدود پانصد دانشجو و كارمند و افراد ديگر از مشاغل مختلف را كه داراي افكار كمونيستي بودند به كارخانه كشاندند و با نطقهاي محرك، كارگران را نيز به دور خويش جمع كردند و در روزنامه ها اعلاميه دادند و از همه نيروهاي به اصطلاح دمكراتيك و خلقي دعوت كردند كه به اين جمع و حركت انقلاب توده هاي خلق!! بپيوندند.
خبر كه به دفتر تبليغات امام رسيد، چند نفر از علماء و شهيد ديالمه از شهداي هفتم تير به آنجا اعزام شدند؛ اما كاري از پيش نبردند.
مقام معظم رهبري نيز دوبار به آنجا رفتند،بار دوم ظهر، با ماشين خودشان كه رانندگي مي كردند در حالي كه نهار نخورده بودند به طرف كارخانه حركت مي كنندو در راه كمي نان و پنير خريده در همان حال رانندگي، مي خوردند و به كارخانه مي روند و سخنراني كوتاه كرده برمي گردند؛ اما روز بيستم بهمن قضيه به مرحله خطرناكي مي رسد، پانصد كمونيست به علاوه هشتصد كارگر اين كارخانه جمع قابل توجه را تشكيل مي دادند كه كاملا داشتند مجهز مي شدند و بيم اين مي رفت كه اينان مسلح شوند و در آن گير و دار نبرد آخرين با رژيم، ايجاد جنگ داخلي كنند و اين از خيانت كمونيستها بعيد نبود. به همين علت شهيد ديالمه به دفتر تبليغات امام آمد و با نگراني گفت وضع خطرناك است و بايد چاره أي جدي انديشيد و كسي به آنجا برود كه بتواند از عهده اين مهم بر آيد .
مقام معظم رهبري شخصا اين كار را به عهده گرفت و به سرعت به كارخانه رفتند.
يك گروه حزب الله هم از مدرسه رفاه براي پشتيباني اعزام شدند. مقام معظم رهبري عصر كه به كارخانه مي رسند با زحمت وجسارت به پشت تريبون مي روند و شروع به سخنراني كرده،به سوالات پاسخ مي دهند .
در پاسخ به سوالات،كمونيستها را به شدت محكوم مي كنند و لذا آنها براي رهائي از بن بست دستجمعي شروع به خواندن سرودهاي كمونيستي مي كنند و دستهاي خود را بالاي سر برده، محكم به هم مي كوبند. اما معظم له تريبون را رها نمي كند به سخنان خود ادامه مي دهند. نزديك مغرب اعلام اذان و نماز جماعت مي كنند .
كمونيستها مي بينند اوضاع دارد به ضرر آنها تغيير مي كند؛لذا براي اينكه سخنان ايشان به گوش كارگران نرسد و آنها متوجه حقايق نشوند ، برقها را خاموش مي كنند .
در تاريكي مقام معظم رهبري بلندگو را به يكي از دوستان سپرده، خود بلند فرياد مي زنند كه ناراحت نباشيد،چيزي نيست،به حرفهاي من گوش كنيد. سپس از روي ميزها، از ميزي به ميز ديگري رفته و در هر ميز شروع به شعار و صحبت و تهييج و آگاه بخشيدن به كارگران مي كنند. ايشان مي فرمايند :
در هر حال ما نماز را به جماعت خواهيم خواند. آنها به مجادله بر مي خيزند دانشجويي با لباس كارگري به نام يك كارگر به سوال مي پردازد.ايشان مي گويند:كارتت را نشان بده او نمي تواند و مساله روشن مي شود. چند نفر ديگر را به همين ترتيب افشاء مي كنند سپس فكر مي كنند كه موقع آن رسيده كه كارگران را كه اكثر مسلمان و داراي معتقدات مذهبي هستند از كمونيستها جدا كنند و بهترين راه نماز جماعت است.
لذا اعلام مي كنند كه هر كس مسلمان و اهل نماز است به نماز جماعت در صحن كارخانه بيايد. و بالاخره حدود ساعت 30/8 شب حدود دو ساعت پس از مغرب نماز جماعت در صحن كارخانه به امامت معظم له تشكيل مي گردد و كارگران براي نماز مي ايند و كمونيستها در سالن كارخانه باقي مي مانند،صداي دلنشين و رساي معظم له حال كارگران را تغيير مي دهد و دعاي بعد از نماز كاملا صحنه را عوض مي كند. با استفاده از اين فرصت، ايشان كارگران را به مسجد دعوت مي كند و انها به مسجد كارخانه مي روند و در آنجا همراه با حزب الهي هايي كه از مدرسه رفاه آمده بودند،تجمعي ايجاد مي شود كه با ارشاد و راهنمايي معظم له عليه كمونيستها مي شورند و فردا خودكارگران آنها را از كارحانه با كتك بيرون مي كنند و توطئه أي بزرگ كه مي رفت تا جنگ داخلي را در آن بحبوحه انقلاب پديد آورد به رژيم فرصت تجديد قوا دهد با درايت و فداكاري معظم له خنثي گرديد .
نكته مهم اين است كه ان شب آيت الله خامنه اي هفت ساعت تمام سرپا ايستاد و سخنراني كرد و تا صبح به فعاليت پرداخت تا اين خطر را توانست دفع نمايد. (مرجعيت حضرت آيه الخامنه أي از ديدگاه فقها و بزرگان-(ص61-63))
مقام معظم رهبري درباره ي خاطره ي آن روز مي فرمايد :
ما يك ستاد جديدي هم در دبيرستان علوي اسلامي تشكيل داديم براي كارهاي تبليغات و اعزام افراد به كارخانه ها ؛ براي اين كه كارگرها را توجيه نمايند و از نفوذ بعضي از عناصر مخرب كه داشت در كارخانه ها صورت مي گرفت، جلوگيري كنند، و كارهاي تبليغاتي گوناگون ديگر كه دفتر تبليغات امام و سازمان تبليغات اسلامي و مدرسه ي شهيد مطهري، همه از همان تشكيلات كوچك آن روز سرچشمه گرفت و منشعب شد.
يك روزي كه من داشتم بين اين دو، سه مقر براي انجام يك كاري با عجله مي رفتم ،يكي از دوستان مرا نگهداشت ،گفت: شماها اين جا مشغول كارهاي خودتان هستيد ؛ لكن عوامل كمونيست در كارخانه ها رفتند و دارند كارگرها را تحريك مي كنند و كارهاي مخرب انجام مي دهند. و چون آن روزها لحظات آن قدر پرحادثه بود كه قدرت ذهني وحتي چشم انسان قادر نبود همه ي اين حوادث را ببيند و تمام مشكلات و فتوحات و حوادث و تازه هاي كشور در اين محدوده هاي مكاني كوچك ، در ان چند روز داشت خودش را نشان مي داد و بر يك عده معدودي تحميل مي شد كه بايد آنها را حل و فصل كنند ، و واقعا چنين قدرتي براي هيچ كس وجود نداشت ، خيلي روزهاي دشوار و پرحادثه أي بود،لذا مطلب به نظرم خيلي جدي نيامد و حساس نشدم ، و رفتم در آن محلي كه داشتيم ، همان دبيرستان علوي ، كه يك نفر ديگر با همان برادر آمد ، يك گزارش مفصل تري داد. من احساس كردم يك حادثه اي هست. تصميم گرفتم بروم از نزديك ببينم . پرسيدم كجا بيشتر حساس است؟يك كارخانه اي را اسم آوردند و گفتند: در اين كارخانه هشتصد نفر بودند . همان طور كه مي دانيد ، وقتي در يك بخشي از مناطق كارگري تهران كه كارخانه هاي زيادي نزديك هم هستند، اگر هر حادثه أي در يكي از اين كارخانه ها اتفاق مي افتاد ، مي توانست با سرعت به جاهاي ديگر سرايت كند و معلوم شد اينها مي خواستند يك پايگاه براي خودشان درست كنند كه همين جا را پايگاه قرار دادند . و مسئولان آن جا را تهديد به قتل و ارعاب مي كردند تا كارگرها احساس پيروزي بكنند و آنها هم نقطه نظرهاي خاص خودشان را اعمال نمايند.
من وقتي رفتم آن جا ديدم وضع آن طور است. مشغول حل و فصل قضايا شدم.
مام(ره)زندگینامه ومبارزات سیاسی(بررسي نهضت امام خميني | ![]() |
![]() |
موضوعات: امام (ره) زندگینامه و مبارزات سیاسی به نقل از کتاب: بررسيوتحقيق از نهضت امامخميني
شرح : امامخميني در تاريخ بيستم جمادي الثاني / 1320 هجري قمري ـ مصادف با سال روز ميلاد بانوي بزرگ اسلام حضرت فاطمه (ع) ـ در شهرستان «طين» چشم به جهان گشود پدر ايشان آيتالله شهيد، مرحوم سيد مصطفي موسوي ـ فرزند برومند علامهي جليل القدر مرحوم سيد احمد موسوي است که بنا به دعوت و درخواست مرد نيکوکار و بزرگوار به نام «يوسف خان کمرهاي» که براي زيارت به عتبات مقدسه مشرف شده بود ـ به منظور ارشاد و پيشوايي اهالي «خمين» به آن سامان ميروند و با دختر مرحوم «يوسف خان» ازدواج ميکنند. از فرزندان ايشان يک دختر و پسر به نامهاي «صاحبه» و «مصطفي» باقي ميمانند.
... مرحوم سيد مصطفي نيز تحصيلات خود را در نجف اشرف و سامرا» در عهد ميرزاي شيرازي دنبال کرده در زمرهاي علما و مجتهدين عصر خود قرار ميگيرند و پس از بازگشت از نجف اشرف زعامت و پيشوائي اهالي خمين و حومه را عهدهدار ميشوند.
در تاريخ ذيحجهي 1320 قمري در بين راه خمين ـ اراک مورد سوء قصد بعضي از اشرار قرار ميگيرند و بر اثر اصابت چند گلوله به کتف و کمر ايشان در سن 47 سالگي به شهادت ميرسند. جنازهي آن مرحوم به نجف اشرف منتقل گرديده و در آنجا دفن ميشود.
آيتالله شهيد سيد مصطفي داراي سه پسر و سه دختر بودهاند که پسرهاي ايشان عبارتند از:
1ـ سيد مرتضي (معروف به پسنديده) که از علماي جليلالقدر و ساکن قم ميباشد.
2ـ سيد نورالدين که از محترمين مقيم تهران بودند و در تاريخ شعبان 1396 به رحمت ايزدي پيوستند.
3ـ سيد روح الله و امام خميني که آخرين فرزند آن مرحوم ميباشند.
مادر امامخميني بانو «هاجر» زني از خاندان علم و تقوا و معاريف است پدر آن مرحوم حضرت آيتالله مرحوم ميرزا احمد از علما و مدرسين والا مقام است و بعضي از اساتيد فن و معاريف مناطق کربلا و نجف در محضر ايشان تلمیذ کردهاند.
عموهاي مرحومهي بانو هاجر به نامهاي
1ـ آخوند ملا محمدجواد
2ـ آقا نجفي ملايري
3ـ آقا شيخ فضل الله
و برادرهاي آن مرحومه.
1ـ حاج ميرزا مهدي
2ـ ميرزا عبدالحسين
3ـ حاج ميرزا زين العابدين
4ـ آقا حبيب
همگي از روحانيون و بعضي از آنان از بزرگان و رؤساي روحانيت عمل بودند.
.... با شهادت مرحوم سيد مصطفي، خواهر والاقدر ايشان، سرکار عليه مرحومهي بانو «صاحبه» به خانهي برادر شهيد خود رفته سرپرستي کودکان خردسال آن مرحوم را عهدهدار ميگرديد.
در صفات و خصايص حميدهي اين بانو داستانهايي نقل کردهاند. امام خميني از پنج ماهگي تحت سرپرستي عمهي عزيزش بانو (صاحبه) و مادربزرگوارش (بانو هاجر) قرار گرفت. در دامن پاک آن دو بانوي پرهيزگار پرورش يافت.
ضمناً دايهاي نيز به نام «نه نه خاور» براي ايشان بود که در نگهداري و پرستاري ايشان کمال کوشش را مبذول ميداشت.
... امام خميني که داراي هوش و استعداد سرشاري بود در همان اوان کودکي آغاز به درس کرد و داخل منزل خود، نزد معلمي به نام «ميرزا محمود» به خواندن و نوشتن مشغول گرديد و سپس قدم به مکتب گذاشت و نزد و پيش استاد ديگري بنام «شيخ جعفر» به درس و آموزش ادامه داد و آنگاه به مدرسهي جديد ـ که در آن روز تازه تأسيس شده بود قدم گذاشت و پيش شخصي به نام «آقا حمزهي محلاتي» که استاد خط بود به تمرين و تعليم خط پرداخت.
و بالاخره پيش از آنکه 15 سال را تمام کرد. تحصيلات فارسي آن روز را به پايان رسانيد و در خواندن و نوشتن از استاد بينظير گرديد. آنگاه به تحصيل علوم اسلامي پرداخت و در محضر برادر بزرگوارش حضرت آيتالله (پسنديده) صرف و نحو و منطق را آغاز کرد و تا سال 1338 ق به تحصيل مقدمات در محضر ايشان ادامه داد و آنگاه که نباشد براي ادامهي تحصيل به حوزهي علميهي اصفهان رهسپار گردد، نغمهي دلانگيز و روحاني حوزهي علميه اراک که در آن روز تحت زعامت استاد بزرگ مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي رونق به سزائي داشت.
ايشان را به آن سو جذب کرد و در سال 1339 ق به اراک شتافت و در محضر اساتيد به آموختن ادبيات گرديد و در سال 1340 ق که مرحوم آيتالله حائري حوزهي علميهي اراک را به شهر مقدس قم انتقال داد. ايشان نيز که تازه کتاب معلول را شروع کرده بود به قم رفت و در مدرسهي (دارالشفاء) مسکن گزيد و در حوزهي جديدالتأسيس قم تحصيلات خود را با جديت بيشتري دنبال نمود.
... با پشتکار و کوششهاي شبانهروزي موفق شد که تا سال 1345 ق سطوح عاليه را به پايان رسانيده در حوزهي درس مرحوم شيخ عبدالکريم حائري شرکت نمايند و در محضر آن استاد بزرگ، پايههاي علمي و مباني فقهي و اصولي خود را تحکميل و تکميل کرده به درجهي اجتهاد فايق کرد و در سال 1355 ق که آيتالله حائري از جهان رخت بربستند امام خميني داراي مبناي متقن، مستقل و محکم بوده در زمرهي مجتهدين مبرز و نوابغ علمي قرار داشت و همانند ستارهي درخشاني درآسمان علم و فضيلت حوزهي قم ميدرخشيد و از برجستهترين علماي حوزهي قم به شمار ميآمد.
... امام خميني علاوه بر مقام ممتاز فقاهت، در علوم هيئت، فلسفه، حکمت و عرفان نيز داراي مهارتي ويژه و تخصصي کامل ميباشد. استاد ايشان در علم هيئت مرحوم شيخ علياکبر يزدي (معروف به حکيم) ميباشند و متون مختلفهي کتب عرفان، حکمت، فلسفه را از عالم مهذب مرحوم شيخ محمد علي شاه آبادي فرا گرفته است.
امامخميني که به حق ميدانست علم حقيقي ثمره و نتيجهي تقوا ميباشد از همان آغاز جواني، همزمان با تحصيل علوم اسلامي درمقام تهذيب نفس و خودسازي برآمده به تحصيل معنويات و کسب فضايل انساني و روحاني پرداخت و در مدتي بسيار کوتاه در اين رشته موفقيت بزرگ و درخشاني کسب کرد تا آنجا در همان اوان جواني سرآمد پارسايان و پرهيزکاران عصر خويش قرار گرفت و در ميان شخصيتهاي بزرگ علمي و روحاني، محافل مذهبي و عامهي مردم قم مقام و منزلت ويژه و پرارجي کسب کرد و أبهت و عظمت شگرفي از ايشان در دلها بوجود آمد.
امام خميني در سايه خودسازي و تهذيب نفس موفق شد که از بسياري صفات و شيوههاي ناموزون و رذايلي که دامنگيز بعضي از مقامات روحاني ميباشد دور بماند و دامان والاي خود را از آلودگيهاي نامجوي، خودنمائي، جاه طلبي، رياکاري و ديگر صفات رذيله، پاک و مبرا نگه دارد و به مشتهيات دنيا بياعتنا باش.
از روز جواني به مقام اجتهاد رسيد تا به امروز که بر کرسي قيامت و امامت نشسته است در راه شناساندن خود به دست آوردن مقام و مسند کوچکترين گامي برنداشته است و وجوهات شرعيه و حقوق نيازمندان و رنجبران را صرف نامجويي، مسنديابي و تبليغات شخصي نکرده است.
... امام خميني تا سال 1348 ق تنها ميزيست.
ولي در آن سال زمينهي ازدواج ايشان فراهم آمد و دخت مکرمهي آيتالله آقاي حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني به عقد ايشان درآمد. آيتالله آقاي حاج ميرزا محمد ثقفي ـ فرزند مرحوم آيتالله آقاي حاج شيخ ابوالفضل کلانتر ـ که در آن روز در حوزهي علميهي قم ميزيستند به واسطهي مرحوم آيتالله لواساني با امام خميني آشنائي پيدا کردند و در همان برخوردهاي اوليه، شيفتهي فضايل علمي و اخلاقي و مجذوب روح با عظمت ايشان قرار گرفتند و از اين رو بيدغدغه و تأمل پيشنهاد ايشان را در امر ازدواج پذيرفته، دختر خويش را به عقد ايشان درآوردند.
... ثمرهي اين ازدواج با ميمنت، دو پسر و 3 دختر بود که پسران ايشان عبارتند از:
حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد مصطفي... آقاي حاج سيد مصطفي که اولين فرزند ايشان ميباشد در ماه رجب 1349 ق مطابق آذرماه 1309 شمسي به دنيا آمد. در سن 15 سالگي به تحصيل علوم اسلامي پرداخته تا حدود 22 سالگي را به پايان رسانيد و تقريباً در سن 27 سالگي به درجهي اجتهاد رسيد.
استاد ايشان در مرحلهي اول امامخميني و در مرحلهي دوم مرحوم آيتالله بروجردي ميباشند. چند سالي نيز از حوزهي درس آيتالله مرحوم حاج سيد محمد داماد استفادهي علمي کرده است.
حضرت علامه آقاي حاج سيد مصطفي اکنون در حوزهي علميهي نجفيي (تبعيدگاه خود) به تدريس خارج اصول و تأليف و تصنيف مشغول است و در رشتههاي مختلف علوم کتابهايي نوشته که هنوز به چاپ نرسيده است و از آن جمله:
«القواعد الحکميه» ـ «القواعد الرجاليه» ـ «القواعد الاصوليه» کتاب اجاره ـ کتاب البيع که 3 جلد است ـ دو جلد کتاب در فقه (مکاسب محرمه) که در تبعيدگاه ترکيه به رشتهي تحرير درآورده است. يک دوره اصول مختصر و مفصل که مفصلش هنوز به پايان نرسيده ضمناً ايشان در سال 1335 شمسي با دخت والاگرام حضرت آيتالله آقاي حائري ازواج کرده است.
ساير : بررسي و تحقيق از نهضت امام خميني
محمد خوانساري
ني
سوم
1372
شماره صفحه : 20-32
عنوان ماخذ : بررسي تحقيق از نهضت امامخميني
دوره : حکومت رضا شاه از کودتا تا انقلاب اسلامي (از سال 1332 تا 1357)
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند:

ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.

«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.

٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.
عقاید |
|||||||||||||||||||||||
نماز • روزه • خمس • زکات • حج • جهاد • امر به معروف • نهی از منکر • تولی • تبری |
|||||||||||||||||||||||
مهدویت: غیبت(غیبت صغری، غیبت کبری) و انتظار و ظهور و رجعت • بداء • شفاعت و توسل • تقیه • عصمت • مرجعیت و حوزه علمیه و تقلید • ولایت فقیه • متعه • شهادت ثالثه • جانشینی محمد • نظام حقوقی |
|||||||||||||||||||||||
شخصیتها |
|||||||||||||||||||||||
محمد • فاطمه • علی • حسن • حسین • سجاد • باقر • صادق • کاظم • رضا • جواد (تقی) • هادی (نقی) • عسکری • مهدی |
|||||||||||||||||||||||
سلمان فارسی • مقداد بن اسود • ابوذر غفاری • عمار یاسر • بلال حبشی • جعفر بن ابیطالب • مالک اشتر • محمد بن ابوبکر • عقیل • عثمان بن حنیف • کمیل بن زیاد • اویس قرنی • ابوایوب انصاری • جابر بن عبدالله انصاری • ابن عباس • ابن مسعود • ابوطالب • حمزه • یاسر • عثمان بن مظعون • عبدالله بن جعفر • خباب بن ارت • اسامة بن زید • خزیمة بن ثابت • مصعب بن عمیر • مالک بن نویره • عبدالله بن جحش |
|||||||||||||||||||||||
مکه مکرمه و مسجد الحرام • مدینه منوره و مسجد النبی و بقیع • بیت المقدس و مسجد الاقصی • نجف اشرف و حرم علی بن ابیطالب و مسجد کوفه • کربلای معلی و حرم حسین بن علی • کاظمین و حرم کاظمین • سامرا و حرم عسکریین • مشهد مقدس و حرم علی بن موسیالرضا |
|||||||||||||||||||||||
عید فطر • عید قربان(عید اضحی) • عید غدیر • محرّم(سوگواری محرم)، تاسوعا و عاشورا و اربعین) • عید مبعث • میلاد پیامبر • تولد ائمه • ایام فاطمیه |
|||||||||||||||||||||||
رویداد مباهله • غدیر خم • سقیفه بنیساعده • فدک • رویداد خانه فاطمه • قتل عثمان • جنگ جمل • جنگ صفین • جنگ نهروان • واقعه کربلا • مؤتمر علماء بغداد • حدیث ثقلین • حدیث کساء • آیه تطهیر • شیعه کُشی |
|||||||||||||||||||||||
قرآن • نهجالبلاغه • صحیفه سجادیه |
|||||||||||||||||||||||
شاخهها |
|||||||||||||||||||||||
, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام
مقدمه هند سرزمین هزار ادیان و دموکراسی ترین کشور جهان، یکی از دیدنی ترین مناطق این کره خاکی است، که عموما آن را کشور هفتاد و دو ملت می خوانند . تعدد ادیان و مذاهب اقوام و فرهنگ ها، این کشور را در جهان بی نظیر کرده است . . کتاب سبز (هند)، وزارت امور خارجه، تهران 1379، ص 134) در کشور هند، روزانه اکثریت مردم به آیین و مناسک دینی موجود در ادیانشان می پردازند . این آیین و مناسک که بیشتر مدیون گذشته است دائما در حال تکامل است . بدین ترتیب می توان گفت، دین یکی از مهم ترین وجوه تاریخ و زندگی معاصر هند است . هندویزم محصول فرهنگهای بسیاری است و این رادر غالب رسوم وجشنهای اجتماعی روشن میشود روزانه اعمالی شامل نمازها عبادتها و ایین گوناگون است هیچ عمل خاصی برای هیچ کس اجبارنیست (کتاب ماه دین شماره 146|اذر 1388 ص42) آئین هندو، از حیث قدمت، کهن ترین مذهب زنده جهان است و اکنون بالغ بر پانصد میلیون تن پیرو دارد. این آیین شارع و پیامبر ویژه ای ندارد و اساساً دین بومی و ارثی است و تاریخ آن مانند پیروانش در طول زمان و اعصار، به گونه ای دستخوش انقلاب و دگرگونی شده و با افسانه های گذشتگان و رسوم و عادات نیاکانی و قومی در آمیخته که اصول و فروع آن را به آسانی از یک دیگر نمی توان تشخیص داد( . جلالی نائینی، سیدمحمدرضا، هند در یک نگاه، انتشارات شیرازه، صفحه 73 جلد اول 1375) ایین هندوئی این آیین که ریشه ای بسیار قدیمی دارد بر خلاف ادیان الهی که اغاز و انجام مشخصی دارند این ایین در طی زمانها و اعصار در حال جذب عقاید و اصولی و ترک عقاید و اصول دیگر بوده و تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است آثار توتم پرستی از نشانه های ادیان بدوی است که دیده میشود مثل پرستش گاو. در ایین ودای فدیه و قربانی مهم است معتقدند الهه میافریند و خدایان گذشته از اهمیت میافتند و خدایان جدید جای ان را میگیرند (کتاب سبز هند.عباس ملکی21-24) در سرودهای ریگ ودا نه تنها ستایش یاما و روان مردگان فراوان است بلکه از پدران و نیاکا ن یاد شده است و این جزی مهم از ایین دینی ایشان بوده و همواره بر روی زمین خوانی به نام اموات میگسترده واز نانهای گندم و برنج و حبوبات و ...می نهاده و سرودهای خطاب به ارواح نیاکان می سروده و از انها دعوت میکرده اند که بیایند و از ان خوان بخورند و بنوشند(تاریخ جامع جان ناس ص138) . جشن ها و اعیاد، نه تنها در ارتباط با رب النوع ها و ربه النوع ها هستند، بلکه در ارتباط با خورشید، ماه، گیاهان، رودخانه ها، اقیانوس ها، درختان و حیوانات اند . بعضی از اعیاد هند طرفداران زیادی دارد; نظیر عید دی والی، هلی، دسهرا، گنش چاتورتی . پنگال، جاناماساتی و شیوا راتری . این جشن ها به آیین هندوئیسم جاذبه محبوب کننده تری می دهد و سنت هندی را غنی و زنده می سازد . در اسطوره شناسی هند، قهرمانان حماسی شبیه موهاباهارات و رامایانا وجود دارند که زندگی جاوید به آنها بخشیده شده است و هنوز در زندگی روزانه مردم هند زنده اند . خدایان هندوئیسم زمانی ابرانسان و انسان هستند. (کتاب سبز هند.عباس ملکی26) در مواقع دراجرای مراسم آیینی یا مخصوص مانند عیدهای مذهبی یا از راه رسیدن میهمان غذای مفصلتری فراهم می اورند همراه با غذا سورا suraیا مدهوmadhu که نوشابه های سکر اور بود می آشامیدند .لباس مردم ساده بود .بیشتر لنگی بر کمر میبستند اما استفاده از زینت الات رواج داشت و برای صاحبان ان مطبوع و دلپذیر بود .ایام فراغت با نواختن آلات موسیقی و اواز خواندن و رقصیدن و قمار کردن میگذ شت .مسابقه گردونه رانی از ورزشهای با اهمیت و جالب بود که به عنوان بخشی از ایین های مراسم سلطنتی به شمار میامد(تاریخ هند ج1 .رومیلا تاچار .ترجمه همایون صفتی زاده48-49) نقش معبد در ایین و مراسم هند در روزهای جشن مربوط به خدای هر معبد غالبا آداب و مراسم و راه پیمایی های بسیار چشم گیر و مجللی انجام می شوند، به نحوی که افراد از مکان های دور به آن معبد می روند. از تکالیف الزامی هیچ فرد هندو نیست که به معبد برود، هر چند خیلی ها این کار را می کنند. پرستش و عبادت خدایان امری خصوصی (شخصی) به حساب می آید. فرد هندو به امید دریافت «دارشانا» (نظر یا تجربه) ای از خدای معبد اهدای نذورات و پیشکش ها، انجام دعا و طلب چیزی از خدای معبد و یا شاید انجام عهد و سوگند به معبد می رود. غالبا غذایی که به محضر خدای معبد پیشکش و بدین ترتیب مقدس و متبرک (پراسادا) شده است در اختیار زایرین معبد قرار می گیرد که این از نظر زایران سعادت بسیار بزرگ و مطلوبی است.
|